کلمه جو
صفحه اصلی

thalamus


معنی : تالاموس، ماده خاکستری مغز میانی
معانی دیگر : (کالبد شناسی) تالاموس، نهنج، thalamic تش

انگلیسی به فارسی

( thalamic ) (کالبدشناسی) تالاموس، ماده خاکستری مغز میانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: thalami
مشتقات: thalamic (adj.)
(1) تعریف: the part of the forebrain through which sensory impulses are sent to the cerebral cortex.

(2) تعریف: the part of a plant that bears the flower or florets; receptacle.

• part of the midbrain (anatomy); receptacle of a flower in which the embryo fruits and later the seeds are held (botany)

مترادف و متضاد

تالاموس (اسم)
thalamus

ماده خاکستری مغز میانی (اسم)
thalamic substance, thalamus

جملات نمونه

1. Or is he in his thalamus, since it helps determine what he pays attention to?
[ترجمه ترگمان]یا آیا او در تالاموس است، زیرا به تعیین آنچه که او به آن توجه می کند کمک می کند؟
[ترجمه گوگل]یا او در تالاموس خود است، چرا که به تعیین اهمیت توجه او کمک می کند؟

2. But the right thalamus sometimes gets operated on too, and the results in those patients are quite different.
[ترجمه ترگمان]اما تالاموس کشیده شده است و نتایج آن در این بیماران کاملا متفاوت است
[ترجمه گوگل]اما تالاموس راست نیز گاهی اوقات عمل می کند و نتایج در آن بیماران کاملا متفاوت هستند

3. Some gray matter, such as the thalamus, has an intimate back-and-forth relationship with the cerebral cortex.
[ترجمه ترگمان]برخی ماده خاکستری، مانند تالاموس، رابطه بازگشتی و نزدیکی با قشر مخ دارد
[ترجمه گوگل]برخی از ماده های خاکستری مانند تالام دارای ارتباط قیمتی و قیمتی با قشر مغزی است

4. Stimulate the right thalamus when the patient is naming objects, and there is no special effect.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بیمار اشیا را نامگذاری می کند، تالاموس کشیده شود، و هیچ تاثیر ویژه ای وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هنگامی که بیمار نامگذاری اشیاء می شود، تالاموس راست را تحریک می کند و اثر خاصی ندارد

5. Putamen, thalamus and cerebellum were found to involve in the cognitive process of Chinese characters.
[ترجمه ترگمان]یافت شده که تالاموس، تالاموس و مخچه دخیل در فرآیند شناختی شخصیت های چینی هستند
[ترجمه گوگل]پوتامن، تالاموس و مخچه در فرایند شناخت شخصیت های چینی دخیل بودند

6. The thalamus acts as a relay station for incoming nerve impulses from around the body that are then forwarded to the appropriate brain region for processing.
[ترجمه ترگمان]تالاموس به عنوان یک ایستگاه رله برای ایمپالس های عصبی وارد شده از اطراف بدن عمل می کند و سپس برای پردازش به منطقه مناسب مغز ارسال می شود
[ترجمه گوگل]تالاموس به عنوان یک ایستگاه رادیویی برای تحریک عصبی ورودی از اطراف بدن عمل می کند و سپس برای پردازش به منطقه مغز مناسب منتقل می شود

7. Beneath the thalamus, labeled fibers were densely distributed in zona incerta, the medial edge of internal capsule and the area surrounding mammillothalamic tract.
[ترجمه ترگمان]در زیر تالاموس، فیبرها به طور متراکم در zona incerta، لبه داخلی کپسول داخلی و ناحیه اطراف mammillothalamic توزیع شده اند
[ترجمه گوگل]در زیر تالاموس، الیاف علامت دار به طور گسترده در zona incerta، لبه های داخلی کپسول داخلی و محدوده اطراف mammillothalamic توزیع شد

8. Both anterior and posterior attention systems have many subcortical partners in doing their job, especially in the thalamus.
[ترجمه ترگمان]هر دو سیستم توجه پیشین و جلویی بسیاری از شرکای subcortical را در انجام کار خود به ویژه در تالاموس دارند
[ترجمه گوگل]هر دو سیستم توجه و قدامی هم در انجام کارهایشان، مخصوصا در تالاموس، شریک های زیرکوریتی دارند

9. These might well involve those selective-attention circuits passing through the left thalamus that focus attention on verbal information such as object names.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است شامل آن مدارهای مورد توجه انتخابی باشد که از تالاموس کشیده شده اند که توجه را بر اطلاعات شفاهی مانند نام های اشیا متمرکز می کنند
[ترجمه گوگل]این ممکن است به خوبی این مدارهای انتخابی را که از طریق تالاموس چپ عبور می کنند متمرکز کنند که به اطلاعات کلامی مانند نام شیء توجه دارند

10. On autopsy it was established that he had suffered from a very rare brain condition in which the thalamus progressively degenerated.
[ترجمه ترگمان]بعد از کالبد شکافی معلوم شد که از یک عارضه مغزی بسیار نادر رنج برده بود که بخش \"روشه\" تبدیل به انحطاط شد
[ترجمه گوگل]براساس کالبد شکافی تأیید شد که از یک بیماری مغزی بسیار نادر که در آن تالاموس به تدریج دژنره شد، رنج می برد

11. The brain CT grouping and prognosis of 75 cases with hemorrhage of thalamus, were analysised.
[ترجمه ترگمان]گروه CT مغز و پیش بینی ۷۵ مورد با خونریزی تالاموس، analysised بودند
[ترجمه گوگل]CT گروه بندی و پیش آگهی 75 بیمار مبتلا به خونریزی تالاموس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند

12. The efferent fibers of the lateral part of the medial mammillary nucleus projected mainly to the ipsilateral anteroventral nucleus of the thalamus.
[ترجمه ترگمان]الیاف efferent قسمت میانی هسته مرکزی هسته مرکزی، عمدتا به هسته ipsilateral anteroventral تالاموس کشیده شده است
[ترجمه گوگل]الیاف ادرار بخش جانبی از هسته mammillary medial به طور عمده به هسته anteventral ipsilateral تالاموس پیش بینی شده است

13. CONCLUSION: Ketamine anesthesia suppressed such regions as sensory cortex, motor cortex, thalamus and callosal gyrus, which might be the key targets for ketamine action.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: بی هوشی \"Ketamine\" مانند قشر حسی، قشر مغز، تالاموس و gyrus callosal است که ممکن است اهداف کلیدی برای اقدام ketamine باشد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری بیهوشی کتامین سرچشمه مناطقی مانند قشر حسی، قشر مغزی، تالاموس و گلیسیری ساق پا که ممکن است کلیدی برای اقدامات کتامین باشد

14. This artery supplies portions of the MESENCEPHALON (see also BRAIN STEM INFARCTIONS) and thalamus, inferomedial TEMPORAL LOBE, and medial OCCIPITAL LOBE.
[ترجمه ترگمان]این سرخرگ بخش هایی از the را تامین می کند (همچنین BRAIN STEM INFARCTIONS)و تالاموس، inferomedial TEMPORAL lobe و medial occipital میانی است
[ترجمه گوگل]این شرط بخش هایی از MESENCEPHALON (همچنین INFARCTIONS STEM BRAIN STOMAS) و تالاموس، INFEROMEDIAL TEMPORAL LOBE و ODE LIBE MEDIA را فراهم می کند

پیشنهاد کاربران

thalamus ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: نَهَنج 1
تعریف: هریک از دو تودۀ مادۀ خاکستری که در طرفین بطن سوم مغز قرار دارد و بخشی از دیوارۀ جانبی حفرۀ بطن سوم را تشکیل می‏دهد


کلمات دیگر: