کلمه جو
صفحه اصلی

unwearied


معنی : با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده
معانی دیگر : نستوه، خستگی ناپذیر، ناستوهیده، نافرسوده، خستگی درکرده

انگلیسی به فارسی

خستگی درکرده، بانشاط، خسته نشده، از پای درنیامده


بی نظیر، با نشاط، خسته نشده، از پای درنیامده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not weary, tired, or fatigued.
متضاد: weary

• not exhausted

مترادف و متضاد

با نشاط (صفت)
fresh, vivacious, merry, jolly, sprightly, light-hearted, frisky, racy, unwearied

خسته نشده (صفت)
unwearied

از پای در نیامده (صفت)
unwearied

جملات نمونه

1. our unwearied leader
رهبرنستوه ما

2. Satan was unwearied in his efforts to overcome the Child of Nazareth.
[ترجمه ترگمان]شیطان در تلاش های خود برای غلبه بر کودک ناصری به زحمت افتاده بود
[ترجمه گوگل]شیطان در تلاش هایش برای غلبه بر فرزند ناصری خسته شد

3. Our ( Prime Minister ) is unwearied to work for people.
[ترجمه ترگمان](نخست وزیر)ما هیچ وقت برای مردم کار نمی کند
[ترجمه گوگل]ما (نخست وزیر) برای مردم کار می کنیم

4. Last is the pioneering spirit and unwearied hard work of the whole staffs.
[ترجمه ترگمان]آخرین کار این است که روح پیشرو و هم کار دشواری که تمام کارمندان را به زحمت می کشد
[ترجمه گوگل]آخرین روحیه پیشگام و کار سخت کارکنان تمام کارکنان است

5. An unwearied pall of cloud muffled the whole expanse of sky from zenith to horizon.
[ترجمه ترگمان]ابری خسته و خسته، تمام پهنه آسمان را از سمت الراس تا افق محو کرده بود
[ترجمه گوگل]گلوله ای خالی از ابر، کل آسمان را از زنی به افق خفه کرد

6. With unwearied diligence, his eyes pursued the object till it gradually disappeared.
[ترجمه ترگمان]چشمانش هنوز خسته نشده بود و نگاهش آن شیئی را که رفته رفته رفته رفته ناپدید می شد دنبال می کرد
[ترجمه گوگل]با سستی بی قید و شرط، چشم او جسم را دنبال کرد تا آن که به تدریج ناپدید شد

7. Commerce is unexpectedly confident and serene, alert, adventurous, and unwearied.
[ترجمه ترگمان]بازرگانی به طور غیر منتظره ای بااعتماد به نفس، هوشیار، آگاه، ماجراجو و به طور غیر عادی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]بازاریابی غیرمنتظره اعتماد به نفس و بی رحمانه، هشدار، پرماجرا و بی روح است

8. I ah a bit uncomfortable recently is often headaching unwearied?
[ترجمه ترگمان]آه، اخیرا یک کمی احساس ناراحتی می کنم که اغلب شما را خسته نکرده است؟
[ترجمه گوگل]من اخیرا آه کمی ناراحت کننده هستم، اغلب بی نظم سرخ کننده است؟

our unwearied leader

رهبر نستوه ما



کلمات دیگر: