کلمه جو
صفحه اصلی

unwholesome


معنی : مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک
معانی دیگر : (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا

انگلیسی به فارسی

ناگوارا، غیرسالم، مضر، ناپاک


بی خوابی، ناپاک، مضر، غیر سالم، ناگوار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unwholesomely (adv.), unwholesomeness (n.)
(1) تعریف: harmful to one's physical or emotional health; unhealthy.
مترادف: deleterious, insalubrious, noisome, noxious, unhealthful, unhealthy
متضاد: healthy, wholesome
مشابه: bad, harmful, hurtful, injurious, pernicious, poisonous

- unwholesome junk food
[ترجمه ترگمان] غذای ناسالم و ناسالم،
[ترجمه گوگل] مواد غذایی ناخواسته بی خوابی

(2) تعریف: looking unhealthy or diseased.
مترادف: sickly, unhealthy
متضاد: healthy, wholesome
مشابه: anemic, morbid

- an unwholesome appearance
[ترجمه ترگمان] ظاهر ناخوشایندی داشت
[ترجمه گوگل] ظاهر بی خوابی

(3) تعریف: morally objectionable or unhealthy.
مترادف: impure, unhealthy
متضاد: wholesome
مشابه: corrupt, demoralizing, depraved, dirty, immoral, indecent, noxious

- an unwholesome private life
[ترجمه ترگمان] زندگی خصوصی unwholesome،
[ترجمه گوگل] یک زندگی خصوصی بیهوده

• unhealthy; harmful, damaging
food or drink that is unwholesome is not healthy or good for you.
if you describe someone's behaviour as unwholesome, you mean that you find it unpleasant or unnatural.

مترادف و متضاد

مضر (صفت)
bad, adverse, obnoxious, evil, harmful, detrimental, noxious, damaging, pernicious, inimical, malefic, tortious, baneful, hurtful, pestiferous, nocuous, injurious, derogatory, noisome, unwholesome, inadvisable, impairing, insanitary, nocent

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

غیر سالم (صفت)
deviant, unhealthy, unclean, unwholesome

ناپاک (صفت)
foul, unwell, squalid, unclean, impure, unwholesome

جملات نمونه

1. The fish were unwholesome and old.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها بیمار و old بودند
[ترجمه گوگل]ماهی ها بی خوابی و پیر بودند

2. My desire to be rich was an insane, unwholesome, oppressive desire.
[ترجمه ترگمان]آرزوی من برای ثروتمند بودن، یک آرزوی احمقانه و unwholesome بود
[ترجمه گوگل]تمایل من به ثروتمند شدن، آرزوی دیوانه، بی شرمانه و سرکش بود

3. They just seemed slightly unwholesome now, like used tissues.
[ترجمه ترگمان]حالا انگار از دستمال کاغذی استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]آنها فقط به نظر می رسید کمی بی خوابی در حال حاضر، مانند بافت استفاده می شود

4. Unwholesome pink and yellow candies were sold from trays.
[ترجمه ترگمان]آب نبات های صورتی و زرد را از سینی های دیگر به فروش می رساندند
[ترجمه گوگل]آبمیوه های صورتی و زرد بی معرفت از سینی فروخته شد

5. As a result, we may commit many unwholesome actions.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ممکن است بسیاری از اقدامات ناسالم را مرتکب شویم
[ترجمه گوگل]در نتیجه ما ممکن است اقدامات غیرمعمول زیادی انجام دهیم

6. " Vast wealth, acquired by sudden and unwholesome means, is a snare.
[ترجمه ترگمان]ثروت هنگفتی که به وسیله روش های ناسالم و ناسالمی به دست آورده، دامی است
[ترجمه گوگل]ثروت عظیم، که به واسطهی ناخوشایند و ناخوشایند به دست میآید، یک دام است

7. Unwholesome associations often lead to unwholesome thoughts and actions.
[ترجمه ترگمان]وابستگی های اجتماعی اغلب منجر به افکار ناسالم و اعمال می شوند
[ترجمه گوگل]انجمن های غیرمعمول اغلب منجر به افکار و اعمال ناخوشایند می شوند

8. It was unctuous, false, and unwholesome, like the man.
[ترجمه ترگمان]unctuous، دروغ و مضر بود، مثل آن مرد
[ترجمه گوگل]این عجیب و غریب، نادرست و غیرمنصفانه بود، مثل مرد

9. Those books are unwholesome to children.
[ترجمه ترگمان]این کتاب ها برای بچه ها مضر است
[ترجمه گوگل]این کتاب ها برای کودکان بی اهمیت است

10. Unwholesome one- pointedness is also possible, but it will not lead to liberation.
[ترجمه ترگمان]unwholesome یک - pointedness نیز ممکن است، اما منجر به آزادی نخواهد شد
[ترجمه گوگل]یکنواختی غیرمعمول نیز ممکن است، اما این امر منجر به آزادسازی نخواهد شد

11. Rich, ornate prose is hard to digest, generally unwholesome, and sometimes nauseating.
[ترجمه ترگمان]هضم، هضم، به طور کلی ناسالم، و گاهی تهوع آوری دشوار است
[ترجمه گوگل]غرور و پروسس حباب سخت است که هضم شود، به طور کلی بی خوابی، و بعضی اوقات تهوع

12. Ego - delusion is the foremost of the unwholesome kamma of old and accompanies beings incessantly.
[ترجمه ترگمان]خود من - توهم و پندار، پیشاپیش افراد فاسد و ناسالمی هستند که پیوسته با هم همراه می شوند
[ترجمه گوگل]Ego - توهم بخش عمده ای از kamma ناخوشایند قدیمی است و همراه با موجودات بی وقفه

13. Unwholesome sandflats waited to suck his treading soles, breathing upward sewage breath.
[ترجمه ترگمان]unwholesome sandflats منتظر بود که کف کفشش را بخورد و نفس تازه کند
[ترجمه گوگل]ساندویچهای غیرمعمول منتظر ماند تا کفپوشان را ببندند و نفس بکشند

14. Nevertheless, to kill any living being is an unwholesome thing to do.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برای کشتن هر موجود زنده ای کار خطرناکی است
[ترجمه گوگل]با این وجود، برای کشتن هر موجود زنده یک چیز بی ارزش است که باید انجام شود

15. Wholesome actions create wholesome karma, while unwholesome actions create unwholesome karma.
[ترجمه ترگمان]اقدامات Wholesome کارمای خوب را ایجاد می کنند، در حالی که اقدامات ناسالم کارمای فکری را به وجود می آورند
[ترجمه گوگل]اقدامات کامل باعث کرم کامل می شود، در حالی که اقدامات ناخوشایند باعث کرم ناسالم می شوند

پیشنهاد کاربران

ژنده پوش


کلمات دیگر: