کلمه جو
صفحه اصلی

uptight


معنی : مقید
معانی دیگر : عصبی، نگران، گرفته، ناراحت، درهم، (خودمانی)، کهنه پرست، امل

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) عصبی، نگران، گرفته، ناراحت، درهم


(عامیانه) قدیمی مسلک، کهنه پرست، امل، سختگیر (به‌ویژه در امور سنتی و رسوم) (up-tight هم می‌نویسند)


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: uptightness (n.)
(1) تعریف: (informal) tense or nervous.
متضاد: easygoing, laid-back
مشابه: high-strung, tense

- I always get uptight at these meetings.
[ترجمه علی یارمحمدی] من همیشه در این جلسات، عصبی می شوم.
[ترجمه ترگمان] من همیشه تو این جلسات نگران میشم
[ترجمه گوگل] من همیشه در این جلسات حضور می یابم

(2) تعریف: rigidly conventional.

(3) تعریف: fine or excellent.

• annoyed, pressured, tense (informal)
someone who is uptight is tense or annoyed about something but is not saying so directly; an informal word.

مترادف و متضاد

مقید (صفت)
bound, tight, pent, constrained, uptight, bound up, chained, bounden

nervous


Synonyms: anxious, apprehensive, cautious, concerned, conventional, edgy, nervy, old-fashioned, on edge, on the defensive, restive, strict, tense, troubled, uneasy, withdrawn, worried


Antonyms: calm, collected, cool


جملات نمونه

1. i used to get uptight before final exams
قبل از امتحانات نهایی همیشه دچار نگرانی می شدم.

2. Try to laugh at it instead of getting uptight.
[ترجمه ترگمان]سعی کن به جای نگرانی بهش بخندی
[ترجمه گوگل]سعی کنید در عوض خسته شدن از آن لذت ببرید

3. Tonight he is manic, wired and uptight.
[ترجمه ترگمان]امشب او دیوانه شده و عصبی و عصبی است
[ترجمه گوگل]امشب مانی، سیمی و صاف است

4. I get a bit uptight these days. Hormones, I suppose.
[ترجمه علی یارمحمدی] این روزها کمی عصبی هستم، شاید به دلیل هورمون ها.
[ترجمه ترگمان] این روزا یکم عصبی میشم هورمون ها - ه، فکر کنم -
[ترجمه گوگل]این روزها کمی شلوغ است هورمون ها، من فکر می کنم

5. I was too uptight.
[ترجمه ترگمان] من خیلی نگران بودم
[ترجمه گوگل]من خیلی خسته بودم

6. Relax! You're getting too uptight about it.
[ترجمه ترگمان]! آروم باش تو داری بیش از حد بهش فکر می کنی
[ترجمه گوگل]آروم باش! شما در مورد آن خیلی فشرده هستید

7. Don't get uptight about the exam - just do your best.
[ترجمه ترگمان]نگران امتحانات نباش - فقط سعی ات رو بکن
[ترجمه گوگل]در مورد آزمون امتحان نکنید - فقط بهترین کار را بکنید

8. He gets all uptight if anyone criticizes him!
[ترجمه ترگمان]اگه کسی بهش حمله کنه همه چیز رو خراب می کنه
[ترجمه گوگل]اگر هر کسی از او انتقاد می کند، همه او را قوی می کند!

9. Don't get so uptight.
[ترجمه ترگمان]اینقدر سوسول نباش
[ترجمه گوگل]خیلی قوی نباشید

10. I remember him when he was an uptight teenager.
[ترجمه ترگمان]وقتی نوجوون بوده اونو یادمه
[ترجمه گوگل]من او را به یاد می آورم زمانی که او یک نوجوان خشن بود

11. Penny never got uptight about exams.
[ترجمه ترگمان] پنی هیچوقت در مورد امتحان ناراحت نشد
[ترجمه گوگل]پنی هرگز در مورد امتحانات ناتوان شد

12. Offers of help just make him uptight.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کمک به اون فقط برای اونه
[ترجمه گوگل]پیشنهادات کمک فقط او را uptight

13. You were an uptight person all my life.
[ترجمه ترگمان]تو کل زندگیم یه آدم عصبی بودی
[ترجمه گوگل]شما همه ی زندگیتان هستی

14. He's an uptight devil, only interested in giving orders and having them obeyed.
[ترجمه ترگمان]شیطان uptight است، فقط به دستور دادن علاقه دارد و آن ها را اطاعت می کند
[ترجمه گوگل]او شیطان پر قدرت است، فقط علاقه مند به دادن دستورات و داشتن اطاعت آنهاست

15. Lately people seem to be so uptight.
[ترجمه ترگمان]اخیرا مردم به نظر خیلی عصبی میان
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که مردم به تازگی ظاهرا بسیار محکم هستند

I used to get uptight before final exams.

قبل از امتحانات نهایی همیشه دچار نگرانی می‌شدم.


پیشنهاد کاربران

دارای نگرش و اعتقاد سنتی و سختگیرانه

اُمُل

بدقلق، بد ادا

۱ - کسی که زندگی رو خیلی سخت گرفته
A person who overly controls everything can't relax and enjoy life
۲ - قدیمی مسلک، متعصب
conservative، Straight laced ( or strait
( laced

آدم جوشی


کلمات دیگر: