1. The heart performs a vital bodily function.
[ترجمه ترگمان]قلب یک تابع بدنی حیاتی را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]قلب عملکرد حیاتی بدن را انجام می دهد
2. A strong opposition is vital to a healthy democracy.
[ترجمه ترگمان]یک اپوزیسیون قوی برای دموکراسی سالم حیاتی است
[ترجمه گوگل]یک مخالف قوی برای دموکراسی سالم حیاتی است
3. His support is vital for our project.
[ترجمه ترگمان]حمایت او برای پروژه ما حیاتی است
[ترجمه گوگل]پشتیبانی او برای پروژه ما حیاتی است
4. The company's commitment to providing quality at a reasonable price has been vital to its success.
[ترجمه ترگمان]تعهد شرکت برای تامین کیفیت در یک قیمت منطقی برای موفقیت آن حیاتی است
[ترجمه گوگل]تعهد شرکت به ارائه کیفیت با قیمت مناسب، برای موفقیت آن حیاتی بوده است
5. It is absolutely vital that food supplies should be maintained.
[ترجمه ترگمان]این کاملا حیاتی است که تامین غذا باید حفظ شود
[ترجمه گوگل]ضروری است که مواد غذایی بایستی حفظ شود
6. Liaison between police forces and the art world is vital to combat art crime.
[ترجمه ترگمان]ارتباط بین نیروهای پلیس و دنیای هنر برای مبارزه با جرائم هنری حیاتی است
[ترجمه گوگل]ارتباط بین نیروهای پلیس و دنیای هنر برای مبارزه با جرایم هنری بسیار مهم است
7. These matters are vital to the national security.
[ترجمه ترگمان]این مسائل برای امنیت ملی حیاتی هستند
[ترجمه گوگل]این مسائل برای امنیت ملی حیاتی است
8. Early detection of the disease is vital.
[ترجمه ترگمان]تشخیص اولیه این بیماری حیاتی است
[ترجمه گوگل]تشخیص زودرس بیماری ضروری است
9. It's vital to have a sense of humor in this job.
[ترجمه ترگمان]داشتن حس شوخ طبعی در این شغل حیاتی است
[ترجمه گوگل]این حیاتی است که حس شوخ طبعی در این کار وجود داشته باشد
10. The work she does is absolutely vital .
[ترجمه ترگمان]کاری که او انجام می دهد کاملا حیاتی است
[ترجمه گوگل]کار او کاملا حیاتی است
11. It is vital that the contract be freely entered into.
[ترجمه ترگمان]مهم است که قرارداد به آزادی وارد شود
[ترجمه گوگل]حیاتی است که قرارداد به طور آزادانه وارد شود
12. Perseverance is vital to success.
[ترجمه ترگمان]پشت کار برای موفقیت حیاتی است
[ترجمه گوگل]استقامت برای موفقیت ضروری است
13. Good communication is vital in a large organization.
[ترجمه ترگمان]ارتباط خوب در یک سازمان بزرگ حیاتی است
[ترجمه گوگل]ارتباطات خوب در یک سازمان بزرگ ضروری است
14. Mr Clinton singled out education as a vital tool in bridging the gap between rich and poor.
[ترجمه ترگمان]آقای کلینتون تحصیل را به عنوان ابزاری مهم برای پر کردن شکاف بین فقیر و فقیر انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]آقای کلینتون آموزش را به عنوان یک ابزار حیاتی برای برطرف کردن شکاف بین غنی و فقیر انتخاب کرد
15. Hospitals are increasingly depending on charity for vital equipment.
[ترجمه ترگمان]بیمارستان ها به طور فزاینده ای وابسته به کمک های خیریه برای تجهیزات ضروری هستند
[ترجمه گوگل]بیمارستان به طور فزاینده وابسته به خیریه برای تجهیزات حیاتی است