کلمه جو
صفحه اصلی

vitality


معنی : سر زندگی، خاصیت حیاتی، انرژی و زنده دلی، قدرت یا خاصیت حیاتی
معانی دیگر : شور، نشاط، پرجنب و جوشی، پرتکاپویی، ورجایی، رجوع شود به: vital force

انگلیسی به فارسی

قدرت یا خاصیت حیاتی، انرژی و زنده دلی


سرزندگی، انرژی و زنده دلی، سر زندگی، قدرت یا خاصیت حیاتی، خاصیت حیاتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: vitalities
(1) تعریف: exuberance; energy; vigor.
مترادف: animal spirits, bounce, energy, exuberance, go, life, liveliness, sprightliness, vigor, vim, zing
مشابه: animation, blood, dynamism, force, pep, pizazz, sap, sparkle, spirit, verve, vivacity, zip

- Even at age ninety-three, my grandfather was full of vitality.
[ترجمه ترگمان] حتی در سن نود و سه سالگی، پدربزرگ من سرشار از نشاط بود
[ترجمه گوگل] حتی در سن نود و سه ساله، پدربزرگ من پر از حیاتی بود
- It's a somewhat interesting play, but it lacks vitality.
[ترجمه ترگمان] این یک بازی نسبتا جالب است، اما فاقد نشاط است
[ترجمه گوگل] این بازی تا حدودی جالب است، اما این کمبودی ندارد

(2) تعریف: the ability to survive and grow.
مترادف: viability, vigor
مشابه: �lan vital, endurance, hardiness, life, life force, stamina

- This type of rose is known for its vitality.
[ترجمه ترگمان] این نوع از رز به خاطر نیروی حیاتی آن مشهور است
[ترجمه گوگل] این نوع گل رز برای آن حیاتی است

• vigor, power to live, energy, liveliness
people who have vitality are energetic and lively.

مترادف و متضاد

energy, spirit


سر زندگی (اسم)
vivacity, boldness, vitality, gayness, liveliness, bravery

خاصیت حیاتی (اسم)
vitality, vitalism

انرژی و زنده دلی (اسم)
vitality

قدرت یا خاصیت حیاتی (اسم)
vitality

Synonyms: animation, ardor, audacity, bang, being, bloom, bounce, clout, continuity, drive, endurance, existence, exuberance, fervor, force, get-up-and-go, go, guts, intensity, life, liveliness, lustiness, pep, pizzazz, power, pulse, punch, robustness, snap, sparkle, spunk, stamina, starch, steam, strength, stuff, venturesomeness, verve, vigor, vim, vivaciousness, vivacity, zest, zing, zip


Antonyms: apathy, lethargy


جملات نمونه

1. the leader's vitality inspired all
سرزندگی رهبر برای همه الهام بخش بود.

2. Wheat color skin to a healthy sense of vitality, wearing Nike a complete set of pure white pink edge sportswear, the tiny curly brown hair tied in a relaxed and lively braids, always the confidence of cute expressions.
[ترجمه ترگمان]پوست رنگ گندم به یک حس سالم سرشار از نشاط، که نایک یک مجموعه کامل از لباس های ورزشی لبه صورتی خالص، به تن کرده بود، موهای مجعد قهوه ای که با موهایی آرام و با نشاط بسته شده بود، همیشه اعتماد به صورت های زیبا را نشان می داد
[ترجمه گوگل]پوست گندم به منظور حساسیت سالم، با پوشیدن نایک مجموعه ای کامل از لباس ورزشی صورتی سفید خالص سفید، موهای قرمز رنگ قرمز که در نوارهای آرام و پرتقال گره خورده است، همیشه اعتماد به بیان عجیب و غریب است

3. He came back from his holiday bursting with vitality and good health.
[ترجمه ترگمان]از تعطیلات خود که سرشار از سرزندگی و سرزندگی بود، بازگشت
[ترجمه گوگل]او از تعطیلات خود با سرزندگی و سلامت خوب برگشت

4. You have to admire the sheer vitality of his performance.
[ترجمه ترگمان]شما باید شور زندگی محض عملکرد او را تحسین کنید
[ترجمه گوگل]شما مجبور به تحسین برانگیز بودن عملکرد وی هستید

5. The dog was bouncing with health and vitality.
[ترجمه ترگمان]سگ با سلامتی و سرزندگی بالا و پایین می پرید
[ترجمه گوگل]سگ با سلامت و سرزندگی تندرست شد

6. They chastised the government for lacking vitality and strength.
[ترجمه ترگمان]آن ها دولت را به خاطر فقدان قدرت و قدرت سرزنش می کنند
[ترجمه گوگل]آنها حکومت را به دلیل فقدان قدرت و استحکامات مجازات کردند

7. The senator promised to restore the economic vitality of the region.
[ترجمه ترگمان]سناتور وعده داد که قدرت اقتصادی منطقه را احیا کند
[ترجمه گوگل]سناتور وعده داده است که قدرت اقتصادی منطقه را احیا کند

8. She is full of youth and vitality.
[ترجمه ترگمان]سرشار از جوانی و سرزندگی است
[ترجمه گوگل]او پر از جوانان و حیاتی است

9. The cream will restore youth and vitality to your skin.
[ترجمه ترگمان]کرم جوان و شادابی را به پوست شما باز می گرداند
[ترجمه گوگل]کرم جوان و زنده گی را به پوست شما بازگرداند

10. He was quite tireless, bubbling over with vitality.
[ترجمه ترگمان]او کاملا خستگی ناپذیر بود و از سرزندگی سرشار شده بود
[ترجمه گوگل]او کاملا خستگی ناپذیر بود و با زرق و برق ضعیف شده بود

11. Nature had endowed her with exceptional vitality.
[ترجمه ترگمان]طبیعت از آن سرزندگی خاصی برخوردار بود
[ترجمه گوگل]طبیعت او را با شدیدترین استثنایی به او تحمیل کرد

12. The process of restructuring has injected some much-needed vitality into the company.
[ترجمه ترگمان]فرآیند بازسازی، نیروی حیاتی مورد نیاز زیادی را به شرکت تزریق کرده است
[ترجمه گوگل]پروسه تجدید ساختاری به مقدار زیادی نیاز به نیروی انسانی را به شرکت تزریق کرده است

13. Without continued learning, graduates will lose their intellectual vitality.
[ترجمه ترگمان]بدون ادامه یادگیری، فارغ التحصیلان زندگی عقلانی خود را از دست خواهند داد
[ترجمه گوگل]بدون ادامه تحصیل، فارغ التحصیلان توانایی فکری خود را از دست خواهند داد

14. This wine has a freshness and vitality that appeals to many drinkers.
[ترجمه ترگمان]این شراب تازگی و سرزندگی زیادی دارد که بسیاری از مصرف کنندگان را جلب می کند
[ترجمه گوگل]این شراب دارای طراوت و انعطاف پذیری است که به بسیاری از نوشیدنی ها جذاب است

The leader's vitality inspired all.

سرزندگی رهبر برای همه الهام‌بخش بود.


پیشنهاد کاربران

حیات بخشی

انرژی و زنده دلی

نشاط
سر زندگی
full of vitality # lack of vitality

پرجنب و جوشی

"The state's economic vitality has not happened by accident, " he said


کلمات دیگر: