کلمه جو
صفحه اصلی

unwieldy


معنی : سنگین، صعب، بد هیکل، گنده، دیر جنبش
معانی دیگر : دیر جنب

انگلیسی به فارسی

سنگین، گنده، بدهیکل، دیر جنب، صعب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: unwieldier, unwieldiest
مشتقات: unwieldily (adv.), unwieldiness (n.)
• : تعریف: difficult to carry, handle, or use because of size, shape, or design; awkward.
متضاد: manageable, wieldy
مشابه: bulky, clumsy, cumbersome, ponderous

- We needed help moving the unwieldy crate up the stairs.
[ترجمه ترگمان] ما به کمک احتیاج داشتیم که صندوق سنگین و سنگین را از پله ها بالا ببریم
[ترجمه گوگل] ما برای کمک به حرکت دادن صندوق ناکارآمد به سمت پله نیاز داشتیم
- Many computer users found the new operating system unwieldy.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از کاربران رایانه، سیستم عامل جدید را سنگین یافتند
[ترجمه گوگل] بسیاری از کاربران کامپیوتری سیستم عامل جدید را ناخوشایند یافتند

• heavy, awkward
an unwieldy object is difficult to move or carry because it is awkward and big or heavy.
an unwieldy system does not work well because it is too large or is badly organized.

مترادف و متضاد

awkward, bulky


سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

صعب (صفت)
difficult, unwieldy

بد هیکل (صفت)
unwieldy, elephantine

گنده (صفت)
massive, huge, lumpish, unwieldy

دیر جنبش (صفت)
unwieldy

Synonyms: burdensome, clumsy, cumbersome, cumbrous, encumbering, gross, hefty, inconvenient, lumbering, massive, onerous, ponderous, uncontrollable, ungainly, unhandy, unmanageable, weighty


Antonyms: convenient, handy


جملات نمونه

1. A piano is a very unwieldy item to get down a flight of stairs.
[ترجمه ترگمان]یک پیانو برای پایین رفتن از پلکان بسیار سنگین است
[ترجمه گوگل]یک پیانو یک آیتم بسیار خسته کننده است که یک پرواز از پله ها را می گیرد

2. This machine is too unwieldy to move.
[ترجمه ترگمان]این ماشین خیلی سنگین و سنگین است
[ترجمه گوگل]این دستگاه برای حرکت خیلی سنگین است

3. The menus were unwieldy, the scrolling too slow, and the dedicated terminals too expensive.
[ترجمه ترگمان]منوهای سنگین و سنگین شده بودند، به کندی حرکت می کردند و پایانه های اختصاصی نیز گران بودند
[ترجمه گوگل]منوها غافلگیر بودند، پیمایش خیلی آهسته بود و پایانه های اختصاصی خیلی گران قیمت بودند

4. He has elevated the unwieldy string instrument to solo status, inspiring more than 300 compositions written especially for him.
[ترجمه ترگمان]او ابزار سنگین و سنگین را به عنوان انفرادی افزایش داده و بیش از ۳۰۰ قطعه نوشته شده به خصوص برای او را الهام بخش کرده است
[ترجمه گوگل]او ابزار رشته ناخوشایندی را به حالت انفرادی افزایش داده است، که بیش از 300 آهنگ برای او مخصوصا الهام بخش است

5. Even the rather unwieldy theological statement quoted by Ayer could be interpreted in this way.
[ترجمه ترگمان]حتی بیانیه فلسفی و unwieldy که از سوی Ayer به چاپ رسید، می تواند به این روش تفسیر شود
[ترجمه گوگل]حتی این بیانیه خردمندانه ای که توسط آیر نقل شده است می تواند به این طریق تفسیر شود

6. The first mechanical clocks were large and unwieldy, and there was soon a desire for smaller and more portable mechanisms.
[ترجمه ترگمان]اولین ساعت های مکانیکی بزرگ و سنگین بودند، و طولی نکشید که میلی به مکانیزم های کوچک تر و قابل حمل به وجود آمد
[ترجمه گوگل]اولین ساعتهای مکانیکی بزرگ و غولپیکر بود و به زودی تمایل به مکانیسم های کوچکتر و قابل حمل تر وجود داشت

7. As the executive committee became more and more unwieldy, the officers' group began to operate more freely.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که کمیته اجرایی بیش از پیش سنگین و سنگین شد، گروه افسران شروع به فعالیت آزادتر کردند
[ترجمه گوگل]به عنوان کمیته اجرایی شدیدتر و پیچیده تر شد، گروه افسران شروع به آزادانه تر نمود

8. For calculational purposes the Feynman approach is an unwieldy steam-hammer only capable of cracking some particularly brittle nuts.
[ترجمه ترگمان]برای اهداف calculational، روش Feynman یک چکش بخار سنگین است که فقط قادر به شکستن برخی آجیل بسیار شکننده است
[ترجمه گوگل]برای اهداف محاسباتی، رویکرد فاینمن یک سگ بخار غولپیکر است که قادر به ترک برخی از آجیل های بسیار شکننده است

9. This merger, however, had produced a disunited and unwieldy party, more comfortable in opposition than in government.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این ادغام یک حزب disunited و unwieldy را به وجود آورده بود که در مخالفت با مخالفان نسبت به دولت احساس راحتی بیشتری می کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، این ادغام، یک حزب جدا و غافلگیرانه ایجاد کرد که در مخالفت با دولت بیشتر راحت بود

10. Similarly, de Kooning and Franz Kline used wide, unwieldy housepainter's brushes.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، Kooning و فران کلین brushes عریض و unwieldy را به کار بردند
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، de Kooning و فرانتس کلاینا از برس های رنگارنگ و رنگارنگ خانه استفاده می کردند

11. Even in my mind I found it extremely unwieldy trying to lance one - let alone 100,000 - from a charging steed.
[ترجمه ترگمان]حتی در ذهن من آن را بسیار سنگین یافته یافتم که تلاش می کرد یک صد هزار نفری را از یک اسب سرکش به حال خود رها کند
[ترجمه گوگل]حتی در ذهن من، آن را بسیار غافلگیرانه در تلاش بود تا یکی را - و نه تنها 100،000 - را از یک ستون شارژ جدا کند

12. Sooner or later, they knew the unwieldy mass would move again.
[ترجمه ترگمان]دیر یا زود، آن ها می دانستند که این توده سنگین دوباره حرکت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دیر یا زود، آنها می دانستند که جرم خشن می تواند دوباره حرکت کند

13. It becomes too big and unwieldy and no longer possesses sufficient land to satisfy the needs of all.
[ترجمه ترگمان]آن بیش از حد بزرگ و سنگین می شود و دیگر مالک زمین کافی برای برآوردن نیازهای همه نیست
[ترجمه گوگل]این خیلی بزرگ و غم انگیز است و دیگر زمین کافی برای برآوردن نیازهای همه مردم ندارد

14. But the four-ball format was unwieldy and led to extraordinarily long rounds of five hours or more.
[ترجمه ترگمان]اما قالب چهار توپ سنگین و سنگین بود و منجر به دوره ای فوق العاده طولانی از ۵ ساعت یا بیشتر می شد
[ترجمه گوگل]اما فرمت چهار توپ غول پیکر بود و منجر به دوران بسیار طولانی از پنج ساعت یا بیشتر شد

پیشنهاد کاربران

غافلگیر کننده

سخت کاربرد


بد دست ، بد قلق

بدجور

سخت کارآمد

اندازهی بدقواره - گل و گشاد - بی در و پیکر

بددست / دست و پاگیر
Our new refrigerator is really unwieldy => یخچال جدید ما واقعا دست و پاگیر است .

لَش

1 - برای اشیاء: بد حمل
2 - برای شرکت یا سازمان یا قوانین: ناکارآمد و دست و پا گیر


کلمات دیگر: