معنی : حل نشدنی
unsolved
معنی : حل نشدنی
انگلیسی به فارسی
حل نشده، حل نشدنی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of solved.
• not solved, unanswered, unresolved
an unsolved problem or mystery has never been solved.
an unsolved problem or mystery has never been solved.
مترادف و متضاد
حل نشدنی (صفت)
irresolvable, indissoluble, inextricable, insoluble, unsolved, insolvable
جملات نمونه
1. A series of unsolved murders on the island has raised fears that a psychopathic serial killer is on the loose.
[ترجمه ترگمان]یک سری قتل های حل نشده در جزیره، از این که یک قاتل سریالی در حال فرار است، بزرگ شده است
[ترجمه گوگل]یک سری از قتل های حل نشده در این جزیره باعث ترس از این شده است که قاتل سریال روان پاشایی در حال سقوط است
[ترجمه گوگل]یک سری از قتل های حل نشده در این جزیره باعث ترس از این شده است که قاتل سریال روان پاشایی در حال سقوط است
2. It is one of the great unsolved mysteries of this century.
[ترجمه ترگمان]این یکی از اسرار حل نشده مهم این قرن است
[ترجمه گوگل]این یکی از اسرار بزرگ حل نشده این قرن است
[ترجمه گوگل]این یکی از اسرار بزرگ حل نشده این قرن است
3. The flying saucer is yet an unsolved mystery.
[ترجمه ترگمان] نعلبکی پرنده هنوز یه معمای حل نشده وجود داره
[ترجمه گوگل]بشقاب پرنده هنوز یک رمز و راز حل نشده است
[ترجمه گوگل]بشقاب پرنده هنوز یک رمز و راز حل نشده است
4. In his past, however, there is an unsolved crime that continues to torment him.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در گذشته هنوز یک جنایت حل نشده وجود دارد که او را عذاب می دهد
[ترجمه گوگل]اما در گذشته او، یک جنایت حل نشده وجود دارد که او را مجبور به عذاب می کند
[ترجمه گوگل]اما در گذشته او، یک جنایت حل نشده وجود دارد که او را مجبور به عذاب می کند
5. What happened to this piece is still an unsolved mystery.
[ترجمه ترگمان]اتفاقی که برای این قطعه افتاد هنوز یه معمای حل نشده باقی مونده
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی برای این قطعه است هنوز رمز و راز حل نشده است
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی برای این قطعه است هنوز رمز و راز حل نشده است
6. David's murder remains unsolved.
[ترجمه ترگمان]قتل دیوید حل نشده باقی میمونه
[ترجمه گوگل]قتل دیوید همچنان حل نشده است
[ترجمه گوگل]قتل دیوید همچنان حل نشده است
7. The murder still remains unsolved.
[ترجمه ترگمان]قتل هنوز حل نشده باقی مونده
[ترجمه گوگل]هنوز قتل هنوز حل نشده است
[ترجمه گوگل]هنوز قتل هنوز حل نشده است
8. This remains the most important unsolved problem of complexity theory.
[ترجمه ترگمان]این مهم ترین مساله حل نشده در نظریه پیچیدگی است
[ترجمه گوگل]این مهمترین مسئله حل نشده نظریه پیچیدگی باقی مانده است
[ترجمه گوگل]این مهمترین مسئله حل نشده نظریه پیچیدگی باقی مانده است
9. Unsolved problems provide much of the research agenda.
[ترجمه ترگمان]مشکلات Unsolved بسیاری از دستور کار تحقیقاتی را فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]مشکلات حل نشده، برنامه های تحقیقاتی زیادی را ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]مشکلات حل نشده، برنامه های تحقیقاتی زیادی را ارائه می دهند
10. The mere existence of unsolved puzzles within a paradigm does not constitute a crisis.
[ترجمه ترگمان]وجود صرف معماهایی حل نشده در یک پارادایم، باعث ایجاد یک بحران نمی شود
[ترجمه گوگل]تنها وجود پازل های حل نشده در یک پارادایم یک بحران نیست
[ترجمه گوگل]تنها وجود پازل های حل نشده در یک پارادایم یک بحران نیست
11. An unsolved crime that's even inspired Inspector Morse writer Colin Dexter.
[ترجمه ترگمان]یک جنایت حل نشده که حتی الهام بخش نویسنده مورس Morse، کالین دکستر بود
[ترجمه گوگل]یک جنایت حل نشده است که حتی الهام گرفته از مؤسس Inspector مورس کالین دکستر است
[ترجمه گوگل]یک جنایت حل نشده است که حتی الهام گرفته از مؤسس Inspector مورس کالین دکستر است
12. So, it remains an unsolved crime.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این یک جرم حل نشده باقی می ماند
[ترجمه گوگل]بنابراین، آن هنوز یک جنایت حل نشده است
[ترجمه گوگل]بنابراین، آن هنوز یک جنایت حل نشده است
13. In fact there are many difficult and unsolved problems in this area.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت مسایل حل نشده و حل نشده بسیاری در این زمینه وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حقیقت مشکلات زیادی در این زمینه وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حقیقت مشکلات زیادی در این زمینه وجود دارد
کلمات دیگر: