کلمه جو
صفحه اصلی

scruple


معنی : ذره، بیم، تردید، اندک، محظور اخلاقی، واحد سنجش چیز جزئی، نهی اخلاقی، وسواس باک، وسواس داشتن، دو دل بودن، تردید داشتن
معانی دیگر : محذور اخلاقی، تردید (به ویژه درباره ی درستی عمل یا روش بخصوص)، ندای وجدان، دودلی، اندید، شک، ابا، محذور اخلاقی داشتن، اندیدن، شک داشتن، ابا داشتن، مقدار بسیار کم، قلیل، ناچیز، جزئی، (روم باستان) واحد وزن برابر با یک بیست و چهارم اونس

انگلیسی به فارسی

اندک، ذره، واحد سنجش چیز جزئی، تردید، بیم، محظوراخلاقی، نهی اخلاقی، وسواس باک، تردید داشتن، دو دل بودن، وسواس داشتن


شرم آور، محظور اخلاقی، تردید، واحد سنجش چیز جزئی، اندک، ذره، بیم، نهی اخلاقی، وسواس باک، وسواس داشتن، دو دل بودن، تردید داشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a moral or ethical consideration or doubt that gives rise to uneasiness, hesitation, or restraint; qualm.
مترادف: compunction, qualm
مشابه: doubt, hesitation, misgiving, pang, principle, twinge

- The man had no scruples and didn't think twice before swindling the old couple out of their savings.
[ترجمه ترگمان] این مرد وسواس نداشت و دو بار هم فکر نکرده بود که این زوج پیر را از هم می پاشد
[ترجمه گوگل] این مرد هیچ مشکلی نداشت و دو بار قبل از فریب دادن زوج قدیمی از پس اندازش فکر نکرد

(2) تعریف: a unit of apothecaries' weight equal to twenty grains or 1.296 grams.

(3) تعریف: a tiny part or quantity.
مشابه: crumb, iota, particle, speck
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scruples, scrupling, scrupled
مشتقات: scrupleless (adj.)
• : تعریف: to refrain for ethical or moral reasons; have scruples.
مشابه: balk, demur, falter, halt, hesitate, pause, refuse, shy

• qualm, compunction; moral; misgiving, hesitation; iota, tiny amount; unit of weight equal to 1/3 of a dram (1.295 grams)
have qualms; hesitate, have misgivings

مترادف و متضاد

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

بیم (اسم)
scare, fear, dread, phobia, care, apprehension, funk, awe, misgiving, scrupulosity, qualm, scruple

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

اندک (اسم)
whit, scantling, pinch, paucity, drib, modicum, thrum, scruple

محظور اخلاقی (اسم)
scruple

واحد سنجش چیز جزئی (اسم)
scruple

نهی اخلاقی (اسم)
scruple

وسواس باک (اسم)
scruple

وسواس داشتن (فعل)
scruple

دو دل بودن (فعل)
vacillate, waver, scruple

تردید داشتن (فعل)
vacillate, stagger, scruple

misgiving, doubt


Synonyms: anxiety, caution, censor, compunction, conscience, demur, difficulty, faltering, hesitancy, hesitation, pause, perplexity, qualm, reconsideration, reluctance, reluctancy, second thought, squeamishness, superego, twinge, uneasiness


Antonyms: ignorance, negligence, unconcern


balk, have misgivings


Synonyms: be loath, be reluctant, be unwilling, boggle, demur, doubt, falter, fret, gag, have qualms, hesitate, question, shy, stick, stickle, stumble, think twice about, vacillate, waver, worry


Antonyms: not care


جملات نمونه

1. she does not scruple about lying
دروغ گفتن وجدانش را ناراحت نمی کند.

2. He acted wrongly and without scruple.
[ترجمه ترگمان]به خطا و بدون ملاحظه عمل می کرد
[ترجمه گوگل]او به اشتباه و بدون تردید عمل کرد

3. Beware,beware!he'll cheat'ithout scruple,who can without fear.
[ترجمه ترگمان]بر حذر باش، مواظب باش! بدون ترس و تردید، بدون ترس و تردید تقلب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مراقب باشید، مراقب باشید، او بدون هیچ مشکلی فریب خورده است، که بدون ترس می تواند

4. The villain made no scruple of committing murder.
[ترجمه ترگمان]این آدم شرور هیچ تردیدی برای ارتکاب به قتل نداشت
[ترجمه گوگل]این تبهکاران مرتکب قتل شد

5. They made thousands of families homeless without scruple.
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون نگرانی هزاران خانواده را بی خانمان کردند
[ترجمه گوگل]آنها هزاران خانواده بی خانمان را بی شرمانه ساختند

6. She wouldn't scruple to tell a lie if she thought it would be useful.
[ترجمه ترگمان]اگر فکر می کرد این کار به دردم خواهد خورد، ناراحت نمی شد
[ترجمه گوگل]اگر فکر می کرد که مفید باشد، نمی تواند دروغ بگوید

7. They did not scruple to bomb innocent civilians.
[ترجمه ترگمان]آن ها تردید نداشتند که شهروندان بیگناه را بمباران کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای بمباران غیرنظامیان بیگناه تردید نکردند

8. He is a man without scruple - he has no conscience.
[ترجمه ترگمان]او آدم بی وجدان است - وجدان ندارد
[ترجمه گوگل]او مردی بدون سر و صدا است - او هیچ وجدانی ندارد

9. She is totally without scruple.
[ترجمه ترگمان]کاملا بدون ملاحظه است
[ترجمه گوگل]او کاملا بی رحم است

10. Dumont does not scruple to show the naked corpse, left on the edge of a ploughed field.
[ترجمه ترگمان]بازرس دومونت به نظر نمی آید که جسد لخت را روی لبه یک زمین شخم زده نشان دهد
[ترجمه گوگل]دونتون برای نشان دادن جسد برهنه، در لبه یک میدان برهنه باقی نمی ماند

11. I respect your scruple, scour; but in this case I believe true delicacy requires you to do as I ask.
[ترجمه ترگمان]من به scruple شما احترام می گذارم، اما در این مورد معتقدم که نزاکت واقعی به شما نیاز دارد تا کاری را که من می خواهم انجام بدهید
[ترجمه گوگل]من شما را مورد احترام قرار می دهم اما در این مورد، من معتقد هستم که ظرافت واقعی نیاز به انجام هر کاری که من می خواهم انجام دهم

12. She tells lies without scruple.
[ترجمه ترگمان]بدون تردید دروغ می گوید
[ترجمه گوگل]او بدون دروغ دروغ می گوید

13. Be without scruple the ground shows the woman's attractive double leg, a handsome edge make a figure finer on the vision.
[ترجمه ترگمان]بدون قید و شرط، زمین پای دو نفره زنان را نشان می دهد، یک لبه زیبا تصویر بهتری در تصویر دارد
[ترجمه گوگل]بدون هیچ زحمتی، زمین نشان دهنده پای دوقلو زنانه است، لبه خوش تیپ آن را به شکل دقیق تر بر روی بینایی نشان می دهد

14. Don't scruple to ask for anything you want.
[ترجمه ترگمان]نگران چیزی نباش که بخواهی
[ترجمه گوگل]برای اینکه چیزی را که میخواهید بپرسید

moral scruples

محذورهای اخلاقی


Without the slightest scruple, he ordered their execution.

بدون کمترین تردید دستور اعدام آنها را داد.


She had no scruples about opening and reading others' letters.

از بازکردن و خواندن نامه‌های دیگران ابا نداشت.


She does not scruple about lying.

دروغ گفتن وجدانش را ناراحت نمی‌کند.


پیشنهاد کاربران

مشکل اخلاقی

ابا داشتن، بیم داشتن

عذاب وجدان داشتن. تردید
I had no scruples about eavesdropping


کلمات دیگر: