1. a visionary scheme
یک نقشه ی غیرعملی
2. a visionary world of wealth and prosperity
دنای رویایی ثروت و رونق
3. an old visionary who predicted the famine
غیبگوی کهنسالی که قحطی را پیش بینی کرد.
4. they laughed and called him a visionary
آنان خندیدند و او را خیالباف نامیدند.
5. The ideas of a visionary may seem impractical to us.
[ترجمه ترگمان]ممکن است ایده های یک فرد رویایی برای ما غیرعملی به نظر برسد
[ترجمه گوگل]ایده های یک فقیه کننده ممکن است برای ما غیرممکن باشد
6. Under his visionary leadership, the city prospered.
[ترجمه ترگمان]تحت رهبری his، شهر رونق یافت
[ترجمه گوگل]تحت رهبری چشم انداز خود، شهر موفق شد
7. White was both visionary and rationalist.
[ترجمه ترگمان]سفید هم بلندپرواز و هم rationalist بود
[ترجمه گوگل]سفید هر دو چشم انداز و عقلایی بود
8. She saw him as a visionary, but her father saw him as a man who couldn't make a living.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک visionary می دید، اما پدرش او را مردی می دید که نمی توانست زندگی کند
[ترجمه گوگل]او او را به عنوان یک چشم انداز دید، اما پدرش او را مردی دید که نمیتوانست زندگی کند
9. He is not a visionary, unlike those coastal intellectuals.
[ترجمه ترگمان]او یک visionary نیست، برخلاف آن روشنفکران ساحلی
[ترجمه گوگل]او بر خلاف روشنفکران ساحلی، چشم انداز نیست
10. None of these visionary schemes for Niagara ever reached fruition, but one Utopian dreamer did achieve his objective.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این طرح های خیالی برای Niagara هرگز به ثمر نرسید، اما یکی از رویاهای واهی دیگری به هدف او رسید
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از این طرح های چشم انداز برای نیاگارا تا به حال به نفع، اما یک رویا روحانی به اهداف خود رسید
11. Roy was also visionary in establishing links with depart-ment stores and other retailers to keep Disney merchandise in the public eye.
[ترجمه ترگمان]روی هم چنین روی برقراری ارتباط با فروشگاه های depart و خرده فروشان برای نگه داشتن کالاهای دیزنی در چشم همگان بود
[ترجمه گوگل]روی همچنین در ایجاد ارتباط با فروشگاه های دفتری و سایر خرده فروشان برای حفظ محصولات دیزنی در چشم عموم بود
12. Third, we assume that visionary style can take on a variety of different forms.
[ترجمه ترگمان]سوم، ما فرض می کنیم که سبک visionary می تواند انواع مختلفی از اشکال را بپذیرد
[ترجمه گوگل]سوم، ما فرض می کنیم که سبک خیالی می تواند انواع مختلفی داشته باشد
13. Now words become means to mediate a visionary experience of love and enlarge understanding.
[ترجمه ترگمان]اکنون کلمات به معنای میانجی گری در یک تجربه بصری از عشق و بزرگ کردن درک و فهم است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر کلمات به معنای میانجیگری تجربیات عاشقانه عشق و درک صحیح است
14. She was a true visionary.
[ترجمه ترگمان]اون یه رویای واقعی بود
[ترجمه گوگل]او یک چشم انداز واقعی بود
15. More than anyone, Hildebrand had been the visionary force behind the new ideal.
[ترجمه ترگمان]بیش از هر کس دیگری نیروی تخیلش را در پشت ایده آل نوین قرار داده بود
[ترجمه گوگل]هیلدبراند، بیش از هر کسی، نیروی بینظیر ایده آل بود