کلمه جو
صفحه اصلی

therapy


معنی : مداوا، تداوی، درمان، مبحث تداوی، معالجه
معانی دیگر : (در ترکیب) - درمانی، - درمان، طب درمان

انگلیسی به فارسی

(پزشکی) درمان، معالجه، مداوا، تداوی، (در ترکیب) - درمانی، - درمان


درمان، معالجه، تداوی، مداوا، مبحث تداوی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: therapies
(1) تعریف: the curative treatment of disease or disability.
مشابه: remedy

(2) تعریف: the power or quality of healing.

(3) تعریف: any of several curative treatments by specific means or methods, such as physical therapy or psychotherapy.

• treatment designed to cure a disease or disorder
therapy is the treatment of mental or physical illness, often without the use of drugs or operations.

مترادف و متضاد

مداوا (اسم)
medical treatment, therapy

تداوی (اسم)
medication, therapy

درمان (اسم)
order, treatment, remedy, therapy

مبحث تداوی (اسم)
therapy, therapeutics

معالجه (اسم)
treatment, therapy

healing treatment


Synonyms: analysis, cure, healing, medicine, remedial treatment, remedy, therapeutics


Antonyms: damage, harm, hurt, injury


جملات نمونه

1. milieu therapy
(روانپزشکی) محیط درمانی

2. radiation therapy
درمان تابشی،پرتو درمانی

3. encounter group therapy
درمان با گروه رویارویی

4. She needed speech therapy after she suffered severe head injuries in a car accident.
[ترجمه آرمان بدیعی] او بعد از متحمل شدن جراحات شدید سر در یک تصادف اتومبیل، به گفتار درمانی نیاز داشت.
[ترجمه ترگمان]او پس از اینکه دچار جراحت های جدی در یک تصادف اتومبیل شد، به گفتار درمانی نیاز داشت
[ترجمه گوگل]او پس از آسیب شدید در آسیب های ناشی از اتومبیل، به گفتار درمان نیاز داشت

5. I underwent aversion therapy for my addiction to smoking.
[ترجمه ترگمان]من درمان اعتیاد رو برای اعتیاد به سیگار رو تحمل کردم
[ترجمه گوگل]من برای درمان اعتیاد به سیگار کشیدن، تحت تاثیر قرار گرفتم

6. Mention sex therapy and most people will titter in embarrassment.
[ترجمه ترگمان]درمان جنسیت را ذکر کنید و اغلب افراد در خجالت پوزخند می زنند
[ترجمه گوگل]اشاره به درمانی جنسی و اغلب افراد در خجالت زدن است

7. Most patients undergo some sort of drug therapy for leukaemia.
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیماران دچار نوعی درمان اعتیاد به سرطان خون می شوند
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران در معرض نوع خاصی از داروها برای درمان لوسمی قرار می گیرند

8. They discuss their problems in group therapy sessions.
[ترجمه ترگمان]آن ها درباره مشکلات خود در جلسات درمانی گروه بحث و تبادل نظر کردند
[ترجمه گوگل]آنها مشکلات خود را در جلسات گروهی درمانی بحث می کنند

9. She will now begin occupational therapy to regain the use of her hands.
[ترجمه ترگمان]او اکنون درمان شغلی را برای به دست آوردن استفاده از دست خود آغاز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او اکنون شروع به کار درمانی برای به دست آوردن استفاده از دست خود خواهد کرد

10. A stammering child can benefit from speech therapy.
[ترجمه ترگمان]یک کودک لکنت زبان می تواند از گفتار درمانی بهره مند شود
[ترجمه گوگل]یک کودک پر زرق و برق می تواند از گفتار درمانی بهره مند شود

11. Joining a club can be a therapy for loneliness.
[ترجمه ترگمان]پیوستن به یک باشگاه می تواند درمانی برای تنهایی باشد
[ترجمه گوگل]پیوستن به یک باشگاه می تواند یک درمان برای تنهایی باشد

12. The scientists are cautious about using enzyme therapy on humans.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در مورد استفاده از درمان آنزیم بر روی انسان ها محتاط هستند
[ترجمه گوگل]دانشمندان در مورد استفاده از آنزیم درمانی بر انسان محتاط هستند

13. The next stage in the economic shock therapy will be freeing energy prices.
[ترجمه ترگمان]مرحله بعدی در درمان شوک اقتصادی، آزاد سازی قیمت انرژی خواهد بود
[ترجمه گوگل]مرحله بعدی شوک درمانی اقتصادی آزاد کردن قیمت انرژی است

14. Her condition is not responsive to drug therapy.
[ترجمه ترگمان]شرایط وی واکنشی به درمان اعتیاد نیست
[ترجمه گوگل]وضعیت او به درمان دارویی پاسخ نمی دهد

15. I needed a lot of retail therapy to help me get over my ex-boyfriend.
[ترجمه ترگمان]من به یه عالمه درمان نیاز داشتم تا کم کم کنه که دوست پسر سابقم رو پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من به درمان های خرده فروشی زیادی نیاز داشتم تا به من کمک کنم دوست پسر سابق من

16. Physical therapy is an important adjunct to drug treatments.
[ترجمه ترگمان]درمان فیزیکی یک روش مهم برای درمان اعتیاد به مواد مخدر است
[ترجمه گوگل]فیزیوتراپی یک مکمل مهم در درمان دارو است

17. What you need is a bit of retail therapy!
[ترجمه ترگمان]چیزی که شما نیاز دارید کمی درمان خرده فروشی است!
[ترجمه گوگل]چیزی که شما نیاز دارید کمی از خرده فروشی درمانی است!

18. I went into therapy because my doctor suggested it.
[ترجمه ترگمان]من رفتم مشاوره چون دکترم گفته بود
[ترجمه گوگل]به خاطر این که دکتر من را پیشنهاد داد، به درمان رفتم

hydrotherapy

آب‌درمانی


encounter group therapy.

درمان با گروه رویارویی.


پیشنهاد کاربران

درمان

فیزیوتراپی

اگه در جمله مربوط به روانشناسی باشه "روان درمانی" معنی میده

در روانشناسی ( بعضاً ) : مشاوره

therapy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: درمان 2
تعریف: سلسله معالجات نظام‏مندی که برای بهبود بخشیدن به وضعیت مرضیِ جسمانی یا روانی فرد انجام می شود


کلمات دیگر: