1. they were visibly stunned by the explosion
در اثر آن انفجار به طور هویدایی تکان خورده بودند.
2. Persons dying from cancer grow thin and visibly waste away.
[ترجمه بهروز مددی] افرادی که به بیماری سرطان مبتلا می شوند به شدت لاغر می شوند و به وضوح می توان مشاهده کرد که ذره ذره آب می شوند.
[ترجمه ترگمان]افرادی که از سرطان جان می بازند، لاغر می شوند و به طور آشکاری از بین می روند
[ترجمه گوگل]افرادی که از سرطان مبتلا می شوند، نازک می شوند و به طور چشمگیری از بین می روند
3. The factors for war were visibly increasing.
[ترجمه ترگمان]عوامل جنگ به طور مشهود در حال افزایش بودند
[ترجمه گوگل]فاکتورهای جنگ به طور قابل توجهی افزایش یافته است
4. The National Health Service has visibly deteriorated, despite increased spending.
[ترجمه ترگمان]خدمات بهداشت ملی علی رغم افزایش هزینه ها به طور محسوسی رو به وخامت گذاشته است
[ترجمه گوگل]به رغم هزینه های افزایش یافته، خدمات بهداشتی ملی به طور قابل توجهی بدتر شده است
5. Their rather heavy faces brightened visibly.
[ترجمه ترگمان]چهره نسبتا سنگین آن ها آشکارا روشن شد
[ترجمه گوگل]چهره های سنگین آنها به وضوح روشن شد
6. She quailed visibly at the sight of the prison walls.
[ترجمه ترگمان]از دیدن دیواره ای زندان، خود را باخت
[ترجمه گوگل]او به وضوح در معرض دیوارهای زندان بود
7. The incident had left him visibly angry and upset.
[ترجمه ترگمان]این حادثه او را آشکارا عصبانی و ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]این حادثه وی را به شدت خشمگین و ناراحت کرده بود
8. She was visibly shocked by the conditions she witnessed in the refugee camp.
[ترجمه ترگمان]او به طور آشکاری از شرایطی که در اردوگاه پناهندگان شاهد آن بود شوکه شده بود
[ترجمه گوگل]او تحت شرایطی که در اردوگاه پناهندگی شاهدش بود، کاملا شوکه شد
9. She was visibly shaken by the incidents.
[ترجمه ترگمان]از حوادثی که رخ داده بود آشکارا تکان می خورد
[ترجمه گوگل]او حوادث ناگهانی را به شدت لرزاند
10. She looked visibly disgusted.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او ظاهرا ناخوشایند بود
11. The child seemed nervous and visibly shaken.
[ترجمه ترگمان]کودک مضطرب و آشکارا یکه خورده بود
[ترجمه گوگل]کودک به نظر می رسد عصبی و قابل مشاهده است
12. The Princess, visibly moved, kept her head bowed during the ceremony.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم که آشکارا حرکت می کرد سر خود را در میان تشریفات خم کرد
[ترجمه گوگل]شاهزاده، به وضوح نقل مکان کرد، نگه داشتن سر خود را در طول مراسم خفه شد
13. They emerged visibly distressed and weeping.
[ترجمه ترگمان]آن ها آشکارا غمگین و گریان بیرون آمدند
[ترجمه گوگل]آنها ظاهرا مضطرب و گریه کردند
14. He squirmed visibly at the thought of his secret being revealed.
[ترجمه ترگمان]او آشکارا به این فکر افتاد که رازش فاش شده است
[ترجمه گوگل]او به وضوح با اندیشۀ راز خود آشنا شد