1. We were so badly off when I was a child that we had a meat dish for dinner only on Sunday.
[ترجمه علیزاده] وقتی بچه بودم خیلی فقیر بودیم که فقط یکشنبه غذای گوشتی برای شام داشتیم.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بودم خیلی بد بودیم که فقط یک غذای گوشتی برای شام داشتیم
[ترجمه گوگل]وقتی بچه بودیم، خیلی بد شدیم که در روز یکشنبه غذای گوشتی برای شام داشتیم
2. The refugees are badly off for blankets, and even worse off for food.
[ترجمه ترگمان]پناهندگان به شدت برای پتوها کم هستند و حتی برای غذا هم بدتر هستند
[ترجمه گوگل]پناهندگان برای پتوها و حتی برای غذا بدتر می شوند
3. You must be badly off for books if you're reading that silly story.
[ترجمه ترگمان]اگر این داستان احمقانه را خوانده ای، باید بد باشی
[ترجمه گوگل]اگر بخواهید این داستان احمقانه را بخوانید، باید برای کتابها خیلی بد باشد
4. The school is rather badly off for equipment.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه به خاطر تجهیزات نامناسب است
[ترجمه گوگل]مدرسه برای تجهیزات بسیار بد است
5. Even now some universities are badly off for English teachers.
[ترجمه ترگمان]حتی در حال حاضر برخی دانشگاه ها برای آموزگاران انگلیسی بد نیستند
[ترجمه گوگل]حتی اکنون برخی از دانشگاه ها برای معلمان انگلیسی بد هستند
6. The company has gone badly off the rails in recent years.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال های اخیر به شدت از ریل ها خارج شده است
[ترجمه گوگل]این شرکت در سال های اخیر به شدت از ریل رفته است
7. This left my father's parents badly off, but they managed to send him to Oxford, where he studied medicine.
[ترجمه ترگمان]این موضوع پدر و مادر من را خیلی بد رها کرد، اما موفق شدند او را به آکسفورد بفرستند، جایی که پزشکی را مطالعه کرده بود
[ترجمه گوگل]این پدر و مادر پدر پدرم را به بدی سوق داد، اما آنها موفق به ارسال او به آکسفورد، جایی که او پزشکی را مطالعه کرد
8. He hooked badly off the second tee, was unplayable and took six.
[ترجمه ترگمان]او ضربه سختی روی tee دوم انداخت، unplayable شد و شش ضربه زد
[ترجمه گوگل]او به سختی از دایره دوم چسبیده بود، بازی ناپذیری بود و شش سال طول کشید
9. She was quite badly off for a while after her husband died.
[ترجمه ترگمان]مدتی پس از مرگ شوهرش حالش بد شد
[ترجمه گوگل]او بعد از اینکه شوهرش درگذشت، مدتها به شدت خسته بود
10. Surely you can't be that badly off?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است که این قدر بد نباشد؟
[ترجمه گوگل]مطمئنا شما نمیتوانید این کار را بکنید
11. We aren't too badly off but we can't afford a house like that.
[ترجمه ترگمان]ما به اندازه کافی بد نیستیم، اما نمی توانیم یک خانه مثل این را تحمل کنیم
[ترجمه گوگل]ما خیلی بد نیستیم، اما ما نمی توانیم خانه ای شبیه به آن داشته باشیم
12. He was badly off, but he managed to keep up appearance.
[ترجمه ترگمان]حالش بد بود، اما موفق نشد ظاهر خود را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او خیلی بد بود، اما او موفق به حفظ ظاهر شد
13. Diplomatically, we were not badly off.
[ترجمه ترگمان]Diplomatically، ما زیاد دور نبودیم
[ترجمه گوگل]دیپلماتیک، ما خیلی بد نبودیم
14. I should have been badly off without your friendship.
[ترجمه ترگمان]بدون دوستی تو باید خیلی بد رفتار می کردم
[ترجمه گوگل]من باید بدون دوستی باشی