کلمه جو
صفحه اصلی

urgency


معنی : ضرورت، فوریت، نیاز شدید
معانی دیگر : ابرام، اصرار، پافشاری، اضطرار، مبرم بودن، زودی، تندایی

انگلیسی به فارسی

فوریت، ضرورت، نیازشدید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: urgencies
(1) تعریف: the state of being urgent; pressing necessity or importance.
مترادف: exigency
مشابه: compulsion, gravity, importance, insistence, necessity, pinch, pressure

(2) تعریف: an urgent need.
مترادف: exigency
مشابه: craving, crunch, emergency, imperative, necessity, pinch, pressure

• state of being urgent, insistence, imperativeness
urgency is the need for something to be dealt with as soon as possible.
if you speak with urgency, you show that you are anxious for people to notice something or do something.

مترادف و متضاد

ضرورت (اسم)
exigence, exigency, necessity, urgency

فوریت (اسم)
promptitude, urgency, immediacy

نیاز شدید (اسم)
urgency

جملات نمونه

1. the urgency of his need
مبرم بودن نیاز او

2. the great urgency of the petitioners
ابرام شدید عرضحال دهندگان

3. a matter of great urgency
یک مطلب بسیار فوری

4. i was surprized at the urgency in his voice
اضطرار صدای او مرا متعجب کرد.

5. There was a distinct lack of urgency in his manner.
[ترجمه ترگمان]در رفتار او نوعی فوریت متمایز وجود داشت
[ترجمه گوگل]در شیوه ی او فاقد مجادله ی مشخصی بود

6. It is a matter of the utmost urgency to find out what has happened to these people.
[ترجمه ترگمان]بسیار ضروری است که بفهمیم چه اتفاقی برای این مردم افتاده است
[ترجمه گوگل]این مسئله به شدت ضروری است تا معلوم شود چه اتفاقی برای این افراد افتاده است

7. The murders have given added urgency to the debate about inner-city crime.
[ترجمه ترگمان]این قتل ها به بحث در مورد جرایم درونشهر added
[ترجمه گوگل]این قتل ها به بحث درباره جنایات درون شهر افزوده است

8. The urgency of his voice galvanized them into action .
[ترجمه ترگمان]ضرورت صدایش آن ها را وادار به عمل کرد
[ترجمه گوگل]فوریت صدای او آنها را به کار انداخت

9. This is a matter of some urgency.
[ترجمه ترگمان]این موضوع کمی فوریت دارد
[ترجمه گوگل]این موضوعی است از برخی موارد فوری

10. There was urgency in his tone.
[ترجمه ترگمان]در صدایش ضرورت وجود داشت
[ترجمه گوگل]در لحن او ضروری بود

11. She was surprised at the urgency in his voice.
[ترجمه ترگمان]از اینکه صدایش در صدایش بود تعجب کرد
[ترجمه گوگل]او از فوریت در صدای او شگفت زده شد

12. I detected a note of urgency in her voice.
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت اضطراری در صدایش پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که صدای او فوری است

13. There is a particular urgency in this case, and it would help if you could bend the rules.
[ترجمه ترگمان]در این مورد یک فوریت خاص وجود دارد و اگر بتوانید قوانین را خم کنید به شما کمک می کند
[ترجمه گوگل]در این مورد فوریت خاصی وجود دارد و اگر شما بتوانید قوانین را خنثی کنید، کمک می کند

14. We need to act with urgency to ensure his safety.
[ترجمه ترگمان]ما باید با فوریت اقدام کنیم تا امنیت او تضمین شود
[ترجمه گوگل]ما باید با فوری برای اطمینان از ایمنی خود اقدام کنیم

15. There was a note of urgency in her voice.
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت اضطراری در صدایش بود
[ترجمه گوگل]صدای او فوریتی بود

I was surprized at the urgency in his voice.

اضطرار صدای او مرا متعجب کرد.


the great urgency of the petitioners

اصرار شدید دادخواهان


the urgency of his need

مبرم بودن نیاز او


a matter of great urgency

مطلب بسیار فوری


پیشنهاد کاربران

ضرورت

فوریت

اهمیت

Feel a sense of urgency
احساس نیاز شدید داشتن


کلمات دیگر: