کلمه جو
صفحه اصلی

visage


معنی : سیما، نما، منظر، صورت، رخ، چهره، رو، رخسار
معانی دیگر : قیافه، دیم، لچ، ظاهر، جنبه، لقا

انگلیسی به فارسی

رخسار، رخ، چهره، رو، صورت، لقا، سیما، منظر، نما


visage، چهره، رخسار، منظر، سیما، رخ، رو، صورت، نما


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: visaged (adj.)
• : تعریف: the face of a person, statue, or the like, esp. in regard to its appearance or expression.
مشابه: demeanor, face, feature

- When I saw the sad visage of my mother, I knew something terrible had happened.
[ترجمه علی] وقتی چهره غگین مادرم را دیدم متوجه شدم اتفاق بدی افتاده است
[ترجمه ترگمان] وقتی چهره غمگین مادرم را دیدم، می دانستم که اتفاق بدی افتاده است
[ترجمه گوگل] وقتی دیدم غم و اندوه غم انگیز مادر من، چیزی که وحشتناک بود اتفاق افتاد
- He dreamed of her beautiful visage with its dark and shining eyes.
[ترجمه ترگمان] چهره زیبای خود را با چشمان سیاه و براقش به خواب دید
[ترجمه گوگل] او از دید وی زیبا با چشم های تاریک و درخشانش خواب می بیند

• face, countenance; aspect, look, appearance
someone's visage is their face; a literary word.

مترادف و متضاد

سیما (اسم)
countenance, physiognomy, appearance, air, aspect, features, visage, expression, brow, lineament, mien

نما (اسم)
face, view, facing, index, air, front, exponent, visage, surface, hue, diagram, superficies

منظر (اسم)
countenance, face, physiognomy, sight, appearance, aspect, phantom, perspective, image, facet, visage, phase, guise, spectrum, facies, fantom

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

رخ (اسم)
countenance, face, castle, visage, slot, rook, roc, slit

چهره (اسم)
face, physiognomy, visage, feature, puss, kisser

رو (اسم)
face, top, visage, superficies

رخسار (اسم)
face, visage

جملات نمونه

1. black hair and a handsome visage
موی سیاه و چهره ی زیبا

2. abundant rains have changed the valley's visage
باران های فراوان سیمای دره را دگرگون کرده است.

3. her eyes were dejected and her visage pale
چشمانش غمزده و چهره اش رنگ پریده بود.

4. his impatience was revealed by his visage and his trembling hands
ناشکیبایی او از قیافه و دستان لرزانش پیدا بود.

5. once again, dictatorship showed its hideous visage
یک بار دیگر استبداد سیمای زشت خود را نشان داد.

6. A blithe [happy] heart makes a blooming visage.
[ترجمه ترگمان]قلب شاد و شاداب یک چهره شاداب می سازد
[ترجمه گوگل]قلب خلط [شاد] قلب شکمی را پر می کند

7. A happy heart makes a blooming visage.
[ترجمه ترگمان]یک قلب شاد، چهره شاداب و سرزنده به خود می گیرد
[ترجمه گوگل]یک قلب خوشحال سبب پرورش شکوفایی می شود

8. A blithe heart makes a blooming visage.
[ترجمه ترگمان]یک قلب شاد، چهره شاداب و شاداب را از خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]یک قلب شفاف سبب شکوفه شکوفه می شود

9. The town has a desolate visage.
[ترجمه ترگمان]این شهر، صورت desolate دارد
[ترجمه گوگل]این شهر دارای فضایی خالی است

10. The sick, chiselled visage of Frankenstein returned before my eyes.
[ترجمه ترگمان]چهره بیمار و chiselled فرانکشتاین قبل از چشم من برگشته بود
[ترجمه گوگل]بیمار، چهره وارونه فرانکنشتاین قبل از چشمانم برگشت

11. His entire visage is bright and cheerful.
[ترجمه ترگمان]چهره اش بشاش و بشاش است
[ترجمه گوگل]کل ویلا او روشن و شاد است

12. Strange of visage, Carville was also single-minded of purpose.
[ترجمه ترگمان]Carville هم یک هدف واحد بود
[ترجمه گوگل]Carville عجیب و غریب بود

13. China has emerged with a new visage in the East.
[ترجمه ترگمان]چین با چهره ای جدید در شرق پدیدار شده است
[ترجمه گوگل]چین با یک دید جدید در شرق ظهور کرده است

14. The strong and darkly handsome visage was gaunt and haggard.
[ترجمه ترگمان]چهره قوی و تیره او لاغر و تکیده بود
[ترجمه گوگل]چهره قوی و تیره خوش تیپ بدبین بود

15. It's in acquiring this "uncommon visage" that the meaning of human existence seems to lie, since for this uncommonness we are, as it were, prepared genetically.
[ترجمه ترگمان]در کسب این چهره \"غیر معمول\" است که معنی وجود انسان به نظر می رسد که دروغ می گوید، زیرا به همین دلیل است که ما از لحاظ ژنتیکی آماده ایم
[ترجمه گوگل]این در حال به دست آوردن این 'عجیب و غریب' است که به نظر می رسد معنای وجود انسان، دروغ است، زیرا برای این غیر معمول ما همانطور که هست، آماده ژنتیکی است

16. The visage of Joseph Stalin once blanketed Moscow. But in the years since he died, his successors have relaxed official adoration of him and even allowed some criticism.
[ترجمه ترگمان]چهره ژوزف استالین زمانی مسکو را پوشاند اما پس از مرگ وی، جانشینان او ستایش رسمی خود را نسبت به او احساس کردند و حتی اجازه انتقاد از وی را دادند
[ترجمه گوگل]ویلیام جوزف استالین یک بار مسکو را پوشید اما در سالهای پس از مرگ، جانشینانش او را به رسمیت شناختند و حتی برخی انتقادها را نیز به آنها اجازه دادند

17. What visage ought a healthy, vital youthful generation to present?
[ترجمه ترگمان]چه کسی باید نسلی تندرست و vital باشد که حاضر باشد؟
[ترجمه گوگل]چه چهره ای برای نسل جوان و سالم به ارمغان می آورد؟

black hair and a handsome visage

موی سیاه و چهره‌ی زیبا


Abundant rains have changed the valley's visage.

باران‌های فراوان سیمای دره را دگرگون کرده است.



کلمات دیگر: