کلمه جو
صفحه اصلی

uptown


معنی : بالای شهر، واقع در محلات شمال شهر
معانی دیگر : (معمولا آن بخش شهر که از مرکز تجاری دورتر است) بالا محله، بخش مسکونی شهر

انگلیسی به فارسی

بالای شهر، واقع در محلات شمال شهر


مرکز شهر، بالای شهر، واقع در محلات شمال شهر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: toward or in the higher, wealthier, or more northern part of a city or town.

- They went uptown to shop in the boutiques.
[ترجمه ترگمان] به شهر رفتند تا در the خرید کنند
[ترجمه گوگل] آنها در شهر برای خرید در بوتیک رفتند
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, located in, or moving toward the higher, wealthier, or more northern part of a city or town.
اسم ( noun )
مشتقات: uptowner (n.)
• : تعریف: the higher, wealthier, or more northern part of a town or city.

• towards the upper part of a town or city
of or located in the upper region of town; fashionable, in or from the more expensive parts of town
if you go uptown, you go away from the centre of a city towards an outer part; used in american english.

مترادف و متضاد

بالای شهر (اسم)
uptown

واقع در محلات شمال شهر (صفت)
uptown

جملات نمونه

1. We could walk uptown or we could take the train.
[ترجمه ترگمان]میتونیم بریم بالاشهر تا بتونیم با قطار بریم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم در مرکز شهر برویم یا می توانیم قطار را ببریم

2. He rode uptown and made his way to Bob's apartment.
[ترجمه ترگمان]به شهر رفت و راهش را به آپارتمان باب باز کرد
[ترجمه گوگل]او سوار شهر شد و راه خود را به آپارتمان باب برد

3. We met in a tony restaurant uptown.
[ترجمه ترگمان]ما تو یه رستوران تونی بالای شهر همدیگه رو دیدیم
[ترجمه گوگل]ما در یک رستوران تونی در مرکز شهر ملاقات کردیم

4. New uptown is nearby the high way.
[ترجمه ترگمان]بالای شهر در همان نزدیکی قرار دارد
[ترجمه گوگل]مرکز شهر جدید در نزدیکی راه بالا است

5. We walked uptown a couple of blocks until we found a cab.
[ترجمه ترگمان]چند بلوک تا شهر رفتیم تا تاکسی پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]تا زمانی که یک کابین را پیدا کردیم، چند تا بلوک در مرکز شهر راه افتادیم

6. He rented an apartment uptown.
[ترجمه ترگمان]یه آپارتمان بالای شهر اجاره کرده
[ترجمه گوگل]او یک آپارتمان در مرکز شهر را اجاره کرد

7. They live in an apartment uptown.
[ترجمه ترگمان]اونا تو یه آپارتمان بالای شهر زندگی میکنن
[ترجمه گوگل]آنها در یک آپارتمان در مرکز شهر زندگی می کنند

8. We took the subway uptown to Yankee Stadium.
[ترجمه ترگمان]مترو رو با مترو به استادیوم یانکی ها بردیم
[ترجمه گوگل]ما مترو در مرکز شهر را به ورزشگاه یانکی بردیم

9. Content, meaning and content, are all stored uptown, in the notched pillars of the skyscrapers.
[ترجمه ترگمان]محتوا، مفهوم و محتوای، همه بالای شهر انبار شده اند، در ستون های notched از آسمان خراش ها
[ترجمه گوگل]محتوا، معنا و محتوا، در ستونهای نشیمنگاه آسمان خراش ها در مرکز شهر ذخیره می شود

10. I looked at the address: a hospital way uptown, near the Bronx.
[ترجمه ترگمان]به آدرس نگاه کردم: شهری در بالای شهر، نزدیک برانکس
[ترجمه گوگل]من به آدرس یک بیمارستان در مرکز شهر، در نزدیکی برونکس نگاه کردم

11. There's a skating rink uptown.
[ترجمه ترگمان]اسکیت بازی اسکیت بالای شهر است
[ترجمه گوگل]یک اسکیت باز در مرکز شهر وجود دارد

12. The paramedics eventually drove me uptown to the scene of the accident.
[ترجمه ترگمان]امدادگران در نهایت مرا به بالای شهر بردند تا صحنه تصادف را تماشا کنند
[ترجمه گوگل]امدادرسان در نهایت من در حومه شهر به صحنه حادثه رانده شدند

13. Uptown was still in bad shape.
[ترجمه ترگمان]شهر هنوز شکل بدی داشت
[ترجمه گوگل]Uptown هنوز هم در شکل بد است

14. Susan continued to live uptown.
[ترجمه ترگمان]سوزان به زندگی در شهر ادامه داد
[ترجمه گوگل]سوزان همچنان به زندگی در مرکز شهر ادامه داد

15. The first uptown train to come along was an express, and I rode it one stop to Ninety-sixth Street.
[ترجمه ترگمان]اولین قطار شهری قطار سریع السیر بود و من آن را در خیابان نود و ششم گذاشتم
[ترجمه گوگل]اولین قطار شهری که به همراه یک اکسپرس بود، یک اکسپرس بود، و من آن را یک توقف به خیابان شانزدهم دادم


کلمات دیگر: