کلمه جو
صفحه اصلی

untune


معنی : بی ترتیب کردن، مختل کردن، فاقد هم اهنگی کردن
معانی دیگر : بی ترتیب کردن، فاقد هم اهنگی کردن

انگلیسی به فارسی

بی ترتیب کردن، فاقد هم اهنگی کردن


مترادف و متضاد

به ترتیب کردن (فعل)
wanton, derange, disarrange, untune

مختل کردن (فعل)
disturb, disorder, frustrate, hip, disarrange, untune, disadjust, disorganize, mistune

فاقد هماهنگی کردن (فعل)
untune

جملات نمونه

1. Changes in weather can untune a violin.
[ترجمه ترگمان]تغییر در آب و هوا می تواند یک ویولن باشد
[ترجمه گوگل]تغییرات در هوا ممکن است یک ویولون را نادیده بگیرد

2. The rumours and slanders untuned his mind.
[ترجمه ترگمان]شایعات و slanders به ذهنش هجوم آورد
[ترجمه گوگل]شایعات و سرزنش کردن ذهن خود را نادیده گرفت

3. It was four feet tall, ungainly and untuned, and Clarisa was no musician.
[ترجمه ترگمان]چهار پا بلند و ungainly و untuned بود و Clarisa موسیقی دان نبود
[ترجمه گوگل]این چهار پا بلند بود، بی حد و حصر و نادیده گرفته شد، و Clarisa هیچ موسیقیدان نبود

4. Take but degree away, untune that string, and, hark, what discord follows!
[ترجمه ترگمان]کمی دور شوید، آن ریسمان را ببندید و گوش بدهید، و این هم درست است که چه گونه اختلاف بر سر زبان ها می افتد!
[ترجمه گوگل]اما درجه را ببینید، رشته را نادیده بگیرید، و چیزی که دیکتاتور دنبال می کند!

5. Don't untune that string!
[ترجمه ترگمان]ریسمان را پاره نکن!
[ترجمه گوگل]این رشته را فراموش نکنید!


کلمات دیگر: