کلمه جو
صفحه اصلی

unsettle


معنی : مغشوش کردن، بر هم زدن، ناراحت کردن
معانی دیگر : آشفتن، آشفته کردن، مغشوش کردن یا شدن، درهم و برهم کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

برهم زدن، ناراحت کردن، مغشوش کردن


باز کردن، مغشوش کردن، بر هم زدن، ناراحت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unsettles, unsettling, unsettled
(1) تعریف: to agitate or disturb the mind or emotions of; make uneasy, uncertain, or the like; upset.
مترادف: agitate, disquiet, disturb, shake, trouble, upset
متضاد: settle, steady
مشابه: bother, discombobulate, discomfit, discomfort, discompose, disconcert, fluster, fret, jangle, jar, perturb, rattle, rock, ruffle, unnerve

- I was unsettled by her disclosures.
[ترجمه ترگمان] راز اون از بین رفته بود
[ترجمه گوگل] من توسط افشای او منحرف شد

(2) تعریف: to displace or disrupt.
مترادف: disturb, unfix
متضاد: settle, steady
مشابه: disarrange, dislodge, disorder, displace, disrupt, perturb, shake, trouble, unbalance, upset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: unsettlement (n.)
• : تعریف: to become unsettled, disrupted, or disturbed.
مترادف: upset
متضاد: settle, steady
مشابه: fluster, ruffle, startle, trouble

• disturb; confuse; cause worry
if something unsettles you, it causes you to feel restless, dissatisfied, or rather worried.

مترادف و متضاد

مغشوش کردن (فعل)
confuse, adulterate, rile, flummox, mix up, unsettle, disorder, disarrange

بر هم زدن (فعل)
bash, overset, unsettle, discompose, disturb, disorder, ruffle, faze, tousle, coup, derange, disarrange, disband

ناراحت کردن (فعل)
incommode, unsettle, discomfort, disquiet, discomfiture, distemper, knock up, discommode, discomfit, perturb

bother, upset


Synonyms: agitate, confuse, dement, derange, disarrange, disarray, discommode, discompose, disconcert, disorder, disorganize, displace, disquiet, disrupt, disturb, down, flurry, fluster, fuddle, get to, jumble, needle, perturb, psych out, put off, rattle, ruffle, rummage, sicken, spook, throw, throw off, trouble, turn, unbalance, unhinge, unnerve


Antonyms: balance, compose, order, settle


جملات نمونه

1. Mass violence threatened to unsettle the very foundations of government.
[ترجمه ترگمان]خشونت در کلیسا بنیان دولت را مغشوش کرده بود
[ترجمه گوگل]خشونت توده ای تهدید شده بود که پایه های اصلی حکومت را از بین ببرد

2. Will a change of schools unsettle the child?
[ترجمه ترگمان]آیا تغییر مدارس کودک را دگرگون خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا تغییرات در مدارس، فرزند را از بین می برد؟

3. Changing schools might unsettle the kids.
[ترجمه ترگمان]تغییر مدارس ممکن است بچه ها را نا آرام کند
[ترجمه گوگل]تغییر دادن مدارس ممکن است بچه ها را از بین ببرد

4. Fellows like him unsettle other patients.
[ترجمه ترگمان]افرادی مثل او بیماران روانی را آشفته می کنند
[ترجمه گوگل]دوستانی که او را دوست دارند دیگر بیماران را از بین نمی برد

5. Holidays often unsettle her.
[ترجمه ترگمان]تعطیلات اغلب او را آشفته می کرد
[ترجمه گوگل]تعطیلات اغلب او را مجبور می کنند

6. A recent upset or altercation can unsettle some one with severe dementia, making behaviour even more erratic.
[ترجمه ترگمان]آشفتگی و یا نزاع اخیر باعث unsettle کسی شود که دچار جنون شدید شود و رفتاری حتی نامنظم داشته باشد
[ترجمه گوگل]ناراحتی یا اختلال اخیر می تواند برخی از افراد مبتلا به زوال عقل را خلع سلاح کند و رفتار را حتی غیرمنتظره تر کند

7. The threat of war has been enough to unsettle international oil traders.
[ترجمه ترگمان]تهدید جنگ برای مغشوش کردن تاجران نفت بین المللی کافی بوده است
[ترجمه گوگل]تهدید جنگ به اندازه کافی برای جلوگیری از معامله گران بین المللی نفت است

8. Karpov employed subtle psychological tactics to unsettle the campion.
[ترجمه ترگمان]کارپوف از رشته های روانشناسی ظریف برای مغشوش کردن the استفاده کرد
[ترجمه گوگل]کارفف تاکتیک های روانشناختی ظریف را برای رها کردن دامن کار گذاشت

9. This strike may unsettle the economy.
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب می تواند اقتصاد را نا آرام کند
[ترجمه گوگل]این اعتصاب ممکن است اقتصاد را از بین ببرد

10. More traditional fears also unsettle China's neighbours.
[ترجمه ترگمان]ترس سنتی بیشتر همسایگان چین را نا آرام کرد
[ترجمه گوگل]ترس های سنتی تر نیز همسایگان چین را از بین می برند

11. Failure to a firmer agreement then could further unsettle global financial markets.
[ترجمه ترگمان]شکست در یک توافقنامه محکم تر در آن زمان می تواند بازارهای مالی جهانی را آشفته کند
[ترجمه گوگل]عدم موفقیت در توافق قوی تر می تواند بیشتر بازارهای مالی مالی را از بین ببرد

12. By turning the other check you infuriate and unsettle him . Make surrender a tool of power.
[ترجمه ترگمان]با چرخاندن سر دیگر خشم و unsettle او را مغشوش کرده بود یک ابزار قدرت را تسلیم کنید
[ترجمه گوگل]با چرخاندن چک دیگر شما عصبانی می شوید و او را مجبور می کنید تسلیم ابزار قدرت

13. That tea will unsettle varnish on a table.
[ترجمه ترگمان]این چای همه چیز را خراب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این چای لاک بر روی یک میز قرار می دهد

14. Nothing can unsettle his resolution.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند تصمیمش را مغشوش کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمیتواند قطعنامهش را برطرف کند

پیشنهاد کاربران

نارضایتی

بلوا/قیل وقال به راه افتادن، دچار آشوب/آشوب زده شدن

نگران کردن


کلمات دیگر: