کلمه جو
صفحه اصلی

untold


معنی : بی حساب، ناگفته، اشکار نشده
معانی دیگر : ذکر نشده، ناگفتنی، بیان ناپذیر، وصف نکردنی، بی شمار، هنگفت، معتنابه، ناشمرده

انگلیسی به فارسی

ناگفته، ناشمرده، بی حساب، اشکار نشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: too great or numerous to be described or counted; vast.
متضاد: limited
مشابه: immeasurable, immense, without number

- untold misery
[ترجمه ترگمان] غم و اندوه untold،
[ترجمه گوگل] بدبختی بی نظیر
- untold riches
[ترجمه ترگمان] ثروت های بی شمار،
[ترجمه گوگل] ثروت بی نظیر

(2) تعریف: not recounted; unrevealed.

- the untold story of my undersea adventure
[ترجمه ترگمان] داستان بی شماری از ماجرای دریا که در اعماق دریا وجود داشت
[ترجمه گوگل] داستان غم انگیز از ماجراجویی undersea

• not told, unrevealed; countless, incalculable; unspeakable, unthinkable
you use untold to emphasize how great in degree or extent something is, especially something unpleasant; a formal word.

مترادف و متضاد

بی حساب (صفت)
incalculable, untold, scoreless, incomputable

ناگفته (صفت)
untold, unsaid

اشکار نشده (صفت)
untold

very many; enormous


Synonyms: beyond measure, countless, gigantic, hidden, huge, immense, incalculable, indescribable, inexpressible, innumerable, innumerous, mammoth, manifold, many, measureless, mighty, monstrous, multiple, multitudinous, myriad, numberless, private, prodigious, staggering, suppressed, titanic, uncountable, uncounted, undreamed of, unexpressed, unimaginable, unknown, unnumberable, unnumbered, unspeakable, unthinkable, vast


Antonyms: few, little, small, tiny


جملات نمونه

1. untold wealth
ثروت هنگفت

2. their untold misery
فلاکت وصف ناپذیر آنها

3. the hitherto untold story of his death
داستان فوت او که تاکنون گفته نشده است

4. The rumours will do untold damage to his reputation.
[ترجمه ترگمان]شایعاتی مبنی بر آسیب رساندن به شهرت وی وجود دارد
[ترجمه گوگل]شایعات آسیب ناشی از شهرت خود را به بار می آورند

5. The demise of the industry has caused untold misery to thousands of hard-working tradesmen.
[ترجمه ترگمان]مرگ این صنعت باعث بدبختی بیشماری به هزاران کاسب کار سخت شده است
[ترجمه گوگل]سقوط صنعت، موجب بدبختی ناخوشایند به هزاران معامله گر سخت کار شده است

6. This phobia can cause untold misery for the sufferer.
[ترجمه ترگمان]این وحشت، موجب ناراحتی untold می شود
[ترجمه گوگل]این فوبیا می تواند درد و رنج ناگواری برای بیمار ایجاد کند

7. The floods have caused untold misery to hundreds of homeowners.
[ترجمه ترگمان]سیل باعث بدبختی بیشماری به صدها خانه در خانه شده است
[ترجمه گوگل]سیل ها موجب بدبختی صدها نفر از صاحب خانه ها شده اند

8. An Olympic gold medal can lead to untold riches for an athlete.
[ترجمه ترگمان]مدال طلای المپیک می تواند به ثروت ناگفته یک ورزش کار منجر شود
[ترجمه گوگل]یک مدال طلای المپیک می تواند به یک ورزشکار غلبه کند

9. These gases cause untold damage to the environment.
[ترجمه ترگمان]این گازها منجر به صدمات ناگفته به محیط زیست می شوند
[ترجمه گوگل]این گازها باعث آسیب ناشی از محیط زیست می شود

10. Her secret remains untold to this day.
[ترجمه ترگمان]راز اون تا امروز ادامه پیدا کرد
[ترجمه گوگل]مخفی او تا کنون باقی مانده است

11. This is an untold secret. .
[ترجمه ترگمان]این یک راز ناگفته است
[ترجمه گوگل]این یک راز بی نظیر است

12. This might do untold damage to her health.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است صدمات ناگفته را به سلامتی او وارد کند
[ترجمه گوگل]این ممکن است باعث آسیب ناشی از سلامتی او شود

13. Words alone cannot convey the untold misery endured by people in these refugee camps.
[ترجمه ترگمان]کلمات به تنهایی نمی توانند اندوهی ناگفته را که مردم در این اردوگاه های پناهندگان متحمل شده اند را بیان کنند
[ترجمه گوگل]واژهها به تنهایی نمیتوانند در این اردوگاههای پناهندگان، بدبختی نامطلوب را تحمل کنند

the hitherto untold story of his death

داستان فوت او که تاکنون گفته نشده است


their untold misery

فلاکت وصف‌ناپذیر آن‌ها


untold wealth

ثروت هنگفت


پیشنهاد کاربران

نامشهود

untold ways راه های بیشمار.
بیشمار و غیر قابل وصف و بیان


کلمات دیگر: