1. untimely laughter
خنده ی بی موقع
2. an untimely frost blasted the crops
سرمای نابهنگام محصولات را تباه کرد.
3. an untimely remark
حرف بی جا،گفته ی بی موقع
4. her untimely death has left a scar that nothing will ever remove
داغی که مرگ نابهنگام او باقی گذاشته هرگز زدودنی نیست.
5. his untimely death destroyed our plans
مرگ نابهنگام او نقشه های ما را تباه کرد.
6. his untimely death made matters worse
مرگ نابهنگام او وضع را بدتر کرد.
7. his untimely death negated all our efforts
مرگ نابهنگام او همه ی کوشش های ما را بی اثر کرد.
8. his untimely death overturned our plans
مرگ نابهنگام او نقشه های ما را به هم زد.
9. his untimely death torpedoed our project
مرگ نابهنگام او طرح ما را نقش بر آب کرد.
10. his untimely death was a real tragedy
مرگ نابهنگام او واقعا جانگداز بود.
11. the untimely death of the woman i loved impoverished my life
مرگ نابهنگام زنی که او را می پرستیدم،زندگانیم را بی ارزش کرد.
12. the untimely frost harmed the crops
یخبندان نابهنگام به محصولات صدمه زد.
13. mohsen died untimely at the age of twenty seven
محسن در سن بیست و هفت سالگی جوانمرگ شد.
14. the mother was unhappy about the untimely marriage of her son, but she disguised her feelings
مادر از ازدواج بی موقع پسرش خرسند نبود ولی احساسات خود را پنهان کرد.
15. She came to an untimely end .
[ترجمه ترگمان] اون به یه بن بست رسید
[ترجمه گوگل]او به پایان نابهنگام آمد
16. The untimely death of his father did nothing to alter the youngest Charlton's ambition.
[ترجمه ترگمان]مرگ نابهنگام پدرش نتوانست کوچک ترین آرزوی Charlton را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]مرگ ناموفق پدرش چیزی برای تغییر جاه طلبی جوان چارلتون نداشت
17. His grandfather had met an untimely end as the result of too much whisky.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ او به علت ویسکی بیش از حد به یک پایان ناگهانی رسیده بود
[ترجمه گوگل]پدربزرگش به علت ویسکی بیش از حد نابود شده بود
18. Beginning on the Sunday school now was untimely he thought.
[ترجمه ترگمان]فکر کرد که اکنون از مدرسه یکشنبه شروع می شود
[ترجمه گوگل]او در ابتدای مدرسه ای که امروز در مدرسه بود، بی نظیر بود
19. She had died a young, untimely death.
[ترجمه ترگمان]او یک مرگ ناگهانی و ناگهانی مرده بود
[ترجمه گوگل]او فوت کرده بود، مرگ ناموفق، جوان