کلمه جو
صفحه اصلی

uproot


معنی : ریشه کن کردن، از ریشه کندن، برکندن، ازبن در اوردن
معانی دیگر : آلاخون والاخون کردن، بی خانمان کردن، آواره کردن، از ریشه در آوردن، برانداختن

انگلیسی به فارسی

برکندن، ریشه کن کردن، از ریشه کندن، ازبن در آوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: uproots, uprooting, uprooted
(1) تعریف: to pull up or tear out of the ground by the roots.
مترادف: deracinate, eradicate
متضاد: root
مشابه: excise, extirpate, pluck, rogue, root, unearth, weed

- The storm uprooted many trees.
[ترجمه ترگمان] طوفان درختان بسیاری را ریشه کن کرد
[ترجمه گوگل] طوفان بسیاری از درختان را از بین برد

(2) تعریف: to force to leave a home, native land, or natural environment.
مترادف: deracinate, displace
مشابه: dislodge, exile, expatriate, expel, ostracize, relocate

- The population was uprooted by the famine.
[ترجمه ترگمان] جمعیت از قحطی ریشه کن شد
[ترجمه گوگل] جمعیت توسط قحطی از بین رفته بود
- It is unhealthy to uproot young children.
[ترجمه ترگمان] ریشه کن کردن کودکان امری دشوار است
[ترجمه گوگل] فرزندان جوان را نابود می کند

• pull a plant and its roots out of the ground; extirpate, root something out completely; displace, remove from a native environment
if you uproot yourself or if you are uprooted, you leave or are made to leave a place where you have lived for a long time.
to uproot a tree means to pull it out of the ground.

مترادف و متضاد

ریشه کن کردن (فعل)
root, eradicate, root out, uproot, root up, extirpate

از ریشه کندن (فعل)
supplant, uproot

برکندن (فعل)
uproot

از بن در اوردن (فعل)
uproot

destroy; rip out of a place


Synonyms: abate, abolish, annihilate, blot out, demolish, deracinate, dig up, displace, do away with, eliminate, eradicate, excavate, exile, exterminate, extirpate, extract, move, overthrow, overturn, pull up, remove, root out, tear up, weed, weed out, wipe out


Antonyms: plant, settle, sow


جملات نمونه

1. Work commitments forced her to uproot herself and her son from Reykjavik.
[ترجمه علی جادری] تعهدات کاری , او و پسرش را مجبور کرد تا از شهر ریکیاویک نقل مکان کند .
[ترجمه ترگمان]تعهدات کاری او را مجبور کرد که خود و پسرش را از ریکیاویک ریشه کن کند
[ترجمه گوگل]تعهدات کاری او را مجبور به ریشه کن کردن خود و پسرش از ریکیاویک کرد

2. He had no wish to uproot Dena from her present home.
[ترجمه ترگمان]دلش نمی خواست از خانه فعلی اش بیرون برود
[ترجمه گوگل]او تمایل به ویران کردن دنا از خانه اش را نداشت

3. We must uproot our bad habits.
[ترجمه ترگمان]ما باید عادات بد خودمان را از بین ببریم
[ترجمه گوگل]ما باید عادت های بد ما را ریشه کن کنیم

4. Sociologists and doctors agree that to uproot an old person may cause severe trauma.
[ترجمه علی اسماعیل وندی] جامعه شناسان و پزشکان باور دارند که بی خانمان کردن یک سالمند ممکن است باعث آسیب روانی شدید شود
[ترجمه ترگمان]جامعه شناسان و پزشکان موافقند که ریشه کن کردن یک فرد مسن ممکن است باعث ترومای شدید شود
[ترجمه گوگل]جامعه شناسان و پزشکان معتقدند که ریشه کن کردن یک فرد سالخورده ممکن است باعث آسیب شدید شود

5. The road widening will uproot 46 oak trees and damage wildlife habitat.
[ترجمه ترگمان]این جاده بیش از ۴۶ درخت بلوط را از بین خواهد برد و زیستگاه حیات وحش را تخریب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]افزایش جاده 46 درخت بلوط را تخریب و زیستگاه حیات وحش را از بین می برد

6. In 185 my grandfather decided to uproot his family and move to Los Angeles.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۵، پدربزرگ من تصمیم گرفت خانواده خود را از بین ببرد و به لس آنجلس نقل مکان کند
[ترجمه گوگل]در سال 185، پدربزرگ من تصمیم گرفت خانواده اش را بکشد و به لس آنجلس حرکت کند

7. Being forced to uproot from a place one loves and has made one's own.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودن برای از بین بردن از جایی که یک دوست را دوست دارد و خودش ساخته است
[ترجمه گوگل]مجبور به از بین بردن جایی که دوست دارد و خود را ساخته است

8. The trunk is powerful enough to uproot trees or tear great limbs from their upper branches.
[ترجمه ترگمان]تنه آن به اندازه کافی قوی است که درختان را از بین ببرد یا اعضای بزرگ خود را از شاخه های بالایی جدا کند
[ترجمه گوگل]تنه به اندازه کافی قدرتمند است تا درختان را ویران کند یا اندامهای بزرگ را از شاخه های بالایی خود جدا کنند

9. It could plow through 900 homes and uproot 000 trees.
[ترجمه ترگمان]این کشور می تواند تا ۹۰۰ خانه را شخم بزند و ۱،۰۰۰ درخت را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این می تواند از طریق 900 خانه بچرخد و 000 درخت را ویران کند

10. How one longed to uproot those walls.
[ترجمه ترگمان]چه قدر دلش می خواست این دیوارها را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]چطور یک نفر دلش برای از بین بردن آن دیوارها

11. How do they persuade players to uproot at a young age?
[ترجمه ترگمان]آن ها چطور می توانند بازیکنان را قانع کنند که سن و سال جوانی را از بین ببرند؟
[ترجمه گوگل]چگونه بازیکنان را مجبور به ریشه کن کردن در سن جوانی می کنند؟

12. Maintenance is to apply fertilizer, to uproot grasses and to irrigate it.
[ترجمه ترگمان]نگهداری از کود، کود دادن چمن ها و آبیاری آن است
[ترجمه گوگل]تعمیر و نگهداری این است که کود را اعمال کنید تا گیاهان را از بین ببرید و آن را آبیاری کنید

13. To uproot and replant ( a growing plant ).
[ترجمه ترگمان]برای ریشه کن کردن و ریشه کن کردن گیاه (گیاه در حال رشد)
[ترجمه گوگل]برای ریشه کن کردن و پرورش (یک گیاه رو به رشد)

14. Past life one day, finally, nails were uproot a whole.
[ترجمه ترگمان]یک روز از زندگی گذشته، بالاخره، را از بین بردند
[ترجمه گوگل]یک روز گذشته زندگی، و در نهایت، ناخن یک کل بود

15. The family decided to uproot themselves and emigrate to Australia.
[ترجمه ترگمان]این خانواده تصمیم گرفتند که خود را از بین ببرند و به استرالیا مهاجرت کنند
[ترجمه گوگل]خانواده تصمیم گرفتند خود را رها کنند و به استرالیا مهاجرت کنند

Millions of people were uprooted by the war.

جنگ میلیون‌ها نفر را آواره کرد.


پیشنهاد کاربران

to force to leave an accustomed or native location
to displace or remove violently, as from a home, country, customs, or way of life

آواره شدن
ترک وطن کردن

در معنای نقل مکان کردن و جابجا شدن، اسباب کشی کردن
معادل move است.
Please, you should adopt a diffrent approach. . .
Taking the job would mean uprooting my family

گیاهی را از ریشه از زمین کندن
و مجبور کردن کسی به ترک کردن محل زندگیش به جایی دیگر ( همراه با ناراحتی )

بر چیده شدن

برچیناندن.
ریشِکَندن/ریشِکَنیدن.
ریشِزداییدن.
واریشهاندن.


کلمات دیگر: