استعفای، خودداری کردن، پرهیز کردن، امتناع کردن
abstaining
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• act of avoiding something, act of restraining oneself
جملات نمونه
1. a vote of ninety in favor, fifty against, and twenty abstaining
نود رای موافق،پنجاه رای مخالف و بیست رای ممتنع
پیشنهاد کاربران
پرهیز. دوری
کلمات دیگر: