کلمه جو
صفحه اصلی

urchin


معنی : جن، بچه بد ذات، جوجه تیغی، خارپشت، بچه شیطان
معانی دیگر : بچه ی شیطان، بچه ی تخس، طفل، (مهجور) رجوع شود به: elf، رجوع شود به: sea urchin

انگلیسی به فارسی

بچه بد ذات، بچه شیطان، جوجه تیغی، جن


urchin، خارپشت، جوجه تیغی، جن، بچه بد ذات، بچه شیطان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small child, esp. a poor, mischievous, or dirty boy.
مشابه: ragamuffin

(2) تعریف: a marine invertebrate having movable projecting spines on a roundish body; sea urchin.

• mischievous child; hedgehog; sea urchin
you can refer to a young child who is dirty and poorly dressed as an urchin; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

جن (اسم)
sprite, spook, deuce, goblin, bogie, bogy, bogeyman, elf, jinn, puck, fairy, jinni, fay, urchin, robin goodfellow

بچه بد ذات (اسم)
gamin, urchin

جوجه تیغی (اسم)
urchin, hedgehog, porcupine

خارپشت (اسم)
urchin, hedgehog

بچه شیطان (اسم)
terror, madcap, urchin, hoyden, tomboy

mischievious youngster


Synonyms: brat, cub, dickens, gamin, imp, juvenile delinquent, punk, pup, ragamuffin, waif


جملات نمونه

1. You should sheer off the urchin.
[ترجمه ترگمان] تو باید بچه ولگرد رو آزاد کنی
[ترجمه گوگل]شما باید یخ زده باشید

2. You should sheer off the wicked urchin.
[ترجمه ترگمان] تو باید یه بچه بدجنس رو بکشی بیرون
[ترجمه گوگل]شما باید از اژدهای شرور کنار بیایید

3. "Urchin", with its connotation of mischievousness, may not be a particularly apt word.
[ترجمه ترگمان]\"Urchin\"، با معنای ضمنی آن، ممکن است کلمه مناسبی نباشد
[ترجمه گوگل]'Urchin'، با توجه به معنی وحشتناک بودن آن، ممکن است یک کلمه خاص باشد

4. Cranston turned and flicked his fingers at the urchin.
[ترجمه ترگمان]کرنستن برگشت و دستش را به سوی ولگرد پرت کرد
[ترجمه گوگل]کرانستون انگشتان دستش را در جیغ زد و گفت:

5. An urchin showed her which tenement house was his.
[ترجمه ترگمان]یک لات او را به او نشان داد که خانه او مال اوست
[ترجمه گوگل]یک urchin نشان داد که خانه اش خانه اش بود

6. An elf and an urchin, she had seen Holly.
[ترجمه ترگمان]او هالی را دیده بود
[ترجمه گوگل]یک جفت و یک جادوگر، او هالی را دیده بود

7. Cassiduloid sea urchin, Pygurus costatus, Jurassic.
[ترجمه ترگمان]urchin دریایی Cassiduloid، Pygurus،
[ترجمه گوگل]urchin دریایی Cassiduloid، Pygurus costatus، ژوراسیک

8. But please, hold the sea urchin.
[ترجمه ترگمان]اما خواهش می کنم ولگرد دریایی را نگه دارید
[ترجمه گوگل]اما لطفا اژدهای دریایی را نگه دارید

9. Micraster is sometimes called the heart urchin, because of its distinctive shape.
[ترجمه ترگمان]Micraster گاهی اوقات به خاطر شکل متمایز آن، کودک لات نامیده می شود
[ترجمه گوگل]به دلیل شکل مشخص آن، میکراستر گاه به نام قلب قلب می باشد

10. Thousands of fertilized sea urchin eggs, starfish and blue clams returned to Earth with the astronauts.
[ترجمه ترگمان]هزاران لاک پشت دریایی بارور شده، ستاره دریایی و صدف آبی با فضانوردان به زمین بازگشتند
[ترجمه گوگل]هزاران تخم مرغ یخ زده دریایی، ستاره دریایی و کوههای آبی با فضانوردان به زمین بازگشتند

11. Studies on sea urchin eggs seem to argue against a role for InsP 3 in fertilization.
[ترجمه ترگمان]مطالعات مربوط به تخم مرغ و تخم مرغ به نظر می رسد در مورد نقش InsP ۳ در لقاح مشخص می شود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مطالعات بر روی تخم مرغ یخ زده در برابر نقش InsP 3 در باروری بحث می کنند

12. The RYRs identified in neurons and sea urchin eggs seem to resemble the cardiac RYR
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد RYRs که در نورون ها و تخم مرغ و تخم مرغ شناسایی می شوند، شبیه the قلبی هستند
[ترجمه گوگل]RYR های شناسایی شده در سلول های عصبی و تخم مرغ دریایی شباهت به RYR قلبی دارند

13. He then shook four-cell urchin embryos apart, and produced four complete embryos.
[ترجمه ترگمان]سپس چهار سلول را از هم جدا کرد و چهار جنین کامل را تولید کرد
[ترجمه گوگل]او سپس جنین های تخم مرغ چهار سلولی را از هم جدا کرد و چهار جنین کامل تولید کرد

14. Was it possible this urchin was really the repository of cataclysmic sexuality as Ewan claimed?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن بود که این کودک، همان طور که Ewan ادعا می کرد، مخزن جنسی فاجعه آمیز باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا این ممکن بود که این یخ زده واقعا مخفیانه از جنس cataclysmic بود، همانطور که اوان ادعا کرد؟

پیشنهاد کاربران

توتیای دریایی، خارپشت دریایی

بچه ی شیطون ( معمولا فقیر )


کلمات دیگر: