کلمه جو
صفحه اصلی

unseemly


معنی : نا شایسته، بعید، بد منظر، نا زیبا، بطور نازیبا
معانی دیگر : ناپسند، ناشایست، نابرازنده

انگلیسی به فارسی

نازیبا، ناشایسته، بدمنظر، بعید، بطور نازیبا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not in accord with accepted social standards; improper; indecorous.
مترادف: improper, inappropriate, indecent, indecorous
متضاد: decorous, seemly
مشابه: inept, objectionable, off-color, out of place, shameful, shameless, tasteless, unbecoming, undesirable, unsuitable, vulgar

- He punched the man for making an unseemly remark about his wife.
[ترجمه ترگمان] مرد با مشت به مرد مشت زد تا درباره همسرش اظهار نظر کند
[ترجمه گوگل] او مرد را برای بیان یک سخنرانی غیرمعمول در مورد همسرش مشت زد
قید ( adverb )
مشتقات: unseemliness (n.)
• : تعریف: in an unseemly manner.
متضاد: seemly

• unbecoming, improper, indecorous, inappropriate
unseemly behaviour is not polite or not suitable for a particular occasion; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

بعید (صفت)
far, unlikely, remote, farfetched, unseemly

بد منظر (صفت)
ugly, gash, unsightly, unseemly

نا زیبا (صفت)
ugly, unworthy, unbecoming, unseemly, inelegant, unbeautiful, ungraceful, unhandsome

بطور نازیبا (قید)
unseemly

improper; in bad taste


Synonyms: cheap, coarse, crude, discreditable, disreputable, inappropriate, inapt, incorrect, indecent, indecorous, indelicate, inelegant, inept, in poor taste, malapropos, malodorous, out of keeping, out of place, poor, raffish, rough, rowdy, rude, ruffian, tawdry, unapt, unbecoming, unbefitting, undignified, ungodly, unrefined, unsuitable, untoward, vulgar, wrong


Antonyms: appropriate, due, fitting, proper, seemly, suited


جملات نمونه

1. Everyone was shocked by his unseemly conduct.
[ترجمه ترگمان]همه از رفتار ناشایست خود یکه خورده بودند
[ترجمه گوگل]همه از رفتار غیرمعمول او شوکه شده بودند

2. Your levity is unseemly at this time.
[ترجمه ترگمان]سبک سری شما در این موقع زشت است
[ترجمه گوگل]در این زمان، کشش شما غیر قابل تشخیص است

3. It would be unseemly for judges to receive pay increases when others are having to tighten their belts.
[ترجمه ترگمان]شایسته نیست که قضات افزایش حقوق را زمانی که دیگران مجبور به تنگ کردن کمربندهای خود می شوند، دریافت کنند
[ترجمه گوگل]برای اینکه قاضی ها بتوانند کمربندهای خود را تسریع کنند، ممکن است غیرممکن باشد که دیگران قاچاق کنند

4. Ann thought it unseemly to kiss her husband in public.
[ترجمه ترگمان]آن را شایسته بوسیدن شوهرش در ملا عام شایسته می دانست
[ترجمه گوگل]ان آن را فریب داد که شوهرش را در عموم ببوسد

5. Local people found the epitaph unseemly and ostracised the Parsons.
[ترجمه ترگمان]مردم محلی سنگ قبر را شایسته و شایسته خانواده پارسونز یافتند
[ترجمه گوگل]افرادی که مردم محلی را نابود کردند و پارسونز را محکوم کردند

6. It was considered unseemly for women to smoke.
[ترجمه ترگمان]برای زن ها زشت نبود که سیگار بکشند
[ترجمه گوگل]برای زنان سیگار کشیدن غیرممکن بود

7. Midgely avoids looking at his father's unseemly white chest.
[ترجمه ترگمان]Midgely از نگاه کردن به سینه برهنه پدرش خودداری می کند
[ترجمه گوگل]Midgely اجتناب از نگاه کردن به قفسه سینه بی پروا پدرش

8. They argue that unseemly haggling with Congress will allow the momentum of the referendum victory to seep away.
[ترجمه ترگمان]آن ها استدلال می کنند که چانه زدن نامناسب با کنگره اجازه می دهد که پیروزی رفراندوم از بین برود
[ترجمه گوگل]آنها استدلال می کنند که مخالفت غیرقابل قبولی با کنگره باعث می شود تا پیروزی رفراندوم موجب خفه شدن شود

9. It felt unseemly, somehow, to speak out on my own behalf.
[ترجمه ترگمان]به هر حال احساس بدی به من دست داد که از جانب خودم حرف بزنم
[ترجمه گوگل]به نظر من غیرممکن است، به نوعی، از طرف خودم صحبت کنم

10. Something unseemly attended the sea clock, in the eyes of scientists and celestial navigators.
[ترجمه ترگمان]در ساعت دریا، در چشمان دانشمندان و دریانوردان آسمانی، یک چیز ناشایسته دیده می شد
[ترجمه گوگل]در چشم دانشمندان و ناوشکنهای آسمانی، چیزی غیرمعمول با ساعت دریایی شرکت داشت

11. Like a sudden, unseemly outbreak of boils on the landscape, the little concrete igloos started popping up in the 1970s.
[ترجمه ترگمان]مثل یک شیوع ناگهانی و نامناسب در چشم انداز، the کوچک بتن دی در دهه ۷۰ شروع به ترکیدن کرد
[ترجمه گوگل]بتدریج ناگهان شیوع ناخوشایند در زمینه چشم انداز، آگلوهای بتنی کمی شروع به ظاهر شدن در دهه 1970 شد

12. If closeness is unseemly when money and politics intertwine, it is not always determinative.
[ترجمه ترگمان]اگر نزدیکی به هنگام پول و سیاست نادرست باشد، همیشه تعیین کننده نیست
[ترجمه گوگل]اگر نزدیک بودن زمانی غیرقابل پیش بینی است که پول و سیاست در هم آمیخته شوند، همیشه تعیین کننده نیست

13. Unseemly, internecine brawls, however, will be more likely to result in some form of state regulation.
[ترجمه ترگمان]با این حال، brawls و آدم کشی ناشی از آن احتمالا منجر به نوعی مقررات دولتی خواهند شد
[ترجمه گوگل]با این حال، ناخوشایند، درگیری های بین المللی، به احتمال زیاد به برخی از شکل گیری مقررات دولتی منجر خواهد شد

14. They have always been unseemly, since they make a mockery of the moral values they purport to uphold.
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه شایسته و شایسته بوده اند، زیرا ارزش های اخلاقی را که ادعا می کنند از آن حمایت می کنند مسخره می کنند
[ترجمه گوگل]آنها همیشه غیرممکن بوده اند، زیرا آنها از ارزش های اخلاقی که آنها تمایل دارند حمایت می کنند

15. THEY didn't come to unseemly diplomatic blows. Perhaps they should have.
[ترجمه ترگمان]او نا برای blows دیپلماتیک نیومدیم شاید باید داشته باشن
[ترجمه گوگل]آنها به ضربات دیپلماتیک ناخوشایند نرسیدند شاید آنها باید داشته باشند


کلمات دیگر: