کلمه جو
صفحه اصلی

unsavory


معنی : بی مزه، بد مزه، ناگوار، ناخوش آیند، بد بو، نا مشروع
معانی دیگر : ناخوشایند، نامطبوع، ناباب، نادلپسند، نادلچسب، (در اصل) بی مزه، بی طعم

انگلیسی به فارسی

بی مزه، بدبو، بد مزه، ناگوار، ناخوش ایند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unsavoriness (n.)
(1) تعریف: having an unpleasant taste or smell; distasteful.
متضاد: savory
مشابه: distasteful, mawkish

(2) تعریف: socially or morally disagreeable or offensive.
متضاد: savory
مشابه: distasteful

- an unsavory love triangle
[ترجمه ترگمان] یک مثلث عشقی ناخوشایند
[ترجمه گوگل] مثلث عاشقانه ناراحت کننده

• lacking taste; disgusting, unpleasant; immoral

مترادف و متضاد

بی مزه (صفت)
tame, arid, colorless, flaggy, flat, jejune, tasteless, insipid, unsavory, vapid, trivial, banal, wintry, wishy-washy, platitudinous, sapless, truistic

بد مزه (صفت)
unsavory, brackish

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

ناخوش آیند (صفت)
unsavory, unpleasant, ungrateful, distasteful, unwelcome, undesirable

بد بو (صفت)
fetid, sticky, unsavory, smelly, odoriferous, gamy, frowsy, reeky, noisome, stinking, funky, stinky, malodorous, frowzy, fuggy, gamey, mephitic

نا مشروع (صفت)
unsavory, illegal, unallowed, illicit, unsavoury

revolting, sickening


Synonyms: acid, bitter, bland, disagreeable, distasteful, dull, flavorless, gross, icky, insipid, lousy, nasty, nauseating, no good, objectionable, obnoxious, offensive, rancid, rank, raunchy, repellent, repugnant, repulsive, rough, sad, shady, sharp, shifty, sour, stinking, tart, tasteless, tough, unappetizing, unpalatable, unpleasant, wrong


Antonyms: appetizing, attractive, savory


جملات نمونه

1. an unsavory specimen
آدم ناخوشایند

2. he hangs around with unsavory characters
او با اشخاص ناباب رفت و آمد دارد.

3. The salad was unsavory.
[ترجمه ترانه] سالاد بی مزه بود
[ترجمه ترگمان] سالاد نا خوشایند بود
[ترجمه گوگل]سالاد ناراحت بود

4. Even Brahmins can do self destructive things, feel unsavory urges.
[ترجمه ترگمان]حتی Brahmins هم می توانند کاره ای مخرب خود را انجام دهند
[ترجمه گوگل]حتی برهمین ها می توانند چیزهای خودارضایی را انجام دهند، احساسات ناخوشایند را احساس می کنند

5. Yet since even the best laws leave loopholes, unsavory characters find ways to game the system.
[ترجمه ترگمان]با این حال، از آنجا که حتی بهترین قوانین نقاط ضعف را ترک می کنند، شخصیت های ناخوشایند راه هایی برای بازی کردن سیستم پیدا می کنند
[ترجمه گوگل]با این وجود از آنجا که حتی بهترین قوانین، نقاط ضعف را ترک می کنند، شخصیت های ناراحت کننده راهی برای بازی کردن سیستم پیدا می کنند

6. Although the bonding profession has an unsavory reputation, these businesspeople of criminal justice facilitate court operations.
[ترجمه ترگمان]هر چند که حرفه پیوند، شهرت ناخوشایندی دارد، اما این تاجران دادگستری جنایی عملیات های دادگاه را تسهیل می کنند
[ترجمه گوگل]اگرچه حرفه پیوند دادن شهرتی غیرمعمول است، این بازرگانان عدالت کیفری عملیات دادگاه را تسهیل می کنند

7. I'm ill, and so have to drink these unsavory tea herbs every day.
[ترجمه ترگمان]من بیمار هستم، بنابراین هر روز این گیاهان ناخوشایند را می خورم
[ترجمه گوگل]من بیمار هستم و هر روز باید این گیاهان چای ناراحت کننده را بنوشم

8. He became appalled at unsavory tricks.
[ترجمه ترگمان]او از حیله های آن ها به وحشت افتاده بود
[ترجمه گوگل]او در کلاهبرداری های ناخوشایند شدید شد

9. He also supported unsavory liberation movements and causes throughout the world, ranging from small opposition movements in sub-Saharan Africa to the Irish Republican Army.
[ترجمه ترگمان]او همچنین از جنبش های آزادسازی ناخوشایند و علل در سراسر جهان حمایت کرد، از جنبش های مخالف کوچک در آفریقای جنوب صحرای افریقا تا ارتش جمهوری خواه ایرلند
[ترجمه گوگل]او همچنین از جنبش های آزادسازی ناخوشایند و علل در سراسر جهان حمایت کرد، از جنبش های کوچک مخالف در کشورهای جنوب صحرای آفریقا تا ارتش جمهوری ایرلند

10. Caught in this dilemma, the self-defeating organization typically postpones the inevitable choice among unsavory alternatives as long as possible.
[ترجمه ترگمان]سازمان خود شکست به طور معمول انتخاب اجتناب ناپذیر در میان جایگزین های نامطلوب را تا جایی که ممکن است، به تعویق می اندازد
[ترجمه گوگل]در این معضل، سازمان خود شکست خورده، انتخابات اجتناب ناپذیری را در میان گزینه های بی نظیر، تا زمانی که ممکن است، را به تعویق می اندازد

11. Content Advisor, which provides a way to bar kids from unsavory Web sites.
[ترجمه ترگمان]مشاور محتوا، که راهی برای منع کودکان از وب سایت های ناخوشایند فراهم می کند
[ترجمه گوگل]محتوا مشاور، که راه را برای مهار کردن بچه ها از وب سایت های ناخوشایند فراهم می کند

12. Classical musicians engage in romantic disharmony when an insecure violist falls in love with a married violinist who has an unsavory secret.
[ترجمه ترگمان]آهنگسازان کلاسیک در عدم هماهنگی رمانتیک در زمانی که یک violist ناامن عاشق یک ویولن نواز متاهل است که یک راز ناخوشایند دارد، درگیر می شوند
[ترجمه گوگل]نوازندگان کلاسیک در ناسازگاری عاشقانه در هنگام ناسازگاری ناامن در یک ویولونیست ازدواج می کنند که دارای یک راز ناخوشایند است

13. In addition to legally avoiding taxes through the use of loopholes, there is also the unsavory problem of illegal tax evasion.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر اجتناب قانونی از مالیات از طریق استفاده از نقاط ضعف، مشکل ناخوشایند فرار مالیاتی غیرقانونی وجود دارد
[ترجمه گوگل]علاوه بر قانونی که از طریق استفاده از نقاط ضعف مالیات را اجتناب می کند، همچنین مشکل ناخوشایند فرار مالیاتی غیرقانونی وجود دارد

14. Young Solo earned his keep for Shrike doing a variety of unsavory jobs.
[ترجمه ترگمان]سولو جوان به کاره ای ناخوشایند خود ادامه داد و کاره ای ناخوشایند را انجام داد
[ترجمه گوگل]جوان انفرادی او را به خاطر شرک انجام داد و کارهای متنوعی انجام داد

15. Lurid crimes. At other times it merely refers to glaring and usually unsavory sensationalism.
[ترجمه ترگمان]جنایات جنگی گاهی اوقات آن صرفا به sensationalism ناخوشایند و معمولا ناخوشایند اشاره می کند
[ترجمه گوگل]جنایت های خشمگین در موارد دیگر، آن صرفا اشاره به حساسیت چشمگیر و اغلب ناخوشایند است

He hangs around with unsavory characters.

او با اشخاص ناباب رفت و آمد دارد.


پیشنهاد کاربران

ناشایست

ناخوشایند . غیر اخلاقی .

سَس = بی نمک ( در مازنی )


کلمات دیگر: