کلمه جو
صفحه اصلی

visitor


معنی : سیاح، مهمان، توریست، گشت گر، دیدارگر، دیدن کننده، عیادت کننده
معانی دیگر : بازدید کننده، ویزیتور، ملاقات کننده

انگلیسی به فارسی

( visiter ) بازاریاب، معرف کالا، دیدارگر، مهمان، عیادت‌کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who makes a visit.
مترادف: caller, guest, visitant
مشابه: company, patron, sojourner, tourist, transient, traveler

- No visitors are allowed in the hospital after ten o'clock.
[ترجمه ترگمان] بعد از ساعت ده هیچ کس اجازه ورود به بیمارستان را ندارد
[ترجمه گوگل] پس از ساعت ده ساعت در بیمارستان مجاز نیست
- Our house was always full of visitors at holiday time.
[ترجمه ترگمان] خانه ما همیشه در تعطیلات پر از مهمان بود
[ترجمه گوگل] خانه ما همیشه در زمان تعطیلات پر از بازدید کنندگان بود

• one who visits; guest; migrating bird
a visitor is someone who is visiting a person or place.

مترادف و متضاد

سیاح (اسم)
traveler, explorer, tourist, globe trotter, tripper, visitor

مهمان (اسم)
guest, visitant, visitor, houseguest

توریست (اسم)
tourist, visitor

گشت گر (اسم)
tourist, tripper, visitor

دیدارگر (اسم)
visitant, visitor, visiter

دیدن کننده (اسم)
visitor, visiter

عیادت کننده (اسم)
visitor, visiter

person temporarily in a foreign location


Synonyms: caller, company, foreigner, guest, habitué, inspector, invitee, out-of-towner, transient, visitant


Antonyms: host


جملات نمونه

1. This bird is an unusual winter visitor to Britain.
[ترجمه ترگمان]این پرنده، یک میهمان زمستانی غیرمعمول برای بریتانیا است
[ترجمه گوگل]این پرنده یک مسافر زمستانی غیر معمول به بریتانیا است

2. A visitor arrived just as we were setting out for the airport.
[ترجمه ترگمان]همان طور که ما عازم فرودگاه بودیم، مهمان آمد
[ترجمه گوگل]یک بازدید کننده وارد شد درست همانطور که ما برای فرودگاه تعیین کردیم

3. You are a frequent visitor at my house.
[ترجمه ترگمان]شما مهمان زیادی در خانه من هستید
[ترجمه گوگل]شما بازدید کننده مکرر در خانه من هستید

4. He is a frequent visitor to this country.
[ترجمه ترگمان]او مهمان مکرر این کشور است
[ترجمه گوگل]او بازدید کننده مکرر به این کشور است

5. The dog ran at the visitor and bit him.
[ترجمه ترگمان]سگ به طرف مهمان آمد و گازش گرفت
[ترجمه گوگل]سگ در بازدید کننده زد و او را بچرخاند

6. The visitor opened the wrong door and broke in on a private conference.
[ترجمه ترگمان]مهمان در را باز کرد و در یک کنفرانس خصوصی شکست
[ترجمه گوگل]بازدید کننده دروازه اشتباه را باز کرد و در یک کنفرانس خصوصی شکست

7. There have been a mysterious visitor in the office.
[ترجمه ترگمان] یه مهمون مرموز تو دفتر بوده
[ترجمه گوگل]یک بازدید کننده مرموز در دفتر وجود دارد

8. There was such a crowd round the distinguished visitor that I could not get to speak to him.
[ترجمه ترگمان]چنان جمعیتی در اطراف آن مهمان سرشناس وجود داشت که نمی توانستم با او صحبت کنم
[ترجمه گوگل]چنین جمعیتی در اطراف بازدید کننده برجسته وجود داشت که نمی توانستم با او صحبت کنم

9. There's a visitor for you.
[ترجمه ترگمان]ملاقاتی برای شما داریم
[ترجمه گوگل]یک بازدید کننده برای شما وجود دارد

10. The visitor centre is bringing in more and more people.
[ترجمه ترگمان]مرکز بازدید افراد بیشتری را می آورد
[ترجمه گوگل]مرکز بازدید کننده بیشتر و بیشتر مردم را جذب می کند

11. He was a regular visitor of hers.
[ترجمه ترگمان]او یک مهمان معمولی بود
[ترجمه گوگل]او یک بازدید کننده منظم از او بود

12. Rina is a frequent visitor to the city.
[ترجمه ترگمان]Rina یک بازدید دائمی از شهر است
[ترجمه گوگل]رینا یک بازدید کننده مکرر به شهر است

13. The town has much to interest the visitor.
[ترجمه ترگمان]شهر علاقه زیادی به مهمان دارد
[ترجمه گوگل]شهر بسیار مورد توجه بازدید کنندگان است

14. She was a frequent visitor to the house.
[ترجمه ترگمان]او یک مهمان زیاد بود که به خانه می آمد
[ترجمه گوگل]او یک بازدید کننده مکرر به خانه بود

پیشنهاد کاربران

فروشگر

گردشگر

ملاقاتی بیمار هم معنا میده
بازدیدکننده

زائر، زایر

بازدید کننده

مهمان
You are visitor at my home

مراجعه کننده

مهمان.


کلمات دیگر: