کلمه جو
صفحه اصلی

scourge


معنی : شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه، بلاء، تازیانه زدن، تنبیه کردن
معانی دیگر : (وسیله ی تنبیه) آفت، بلا، انتقام، مصیبت، بلازده کردن، آفت فرستادن، غضب خداوند

انگلیسی به فارسی

تازیانه، شلاق، بلا، وسیله تنبیه، غضب خداوند،گوشمالی، تازیانه زدن، تنبیه کردن


عصبانیت، تازیانه، شلاق، بلاء، وسیله تنبیه، گوشمالی، تازیانه زدن، تنبیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a whip used to punish people.
مترادف: knout, rod, strap, switch

(2) تعریف: someone or something that inflicts punishment or causes suffering or destruction.
مترادف: affliction, bane, pestilence
مشابه: blight, cancer, curse, enemy, malignancy, plague, rod

- The unfortunate population had already undergone the scourge of a cholera epidemic.
[ترجمه ترگمان] جمعیت unfortunate به خاطر شیوع وبا دچار مرض وبا شده بودند
[ترجمه گوگل] جمعیت مضطرب در حال حاضر تحت تاثیر بیماری کلیوی قرار گرفتند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scourges, scourging, scourged
مشتقات: scourgingly (adv.), scourger (n.)
(1) تعریف: to flog with a scourge; whip.
مترادف: flagellate, flog, whip
مشابه: beat, flail, lambaste, lash, strap, thrash

(2) تعریف: to inflict punishment, suffering, or destruction upon.
مترادف: afflict
مشابه: castigate, chasten, chastise, curse, discipline, plague, punish, torment, trouble

• whip, lash; suffering, calamity, affliction
lash, whip, flog; chastise, punish severely
when something causes a lot of trouble or suffering to a group of people, you can refer to it as a scourge.

مترادف و متضاد

شلاق (اسم)
lash, stick, switch, whip, whiplash, flagellum, scourge, knout, horsewhip

تازیانه (اسم)
lash, whip, flagellum, scourge, rawhide

گوشمالی (اسم)
punishment, rebuke, scourge

وسیله تنبیه (اسم)
scourge

بلاء (اسم)
terror, violation, curse, calamity, disaster, bale, misadventure, pest, plague, scourge

تازیانه زدن (فعل)
flog, whip, lambast, lambaste, stripe, lick, flagellate, scourge, knout, rawhide

تنبیه کردن (فعل)
amerce, punish, flog, castigate, penalize, chastise, scourge, horsewhip, reprimand

plague, torment


Synonyms: affliction, bane, correction, curse, infliction, misfortune, penalty, pest, pestilence, punishment, terror, visitation


Antonyms: advantage, benefit, blessing, boon, delight, happiness


beat, punish, often physically


Synonyms: afflict, belt, cane, castigate, chastise, curse, discipline, excoriate, flail, flog, harass, hit, horsewhip, lambaste, lash, penalize, plague, scathe, scorch, tan, terrorize, thrash, torment, trounce, wallop, whale, whip


Antonyms: guard, protect


جملات نمونه

1. the scourge of war
بلای جنگ

2. tamerlane was the scourge of god
تیمور لنگ تنبیه الهی بود.

3. The cruel captain used a scourge on his disobedient sailor.
[ترجمه ترگمان]ناخدای ظالم یک تازیانه بر ملوان سرکش خود بکار می برد
[ترجمه گوگل]کاپیتان بی رحمانه در مورد ملوان نافرمان او را مورد آزار و اذیت قرار داد

4. After the scourge of war came the scourge of disease.
[ترجمه ترگمان]پس از بلای جنگ، بلای بیماری به وقوع پیوست
[ترجمه گوگل]پس از عذاب جنگ، عذاب بیماری شد

5. Inflation was the scourge of the 1970s.
[ترجمه ترگمان]تورم دهه ۱۹۷۰ بود
[ترجمه گوگل]تورم از دهه 1970 بود

6. Pirates are once again the scourge of the China Sea.
[ترجمه ترگمان]دزدان دریایی یک بار دیگر بلای دریای چین هستند
[ترجمه گوگل]دزدان دریایی یک بار دیگر عذاب دریای چین هستند

7. The scourge of firedamp explosions caused by the miners' lights should have dwindled to nothing after the lamp came into use.
[ترجمه ترگمان]بلای انفجارهایی که از سوی معدنچیان به وجود آمده بود، پس از اینکه لامپ مورد استفاده قرار گرفت، باید به هیچ وجه کم رنگ شود
[ترجمه گوگل]نگرانی از انفجارهای ناشی از آتش سوزی ناشی از چراغ های معدنچیان پس از استفاده از لامپ، باید به هیچ وجه نپسندد

8. In suburbia, however, the scourge of the skips tends to descend on the public highway in spring and summer.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در suburbia، بلای of مایل به پایین رفتن در بزرگراه عمومی در بهار و تابستان است
[ترجمه گوگل]با این حال، در مناطق ساحلی، آزار و اذیت پرشها، در فصل بهار و تابستان، در بزرگراه عمومی فرود می آید

9. Sustained international terror has been a scourge on civilized society for the past quarter-century.
[ترجمه ترگمان]ترور بین المللی مداوم، بلای جامعه متمدن برای ربع قرن گذشته بوده است
[ترجمه گوگل]پایبندی به تروریسم بین المللی در سه ماهه گذشته قرن بیست و یکم بر ضد جامعه متمدن بوده است

10. Central heating can be as serious a scourge to fine old books as it is to fine old furniture.
[ترجمه ترگمان]گرمایش مرکزی می تواند به عنوان یک بلای جدی برای کتاب های قدیمی و قدیمی باشد
[ترجمه گوگل]گرمایش مرکزی می تواند به عنوان یک نقص جدی برای زیبایی کتاب های قدیمی به عنوان زیبا برای مبلمان قدیمی است

11. Its only scourge - heavy lorries - rumbling through its streets, polluting the environment and damaging historic buildings.
[ترجمه ترگمان]تنها شلاق - کامیون های سنگین - که از خیابان ها عبور می کنند، محیط زیست را آلوده و به ساختمان های تاریخی آسیب می رسانند
[ترجمه گوگل]تنها نقص آن - کامیون های سنگین - از طریق خیابان های آن گرگ می افتد، آلودگی محیط زیست و ساختمان های تاریخی را خراب می کند

12. Gun violence is the scourge of my daughter's generation.
[ترجمه ترگمان]خشونت مسلحانه بلای جان دخترم است
[ترجمه گوگل]خشونت اسلحه عذاب نسل دختر من است

13. The scourge had abated, but psychological damage had been done, which was not so readily repaired.
[ترجمه ترگمان]آفت فروکش کرده بود، اما آسیب روانی تمام شده بود و به آسانی تعمیر نشده بود
[ترجمه گوگل]این آزار و اذیت کاهش یافته است، اما آسیب روانی انجام شده است، که به آسانی قابل تعمیر نیست

14. The weather was like a scourge, the land could kill you.
[ترجمه ترگمان]هوا مثل تازیانه بود، زمین می توانست تو را بکشد
[ترجمه گوگل]آب و هوا مثل یک معضل بود، زمین می تواند شما را بکشد

Tamerlane was the scourge of God.

تیمور لنگ تنبیه الهی بود.


the scourge of war

بلای جنگ


Smallpox scourged rural areas.

آبله نواحی روستایی را بلازده کرده بود.


پیشنهاد کاربران

بلا خانمان سوز _ اذیت کن ، دردسر ساز

رنج بسیار
political methods used to scourge and oppress workers

معضلfor example:
the scourge of unemployment
معضل بیکاری


کلمات دیگر: