کلمه جو
صفحه اصلی

untrue


معنی : نا درست، بی وفا، غیر واقعی، خلاف واقع، ناراستین
معانی دیگر : دروغ، کذب، دروغین، غیرحقیقی، جفاکار، خلاف قاعده، دروه، خائن

انگلیسی به فارسی

دروغ، ناراستین، نادرست، خائن، خلاف واقع، غیرواقعی،بیوفا


اشتباه، خلاف واقع، غیر واقعی، بی وفا، ناراستین، نا درست


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: untruly (adv.), untrueness (n.)
(1) تعریف: factually inaccurate or incorrect; false.
متضاد: true, truthful
مشابه: erroneous, false, inaccurate, mendacious, mistaken, wrong

- His stories were all untrue.
[ترجمه ترگمان] داستان های او همه دروغ بود
[ترجمه گوگل] داستانهای او همه درست بودند

(2) تعریف: lacking loyalty or devotion; not faithful.
متضاد: true
مشابه: disloyal, unfaithful

- It was discovered that he had been untrue to his wife.
[ترجمه ترگمان] پی برده بود که به همسرش دروغ نگفته است
[ترجمه گوگل] کشف شد که او به همسرش دروغ نگفته بود

(3) تعریف: not level, straight, even, or otherwise exact.
مشابه: inaccurate

- The measurements were untrue.
[ترجمه ترگمان] اندازه گیری ها غلط بودند
[ترجمه گوگل] اندازه گیری ها نادرست بودند

• incorrect, wrong; unfaithful
something that is untrue is not true.
if someone is untrue to their principles or to a friend, they betray them in some way; a literary use.

مترادف و متضاد

نا درست (صفت)
amiss, foul, false, vicious, dishonest, spurious, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, unfair, crooked, jackleg, impure, phony, phoney, sinister, inconsequent, inconsecutive, untrue, imprecise, inexact, trumped-up

بی وفا (صفت)
fickle, variable, recreant, disloyal, unfaithful, faithless, untrue, fair-weather, inconstant

غیر واقعی (صفت)
unrealistic, unreal, insubstantial, illusory, illusive, untrue

خلاف واقع (صفت)
untrue, trumped-up

ناراستین (صفت)
untrue

dishonest


Synonyms: apocryphal, cheating, counterfactual, deceitful, deceptive, delusive, deviant, disloyal, dissembling, distorted, erroneous, faithless, fallacious, false, fictitious, forsworn, hollow, imprecise, inaccurate, inconstant, incorrect, inexact, lying, meretricious, misleading, mistaken, off, out of line, perfidious, perjured, prevaricating, recreant, sham, specious, spurious, traitorous, treacherous, two-faced, unfaithful, unloyal, unsound, untrustworthy, untruthful, wide, wrong


Antonyms: faithful, honest, true


جملات نمونه

1. untrue friends
دوستان بی وفا

2. his claims were untrue
ادعای او دروغ بود.

3. The newspaper printed a denial of the untrue story.
[ترجمه ترگمان]روزنامه انکار این داستان دروغین را به چاپ رساند
[ترجمه گوگل]این روزنامه انکار داستان نادرست را منتشر کرد

4. This, it later transpired, was untrue.
[ترجمه ترگمان]بعدا معلوم شد که واقعیت ندارد
[ترجمه گوگل]این، بعدا بیرون آمد، نادرست بود

5. The allegations were completely untrue.
[ترجمه ترگمان]این اتهامات به طور کامل نادرست بودند
[ترجمه گوگل]اتهامات کاملا غیرقانونی بود

6. It appears that what I said was untrue, but I did not knowingly lie to you.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسه که چیزی که گفتم دروغ بود اما من آگاهانه به تو دروغ نگفتم
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آنچه گفتم نادرست بود، اما به طور آگاهانه به شما دروغ نمی گویم

7. He is untrue to his duty.
[ترجمه ترگمان]به وظیفه اش عمل نمی کند
[ترجمه گوگل]او به وظیفه اش ناسزا است

8. Scurrilous and untrue stories were being invented.
[ترجمه ترگمان]داستان های نادرست و نادرست اختراع می شد
[ترجمه گوگل]اختراع داستان های پراکنده و نادرست بود

9. It was untrue to say that all political prisoners have been released.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که همه زندانیان سیاسی آزاد شده اند
[ترجمه گوگل]اشتباه بود که بگویم تمام زندانیان سیاسی آزاد شده اند

10. He exclaimed that it was untrue.
[ترجمه ترگمان]و گفت که این حقیقت ندارد
[ترجمه گوگل]او گریه کرد که این درست نیست

11. The story was completely untrue and was successfully challenged in court.
[ترجمه ترگمان]این داستان کاملا نادرست بود و با موفقیت در دادگاه به چالش کشیده شد
[ترجمه گوگل]داستان کاملا غیرقابل انکار بود و در دادگاه با موفقیت به چالش کشید

12. It's untrue to say that the situation has not changed.
[ترجمه ترگمان]واقعیت ندارد که بگوییم وضعیت تغییر نکرده است
[ترجمه گوگل]این درست نیست که وضعیت تغییر نکند

13. His statement is completely untrue.
[ترجمه ترگمان]بیانیه او کاملا نادرست است
[ترجمه گوگل]بیانیه او کاملا نادرست است

14. It would be untrue to say that something like this could never happen again.
[ترجمه ترگمان]این واقعیت ندارد که چنین چیزی امکان پذیر باشد که چنین چیزی هرگز اتفاق نیفتد
[ترجمه گوگل]نمی توان گفت که چیزی مانند این هرگز نباید دوباره اتفاق بیفتد

15. Such remarks are both offensive and untrue.
[ترجمه ترگمان]این اظهارات هم تهاجمی و هم نادرست هستند
[ترجمه گوگل]چنین سخنان هر دو تهاجمی و غلط است

His claims were untrue.

ادعای او دروغ بود.


untrue friends

دوستان بی‌وفا


پیشنهاد کاربران

نادرست
You did something untrue
کار نادرستی کردی!


کلمات دیگر: