کلمه جو
صفحه اصلی

unremitting


معنی : مدام، مداوم، پشت کاردار، بی امان، مصر درکار
معانی دیگر : سمج، هر چه که دست بردار نیست، پیگیر، بی وقفه

انگلیسی به فارسی

مدام، مداوم، پشتکار دار، مصر درکار، بی امان


بی وقفه، مداوم، بی امان، مدام، مصر درکار، پشت کاردار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unremittingly (adv.), unremittingness (n.)
• : تعریف: not stopping or lessening; persistent; unceasing.
مشابه: assiduous, ceaseless, constant, continual, continuous, endless, nonstop, relentless

- He'd grown used to the unremitting roar of traffic.
[ترجمه ترگمان] او به غرش خفه ترافیک عادت کرده بود
[ترجمه گوگل] او رشد کرده است به سر و صدا بی وقفه ترافیک استفاده می شود
- She did not like her new living quarters, and her complaints were unremitting.
[ترجمه ترگمان] او از اقامتگاه جدید خود خوشش نمی آمد، و complaints هم unremitting بود
[ترجمه گوگل] او خانه های تازه زندگی اش را دوست نداشت و شکایت هایش بی وقفه بود

• non-stop, not remitting, continuous
something that is unremitting continues without stopping; a formal word.

مترادف و متضاد

مدام (صفت)
continual, unremitting

مداوم (صفت)
stable, persistent, continuous, uninterrupted, steady, unremitting, continuing, ongoing, running

پشت کاردار (صفت)
diligent, unremitting

بی امان (صفت)
slashing, unremitting, unrelenting

مصر در کار (صفت)
unremitting

جملات نمونه

1. As long as the continuous efforts, unremitting struggle, there is no things that can not be conquered.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که تلاش های مستمر، مبارزه مداوم و مداوم، هیچ چیزی وجود ندارد که بتوان آن را فتح کرد
[ترجمه گوگل]تا زمانی که تلاش های مداوم، مبارزه بی وقفه، هیچ چیزی وجود ندارد که بتوان آن را فتح کرد

2. Heaven revolves, the gentleman to unremitting self-improvement.
[ترجمه ترگمان]خدا می چرخه، اون آقا بدون وقفه خودش رو بزرگ می کنه
[ترجمه گوگل]بهشت چرخش می شود، نجیب زاده به بهبود خود ادامه می دهد

3. He watched her with unremitting attention.
[ترجمه ترگمان]با دقت او را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او او را با توجه بی وقفه تماشا کرد

4. They stung him to make unremitting efforts.
[ترجمه ترگمان]او را نیش می زدند که تلاش بی وقفه ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]آنها او را به تلاش های بی وقفه ادامه دادند

5. Our thanks are due to Bob Lawrence whose unremitting labours have ensured the success of the whole scheme.
[ترجمه ترگمان]تشکر ما به این دلیل است که باب لاورنس که تلاش بی وقفه او موفقیت این طرح را تضمین کرده است
[ترجمه گوگل]با تشکر از لطف Bob Lawrence که کارهای بی وقفهش موفقیت کل طرح را تضمین کرده است

6. The Socratic method, coupled with unremitting hedonism, will see you through until I get there, my dearest Carrie.
[ترجمه ترگمان]روش سقراطی، همراه با hedonism مداوم، شما را تا زمانی که به آنجا برسم، کری عزیز، خواهید دید
[ترجمه گوگل]روش سقراطی، همراه با هذیانهای بی وقفه، تا زمانی که به آنجا برسیم، عزیزترین کری را می بینم

7. The unremitting four-mile ascent to the high pass over the ridge reduced me to a walking wet rag.
[ترجمه ترگمان]راه بی وقفه در چهار میلی بالا رفتن از گردنه بالای صخره مرا به یک تکه پارچه خیس که خیس بود فرو کردند
[ترجمه گوگل]صعود چهارماهه بدون وقفه به پاس بالا از خط فرمان، من را به یک دستمال مرطوب راهپیمایی تبدیل کرد

8. The group faced unremitting hostility from the FBI.
[ترجمه ترگمان]گروه با خصومت با اف بی آی روبرو شده
[ترجمه گوگل]این گروه با خصومت بی وقفه از سوی اف بی آی روبرو شد

9. But its unremitting intensity and massive repetition do not translate easily.
[ترجمه ترگمان]اما شدت بی وقفه و تکرار انبوه آن به آسانی ترجمه نمی شود
[ترجمه گوگل]اما شدت بی وقفه و تکرار عظیم آن به آسانی ترجمه نمی شود

10. Nothing stirred, save involuntarily from the impact of unremitting bombardment.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز تکان نخورد و بی اراده از برخورد با بمباران بی وقفه جلوگیری کرد
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی تحریک نشود، بی سر و صدا را از اثر بمباران بی وقفه نجات دهد

11. Symptoms were chronically severe and unremitting in 17 patients.
[ترجمه ترگمان]این بیماری در ۱۷ بیمار به شدت شدید و شدید بود
[ترجمه گوگل]علائم در 17 بیمار شدید و بدون سرگیجه بودند

12. And shortly, in her armies' unremitting retreat, the great fortress of Przemysl was abandoned to siege.
[ترجمه ترگمان]و چندی نگذشت که در ارتش او عقب نشینی می کردند، دژ بزرگ of به محاصره افتاده بود
[ترجمه گوگل]و بلافاصله، در عقب نشینی بی وقفه ارتش او، قلعه بزرگ پرزایسل محاصره شد

13. And the mental anguish was unremitting as well, not only for her but for those of us around her.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این اضطراب روحی او نیز جز به خاطر او نبود بلکه برای کسانی که دور و بر او بودند
[ترجمه گوگل]و اضطراب ذهنی نیز، نه تنها برای او بلکه برای کسانی که در اطراف او بودند، بی وقفه بود

14. Against the glass the unremitting rain pounded.
[ترجمه ترگمان]در مقابل آئینه باران شدیدی می وزید
[ترجمه گوگل]باران بی وقفه در مقابل شیشه زل زد

15. I will order my future unremitting struggle!
[ترجمه ترگمان]! من آینده my رو اجرا می کنم
[ترجمه گوگل]من آینده مبارزه بی وقفه من سفارش می دهم!

پیشنهاد کاربران

Unremitting pain
درد بی وقفه
درد لاینقطع

دایمی
ابدی
لاینقطع

بی پایان


کلمات دیگر: