کلمه جو
صفحه اصلی

uproar


معنی : غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه
معانی دیگر : سر و صدا، خروش، جنجال، بانگ و فریاد، عربده جویی، های و هوی

انگلیسی به فارسی

هنگامه، غوغا، بلوا، داد وبیداد، غریو، شورش، همهمه


طوفان، داد و بیداد، هنگامه، همهمه، غوغا، شورش، بلوا، غریو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a loud, confused disturbance; commotion; tumult.
مترادف: commotion, hubbub
متضاد: calm
مشابه: affray, brouhaha, clamor, din, disorder, disturbance, fracas, furor, outcry, pandemonium, racket, riot, tempest, to-do, tumult, turmoil

- When the announcement was made, there was an uproar on the floor of the stock exchange.
[ترجمه ترگمان] وقتی خبر صادر شد، در کف زمین غوغایی برپا شده بود
[ترجمه گوگل] هنگامی که اعلام شد، در طبقه بورس سهام خشمگین شد
- There was an uproar in the theater when the shot was fired.
[ترجمه ترگمان] وقتی شلیک شد، در تئاتر غوغایی برپا بود
[ترجمه گوگل] در هنگام تیراندازی اخراج شد، در تئاتر خجالت زده شد

(2) تعریف: a very active debate or controversy.
مترادف: furor
مشابه: clamor, commotion, controversy, debate, fuss, hoopla, stir

- There was an uproar in the press when the scandal broke.
[ترجمه ترگمان] در مطبوعات غوغایی برپا بود که جنجالی به پا شد
[ترجمه گوگل] هنگامی که رسوایی شکست خورد، در مطبوعات خجالت زده شد
- The firing of the teacher caused an uproar among the faculty.
[ترجمه ترگمان] صدای شلیک معلم باعث شد که در میان آن ها هیاهو به راه اندازد
[ترجمه گوگل] شلیک معلم موجب ترس از میان اعضای هیات علمی شد

• tumult, commotion, disorder, riot, pandemonium
if there is uproar, there is a lot of shouting and noise because people are angry or upset.
you can also refer to public debate and criticism about something as uproar.

مترادف و متضاد

غوغا (اسم)
pandemonium, fray, turmoil, affray, melee, uproar, clamor, mobile, riot, tumult, ruckus, hubbub, scuffle, mob, scrimmage, jangle, rave, peal, canaille, din, embroilment, hordes of locusts, hurly-burly, rumpus

داد و بیداد (اسم)
uproar, riot, squabble, hubbub, broil, bawl, rampage, scrimmage, wrangle, hobble, jangle, free-for-all, vociferance, vociferation

همهمه (اسم)
uproar, buzz, tumult, ruckus, hullabaloo, ruction

غریو (اسم)
uproar, cry, outcry, roar, hullabaloo

بلوا (اسم)
uproar, riot, fracas, uprising

شورش (اسم)
uproar, riot, revolution, mutation, sedition, worry, rebellion, insurgency, insurgence, insurrection, revolt, uprising

هنگامه (اسم)
uproar, tumult, scrimmage, rumpus

commotion, pandemonium


Synonyms: ado, babble, babel, bedlam, bickering, big scene, brawl, broil, bustle, chaos, clamor, clangor, clatter, confusion, din, disorder, flap, fracas, free-for-all, furor, fuss, hassle, jangle, mayhem, melee, noise, outcry, racket, riot, roughhouse, row, ruction, shivaree, stink, stir, strife, to-do, turbulence, turmoil, violence


Antonyms: calm, peace


جملات نمونه

1. the recent uproar about corruption in the government
جنجال اخیر درباره ی فساد در دستگاه دولت

2. the sudden uproar of the game's viewers
غریو ناگهانی تماشاچیان مسابقه

3. The book caused an uproar in France.
[ترجمه ترگمان]این کتاب موجب هیاهو در فرانسه شد
[ترجمه گوگل]این کتاب در فرانسه موجب خشم شد

4. The announcement caused uproar in the crowd.
[ترجمه ترگمان]این خبر باعث اغتشاش در میان جمعیت شد
[ترجمه گوگل]این اعلامیه موجب خشم مردم شد

5. She could hear the uproar in the room.
[ترجمه ترگمان]صدای هیاهو را در اتاق می شنید
[ترجمه گوگل]او می تواند شوخی در اتاق را بشنود

6. Chieko appeared oblivious to the uproar.
[ترجمه ترگمان]Chieko از این هیاهو بی خبر بود
[ترجمه گوگل]Chieko به نظر می رسد فراموش نشدنی به طوفان

7. The uproar led to the establishment of bioethics committees to oversee research.
[ترجمه ترگمان]این آشوب منجر به ایجاد کمیته های تخصصی زیستی برای نظارت بر تحقیقات شد
[ترجمه گوگل]سر و صدا به ایجاد کمیته های زیستی منجر شد تا نظارت بر تحقیقات انجام شود

8. The article caused uproar when it was published.
[ترجمه ترگمان]این مقاله باعث ایجاد جنجالی در زمان انتشار آن شد
[ترجمه گوگل]این مقاله زمانی که منتشر شد، موجب خشم شد

9. There was uproar over the tax increases.
[ترجمه ترگمان]هرج و مرج بر سر افزایش مالیات ها وجود داشت
[ترجمه گوگل]در مورد افزایش مالیات، طغیان کرد

10. There was a great uproar over plans to pull down the old library.
[ترجمه ترگمان]کلی نقشه کشیده بودند تا کتابخانه قدیمی را پایین بکشند
[ترجمه گوگل]یک قهرمان بزرگ در مورد برنامه هایی برای پایین آوردن کتابخانه قدیمی وجود دارد

11. The whole hall was in uproar after the announcement.
[ترجمه ترگمان]تمام تالار بعد از اعلام این خبر، سرو صدا راه انداخته بود
[ترجمه گوگل]کل سالن بعد از اعلان خشمگین شد

12. The house was in an uproar, with babies crying and people shouting.
[ترجمه ترگمان]خانه در حال هیاهو و هیاهو بود و بچه ها گریه می کردند و مردم فریاد می زدند
[ترجمه گوگل]این خانه در حال چرخش بود، با بچه ها گریه کرد و مردم فریاد زدند

13. The town is in uproar over the dispute.
[ترجمه ترگمان]شهر در حال هیاهو و هیاهو است
[ترجمه گوگل]این شهر بر سر اختلاف است

14. Financial markets were in uproar after the crash of the rouble.
[ترجمه ترگمان]پس از سقوط یک روبل، بازارهای مالی در حال آشوب بودند
[ترجمه گوگل]بازارهای مالی پس از سقوط ارزش روبل در حال سقوط بودند

15. Her comments provoked uproar from the audience.
[ترجمه ترگمان]نظرات او باعث ایجاد هیاهو از طرف حضار شد
[ترجمه گوگل]نظراتش باعث خشم مخاطبان شد

the recent uproar about corruption in the government

جنجال اخیر درباره‌ی فساد در دستگاه دولت


the sudden uproar of the game's viewers

غریو ناگهانی تماشاچیان مسابقه


پیشنهاد کاربران

عربده زده

آشوب


کلمات دیگر: