کلمه جو
صفحه اصلی

wimple


معنی : خم، چرخ، پیچ، چین و شکن، روسری زنان قرون وسطی، با چارقد پوشاندن، حجاب زدن، موج دار کردن
معانی دیگر : (قرون وسطی) روسری زنانه، (زنانه) شال و کلاه، (برخی راهبه ها) سرپوش، کلاه راهبه ها، مقنعه، (اسکاتلند) چین لباس، (اسکاتلند) پیچ و خم، انحنا، روسری سر کردن، مقنعه پوشیدن، (پارچه و غیره) چین دار کردن، چین دادن، موجدار کردن (مانند سطح آب)، موج زدن

انگلیسی به فارسی

(زنان) سربند


کلاهِ راهبه‌ها


wimple، روسری زنان قرون وسطی، چرخ، پیچ، خم، چین و شکن، با چارقد پوشاندن، حجاب زدن، موج دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a woman's head covering of cloth that frames the face and is drawn in folds about the neck and chin, worn in medieval times and, at present, by some nuns.

• nun´s headdress; headcovering made of folds of cloth
cover with nun´s headcovering; fold; move in waves

مترادف و متضاد

خم (اسم)
bend, arc, bent, curve, crank, flexure, knee, jar, wimple, meander

چرخ (اسم)
loop, rhomb, cycle, turn, axle, wheel, cart, flywheel, wimple, gyrostabilizer, kestrel, trindle, strophe, truckle

پیچ (اسم)
loop, turn, curve, ramp, vortex, knee, bolt, screw, twist, twine, buckle, convolution, furl, rick, wimple, crisping, embroglio, insinuation, involution, kink, meander, vis, whorl, winder

چین و شکن (اسم)
wimple, pleat

روسری زنان قرون وسطی (اسم)
wimple

با چارقد پوشاندن (فعل)
wimple

حجاب زدن (فعل)
veil, wimple

موج دار کردن (فعل)
crisp, corrugate, undulate, wimple

جملات نمونه

1. The black wimple enhanced the whiteness of her skin.
[ترجمه ترگمان]سفیدی پوستش سفیدی پوست او را بالا می زد
[ترجمه گوگل]Wimple سیاه سفید سفید رنگ پوست را افزایش داد

2. She put her wimple on the bust of Newman and developed a taste for pants suits.
[ترجمه ترگمان]او her را روی مجسمه نیم تنه \"نیومن\" گذاشت و سلیقه آن را برای شلوار شلوار پرورش داد
[ترجمه گوگل]او را به ضرب و شتم نیومن در می آورد و طعم لباس های شلوار را به وجود می آورد

3. Never can one find a single wimple on this cloak.
[ترجمه ترگمان]هرگز نمی شود با یک دستمال تمیز روی این شنل پیدا کرد
[ترجمه گوگل]هرگز نمیتوان در این پنهان یک wimple پیدا کرد

4. Never could one find a single wimple on this cloak.
[ترجمه ترگمان]هرگز یکی از این شنل پوش را نمی شد پیدا کرد
[ترجمه گوگل]هرگز نمیتوانستم بر روی این پرده یک عینک ساده پیدا کنم

5. Dongmou and son lying ona bedindoor wimple, his wife sitting on the floor.
[ترجمه ترگمان]همسر و پسری که در کف اتاق نشسته بود با ادب بسیار آراسته بود
[ترجمه گوگل]Dongmou و پسر دروغ گفتن ona bedindoor wimple، همسرش نشسته روی زمین

6. She was dressed in dark blue velvet, a high white lace wimple on her head.
[ترجمه ترگمان]لباس مخمل سیاهی بر تن داشت و wimple توری بلندی بر سر داشت
[ترجمه گوگل]او در مخملی آبی تیره لباس پوشید، یک توری سفید بالا بر سر او

7. She stared calmly back, her jet black hair escaping from underneath the wimple.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی به عقب نگاه کرد، موهای سیاهش از زیر شیروونی فرار می کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی خیره شد، موهای سیاه جت خود را فرار از زیر wimple

8. To which he did respond by saying, Listen, you nun you, you lily white wimple.
[ترجمه ترگمان]با این سخن پاسخ داد: گوش کنید، شما nun، شما، شما، شما، wimple سفید
[ترجمه گوگل]به او پاسخ داد که گفت: گوش کن، تو به تو سرگردان، شما لیلی سفید wimple

9. Like all demons, he had a good memory for faces, even after ten years, the loss of a wimple, and the addition of some rather severe makeup.
[ترجمه ترگمان]او نیز مانند همه موجودات شیطانی، حتی بعد از ده سال، از دست دادن یک کاکل سفید و اضافه کردن مقداری آرایش شدید، حافظه خوبی داشت
[ترجمه گوگل]همانند تمام شیاطین، حتی بعد از ده سال، از دست دادن یک wimple و اضافه کردن بعضی از آرایش های بسیار شدید، حافظه خوبی برای چهره داشت

10. All she needed to do was raise the hemlines, raise the heels, and leave off the wimple.
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که باید می کرد این بود که the را بلند کند، پاشنه کفش را بلند کند و از نو سرخ کند
[ترجمه گوگل]همه او نیاز به انجام صلیب خطوط را بالا برده، پاشنه بلند را بالا ببرد، و wimple را ترک کند


کلمات دیگر: