کلمه جو
صفحه اصلی

upper


معنی : رویه، فوقانی، بالایی، بالا رتبه، زبرین، بالاتر، بالا
معانی دیگر : فرازین، علیا، فرازتر، بلندتر، رویی، (در) رو، شمالی، اخیرتر، نو، نوین، (جمع) جامه ی بالایی، بلوز، پیراهن، دندان بالا، دندان فوقانی، (کفش) رویه

انگلیسی به فارسی

بالا، رویه، بالایی، فوقانی، بالاتر، زبرین، بالا رتبه


بالایی، فوقانی


بالایی، زبرین، فوقانی، بالا رتبه، بالاتر، رویه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: higher in place, rank, position, or level.
متضاد: inferior, lower, nether

- the upper branches of the tree
[ترجمه گنج جو] بلند ترین شاخه های درخت
[ترجمه ترگمان] شاخه های بالایی درخت
[ترجمه گوگل] شاخه های بالای درخت
- the upper grades at the high school
[ترجمه گنج جو] عالی ترین نمرات دبیرستان
[ترجمه ترگمان] نمره های بالایی دبیرستان را بگیرند،
[ترجمه گوگل] نمره بالا در دبیرستان

(2) تعریف: farther inland or northward.

- the upper Nile
[ترجمه گنج جو] رودخانه ی نیل علیا
[ترجمه ترگمان] نیل فوقانی
[ترجمه گوگل] نیل بالا
اسم ( noun )
(1) تعریف: the part of a shoe above the sole.

(2) تعریف: (pl.) upper teeth, either false or natural.

(3) تعریف: (slang) a stimulant drug.
متضاد: downer
مشابه: speed

(4) تعریف: (slang) an experience with, or as if with, such a drug.

• drug which stimulates, amphetamine; part of the shoe which covers the top of the foot; exciting or uplifting experience (slang)
topmost; superior; above, higher; situated farther inland
you use upper to describe something that is above something else, usually the top one of a pair of things.
the upper part of something is the higher part.
if you have the upper hand in a situation, you have more power than the other people involved and can make decisions about what happens.
the upper of a shoe is the top part of it, which is attached to the sole.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بالایی

مترادف و متضاد

رویه (اسم)
upper, tack, top, procedure, facing, cover, surface, method, scheme, metier, comportment, vamp, praxis, tenor, instep, ism

فوقانی (صفت)
over, upper, top, head, overhead, dorsal

بالایی (صفت)
over, upper, superior, o'er, upward

بالا رتبه (صفت)
upper, senior

زبرین (صفت)
upper, upmost

بالاتر (صفت)
above, upper, superior, senior

بالا (صفت)
upper, overhead

above


Synonyms: high, higher, loftier, more elevated, overhead, top, topmost, uppermost, upward


Antonyms: below, lower, under


superior


Synonyms: beautiful, elevated, elite, eminent, greater, important, more important


Antonyms: inferior, junior, lower


جملات نمونه

1. upper atmosphere
جو زبرین،جو فوقانی

2. upper carboniferous
کربونیفر نوین

3. upper garments
لباس های رو

4. upper new york
شمال نیویورک

5. upper nile
نیل علیا

6. upper permian
پرمین نوین

7. the upper floor of the building
طبقه ی فوقانی ساختمان

8. the upper half of the door was glass
نیمه ی فوقانی در از شیشه بود.

9. the upper layers of the atmosphere
طبقات بالای جو

10. the upper lip
لب بالا

11. belonging to upper social classes
متعلق به طبقات اجتماعی بالاتر

12. hills and upper regions
تپه ها و نواحی بلندتر

13. we monitor the upper air to collect evidence of atomic explosions
ماجو فوقانی را برای گردآوری مدرک انفجار اتمی بررسی (تابش سنجی) می کنیم.

14. keep a stiff upper lip
(عامیانه) علی رغم مشکلات جرات یا پشتکار خود را حفظ کردن،به روی خود نیاوردن

15. to gain the upper hand
چیره شدن،مستولی شدن

16. a substance impacted in the upper intestine
ماده ای که در روده ی فوقانی گیر کرده

17. perforations made in a shoe upper for ornament or ventilation
سوراخ هایی که برای تزیین یا هوارسانی در رویه ی کفش ایجاد شده است

18. the tenuity of the air in upper elevations
رقت هوا در ارتفاعات بالاتر

19. the nest was on the fork of the tree's upper branch
لانه در محل انشعاب شاخه ی بالایی درخت بود.

20. The office block's upper floors were being repainted.
[ترجمه ترگمان]طبقات بالاتر این اداره دوباره رنگ زده می شدند
[ترجمه گوگل]طبقه بالا در طبقه بندی دفتر رنگ آمیزی شده بود

21. Most of the pupils' marks were in the upper third of the range.
[ترجمه ترگمان]بیشتر دانش آموزان کلاس سوم بالای محدوده بودند
[ترجمه گوگل]بیشتر علائم دانش آموزان در سومین قسمت از محدوده قرار داشتند

22. There is an upper age limit for becoming a pilot.
[ترجمه ترگمان]یک محدوده سنی بالایی برای تبدیل شدن به یک خلبان وجود دارد
[ترجمه گوگل]محدودیت سنی بالا برای تبدیل شدن به یک خلبان وجود دارد

23. Most of the upper castes worship the Goddess Kali.
[ترجمه ترگمان]بیشتر طبقات فوقانی، الهه Kali را پرستش می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر کاسه های بالا الهه کالی را عبادت می کنند

24. Our team gained / had the upper hand in the second half.
[ترجمه ترگمان]تیم ما در نیمه دوم دست بالایی داشت
[ترجمه گوگل]تیم ما در نیمه دوم دستاوردهای / دست داشت

25. We sat in one of the upper tiers of the football stands.
[ترجمه ترگمان]ما در یکی از ردیف های بالای سر فوتبال نشسته بودیم
[ترجمه گوگل]ما در یکی از سطوح بالای پایه های فوتبال نشسته ایم

26. The spiral staircase led to an upper gallery.
[ترجمه ترگمان]پلکان مارپیچی به سمت راهروی بالایی منتهی می شد
[ترجمه گوگل]پله مارپیچ به یک گالری فوقانی منجر شد

upper atmosphere

جو زبرین، جو فوقانی


the upper floor of the building

طبقه‌ی فوقانی ساختمان


the upper lip

لب بالا


upper Nile

نیل علیا


belonging to upper social classes

متعلق به طبقات اجتماعی بالاتر


hills and upper regions

تپه‌ها و نواحی بلندتر


upper garments

لباس‌های رو


upper New York

شمال نیویورک


Upper Volta

ولتای شمالی


upper Permian

پرمین نوین


upper Carboniferous

کربونیفر نوین


pajama uppers

پیراهن پیژامه


He has two uppers missing.

دو تا از دندان‌های فوقانی او افتاده است.


پیشنهاد کاربران

بالا، بالایی

داروی محرک

upper ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: راهنمای تخت
تعریف: نگاشتاری که نحوة استفاده از تخت های دوطبقه یا جاخواب ها را در کشتی یا قطار نشان می دهد

فراتر


کلمات دیگر: