کلمه جو
صفحه اصلی

wisp


معنی : حلقه، دسته، بسته، گردگیر، جاروب کوچک، بقچه کوچک، بقچهبندی، بصورت حلقه در اوردن، جاروب کردن، تمیز کردن
معانی دیگر : مشت، چنگه، (دود یا مه و غیره) لایه ی نازک، باریکه، (آدم) ظریف و کوچک، نشانه ی خفیف، اثرکم، رجوع شود به: will-o'-the wisp، رجوع شود به: will-o-the wisp، بقچه کوچک از کاه و علوفه، کاغذ وغیره را بصورت حلقه در اوردن

انگلیسی به فارسی

دسته، مشت، بقچه کوچک (از کاهو علوفه)، حلقه، بسته،بقچه بندی، جاروب کوچک، گردگیر، تمیز کردن، جاروب کردن، (کاغذ وغیره را) بصورت حلقه در آوردن


wisp، حلقه، دسته، بقچه کوچک، بسته، بقچهبندی، جاروب کوچک، گردگیر، بصورت حلقه در اوردن، جاروب کردن، تمیز کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin bundle, bunch, tuft, streak, or the like, as of straw, hair, or smoke.
مشابه: tuft

(2) تعریف: a thin or delicate person.

- a tiny wisp of a child
[ترجمه ترگمان] یک تکه کوچک از یک بچه،
[ترجمه گوگل] یک جفت کوچک یک کودک

(3) تعریف: a faint or fleeting trace or hint.

- a wisp of anxiety
[ترجمه ترگمان] یک ذره اضطراب،
[ترجمه گوگل] یک عصبانیت اضطراب
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: wisps, wisping, wisped
مشتقات: wisplike (adj.)
• : تعریف: to twist (something) into, or form, a wisp or wisps.

• small bundle; trace, hint; something small and delicate; tuft, small quantity (e.g. of hair)
a wisp of hair is a thin, untidy bunch of it.
a wisp of something, for example smoke or cloud, is a long, thin amount of it.

مترادف و متضاد

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

بسته (اسم)
stack, pack, package, bundle, packet, wisp, parcel, fardel, trusser

گردگیر (اسم)
wisp, whisk, duster

جاروب کوچک (اسم)
whisker, wisp

بقچه کوچک (اسم)
wisp

بقچه بندی (اسم)
wisp

بصورت حلقه در اوردن (فعل)
wisp

جاروب کردن (فعل)
scavenge, sweep, broom, wisp, whisk

تمیز کردن (فعل)
clean, cleanse, absterge, clear, scavenge, scrub, wisp, identify

strand


Synonyms: bit, lock, piece, shock, shred, snippet, string, thread, tuft, twist


جملات نمونه

1. a wisp of a smile
لبخند خفیف

2. a wisp of an old lady
پیرزنی همچون پر کاه

3. a wisp of smoke
یک باریکه از دود

4. a wisp of straw
یک مشت کاه

5. She smoothed away a wisp of hair from her eyes.
[ترجمه ترگمان]یک دسته موی از چشمانش را صاف کرد
[ترجمه گوگل]او از چشمانش دور موی سرش را مالش داد

6. A blue wisp of cigarette smoke curled in the air.
[ترجمه ترگمان]رشته های آبی رنگ سیگار در هوا پیچیده شده بود
[ترجمه گوگل]دود آبی دود سیگار در هوا فرو می ریزد

7. A wisp of hair had escaped from under her hat.
[ترجمه ترگمان]یک دسته مو از زیر کلاهش بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]یک جفت مو از کلاه او فرار کرد

8. She brushed aside a stray wisp of hair.
[ترجمه ترگمان]یک دسته موی ژولیده از موهایش را کنار زد
[ترجمه گوگل]او یک عصا موی سرخ شده را کنار زد

9. Comparing sensation with a wisp of cotton over homologous areas of the lower extremities is effective in revealing such subtle sensory losses.
[ترجمه ترگمان]مقایسه احساس با یک دسته پنبه در مناطق مرطوب انتهای پایینی، در آشکار کردن چنین خسارت های حسی ظریف موثر است
[ترجمه گوگل]مقایسۀ حساسیت با پنبه ی پنبه در ناحیه ی همولوگ در اندام های پایینی در تشخیص چنین زیان های حسی ظریف موثر است

10. If there was any wisp of consciousness remaining, it was beyond the reach of instruments, and of memory.
[ترجمه ترگمان]اگر ذره ای از آگاهی باقی مانده بود، فراتر از دسترس ابزار و حافظه بود
[ترجمه گوگل]اگر باقی مانده بود، آگاهی وجود داشت، فراتر از ابزار و حافظه بود

11. Next comes a snap of a wisp of hair.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای بعد توپی از مو به دست می آید
[ترجمه گوگل]بعد می آید یک ضربه محکم و ناگهانی از wisp مو

12. One wisp of smoke will not yearn for another.
[ترجمه ترگمان]یک دسته دود برای دیگری تنگ نمی شود
[ترجمه گوگل]یک دود سیگار برای دیگران تنگ نخواهد شد

13. She dealt with a stray wisp of grey hair and pushed her hairpins firmly into place.
[ترجمه ترگمان]با انبوهی از موهای خاکستری سر و صدا می کرد و سنجاق های سرش را محکم به جای خود می گذاشت
[ترجمه گوگل]او با یک جفت موی خاکستری مواجه شد و موی سر خود را کاملا محکم به جایش گذاشت

14. Unseen in the wild night, the occasional wisp of smoke drifted among the trunks.
[ترجمه ترگمان]در آن شب وحشی بی آن که دیده شود، رشته های دود از میان تنه درختان می گذشت
[ترجمه گوگل]در شب وحشی دیده نمی شود، گاه گاه به گاه دود در میان تنه ها فرو می ریزد

a wisp of straw

یک مشت کاه


a wisp of smoke

یک باریکه از دود


a wisp of an old lady

پیرزنی همچون پر کاه


a wisp of a smile

لبخند خفیف



کلمات دیگر: