کلمه جو
صفحه اصلی

unwonted


معنی : غیر عادی، غیرمعتاد
معانی دیگر : نامعمول، ناروال، برخلاف عادت

انگلیسی به فارسی

غیرمعتاد، غیر عادی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unwontedly (adv.), unwontedness (n.)
• : تعریف: not ordinary or usual; not customary.

- unwonted enthusiasm
[ترجمه ترگمان] شور و شوق عجیبی در او برمی انگیخت،
[ترجمه گوگل] شور و شوق ناخوشایند

• rare, unusual
something that is unwonted is unusual or has not often been experienced before; a literary word.

مترادف و متضاد

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

غیرمعتاد (صفت)
unwonted

جملات نمونه

1. He sprang to the telephone with unwonted eagerness.
[ترجمه ترگمان]با اشتیاقی غیر معمول به طرف تلفن دوید
[ترجمه گوگل]او با اشتیاق بی رحم به تلفن زد

2. He spoke with unwonted enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق عجیبی حرف می زد
[ترجمه گوگل]او با شور و شوق ناامید صحبت کرد

3. There was an unwonted gaiety in her manner as if the superintendent had spent the morning swallowing double Scotches.
[ترجمه ترگمان]رفتارش طوری بود که انگار مدیر کل صبح را صرف بلعیدن دو Scotches کرده بود
[ترجمه گوگل]خوش شانسی بی نظیر در راه او وجود دارد، به طوری که سرپرست روز صبح بلع دو اسکاتلند را بخورد

4. We do this with unwonted urgency.
[ترجمه ترگمان]ما این کار را با ضرورت غیر معمول انجام می دهیم
[ترجمه گوگل]ما این کار را با فوری ناامید می کنیم

5. There was an unwonted light in his eyes, and slight trembling of his lips.
[ترجمه ترگمان]در چشمانش نور عجیبی دیده می شد و لبانش می لرزید
[ترجمه گوگل]نور درخشان در چشم او وجود دارد و لرزش های کوچک از لب هایش

6. It was as Hester said unwonted jollity that brightened the faces of the people.
[ترجمه ترگمان]همان طور که \"هستر\" گفت، شادی غیر معمول، چهره مردم را روشن کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که هستر می گوید جولای بی رحمانه که چهره های مردم را روشن کرده بود

7. Darling had put the children to bed in unwonted silence and lit their night - lights.
[ترجمه ترگمان]عزیزم، بچه ها بچه ها را در سکوتی غیر معمول قرار داده بود و چراغ ها را روشن کرده بود
[ترجمه گوگل]عزیزم بچه ها را در سکوت بی قرار گذاشت و شبها را روشن کرد

8. It'showed Pearl in an unwonted aspect.
[ترجمه ترگمان]این قطعه مروارید را در یک جنبه غیر معمول به مروارید نشان داد
[ترجمه گوگل]این مروارید را در یک جنبه ناخوشایند نشان داده است

9. This consciousness again brought the unwonted color to her cheeks.
[ترجمه ترگمان]این آگاهی دوباره رنگ غیر معمول را به گونه هایش آورد
[ترجمه گوگل]این آگاهی دوباره رنگ ناهموار را به گونه هایش آورد

10. This unwonted substitution of warm for cold waters had disastrous effects upon the fish.
[ترجمه ترگمان]این جایگزینی غیر معمول هوای گرم برای آب های سرد اثرات خطرناکی بر روی ماهی داشت
[ترجمه گوگل]این جایگزینی بی نظیر برای آب های سرد برای اثرات فاجعه بار بر ماهی است

11. Grace lapsed into unwonted sedateness.
[ترجمه ترگمان]گریس با وقار و وقار خاصی وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل]گریس به آرامش بی حد و حصر ادامه داد

12. This betrayed unwonted agitation.
[ترجمه ترگمان]این موضوع هیجانی غیرعادی به خود گرفت
[ترجمه گوگل]این خیانت خیانت آمیز است

13. PetroChina's site is much better but has been struggling to keep unwonted attention this week.
[ترجمه ترگمان]سایت PetroChina بسیار بهتر است اما این هفته در تلاش بوده است تا توجه غیرمعمول او را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]سایت PetroChina بسیار بهتر است، اما تلاش کرده است تا این هفته را به سمت خود جلب کند

14. She asked this question, still without looking at me, but in an unwonted tone of sympathy.
[ترجمه ترگمان]او بدون اینکه به من نگاه کند، از این سوال پرسید، اما با لحنی غیر عادی همدردی
[ترجمه گوگل]او از این سوال خواسته بود، هنوز هم بدون نگاه به من، اما در یک لحن unwonted از همدردی


کلمات دیگر: