کلمه جو
صفحه اصلی

unsavoury


معنی : نا مشروع
معانی دیگر : بی مزه، بد

انگلیسی به فارسی

بیمزه،بد


ناراحت کننده، نا مشروع، ناگوار، بی مزه، بد بو، ناخوش آیند، بد مزه


انگلیسی به انگلیسی

• tasteless, having a bad flavor; unpleasant, repulsive (from a social or moral perspective)
you describe people, places, and things as unsavoury when you find them unpleasant or morally wrong.

مترادف و متضاد

نا مشروع (صفت)
unsavory, illegal, unallowed, illicit, unsavoury

جملات نمونه

1. The club has an unsavoury reputation.
[ترجمه ترگمان]این باشگاه شهرت unsavoury دارد
[ترجمه گوگل]باشگاه شهرت ناخوشایندی دارد

2. Her friends are all pretty unsavoury characters.
[ترجمه ترگمان]دوستانش همه characters pretty
[ترجمه گوگل]دوستان او همه شخصیت های بسیار ناراحت کننده هستند

3. There were a lot of unsavoury characters around the station.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از شخصیت های unsavoury در اطراف ایستگاه بودند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از شخصیت های ناراحت کننده در اطراف ایستگاه وجود داشت

4. They feature an unsavoury brown splodge with a white kerchief around its upper region.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک splodge قهوه ای روشن با یک روسری سفید در اطراف منطقه بالایی آن را مشخص می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک قهوه تلخ ناراحت کننده با یک چتر سفید در اطراف منطقه فوقانی خود دارند

5. These homes were like an unsavoury silo, places to store people rather than house them.
[ترجمه ترگمان]این خانه ها مانند یک سیلوی unsavoury بودند، جایی که مردم را به جای خانه نگه می داشتند
[ترجمه گوگل]این خانه ها مانند یک سیلو ناراحت کننده بود، مکان هایی برای ذخیره کردن مردم به جای خانه آنها

6. Or perhaps he knew something unsavoury about Latimer's personal life.
[ترجمه ترگمان]یا شاید هم چیزی در مورد زندگی شخصی \"لتیمر\" میدونست
[ترجمه گوگل]یا شاید او چیزی در مورد زندگی شخصی Latimer چیزی غیرمعمول می دانست

7. But he soon found it expedient to use unsavoury characters to control even nastier ones further down the party line.
[ترجمه ترگمان]اما او به زودی متوجه شد که استفاده از نویسه های unsavoury برای کنترل و کنترل بیشتر خطوط حزبی آن ها را کنترل کند
[ترجمه گوگل]اما او به زودی متوجه شد مفید است برای استفاده از شخصیت های ناراحت کننده برای کنترل حتی nastier بیشتر از خط حزب

8. Her eyes wandered round the unsavoury room.
[ترجمه ترگمان]نگاهش دور اتاق unsavoury می چرخید
[ترجمه گوگل]چشمان او سرگردان اتاق غمانگیز بود

9. If whoever bought it had an unsavoury reputation it wouldn't do much harm to the seagulls or Brent geese.
[ترجمه ترگمان]اگر هر کسی که آن را خریده بود، شهرت زیادی داشت که به مرغان دریایی یا Brent آسیبی نمی رساند
[ترجمه گوگل]اگر هرکسی که آن را خریداری کرده بود، یک شهرت غیرمعمول داشته باشد، آن را به ماهی قزل آلا و غازهای برنت آسیب جدی نمی زند

10. The salad was unsavoury.
[ترجمه Saeed] سالاد بد مزه بود
[ترجمه ترگمان] سالاد \"unsavoury\" بود
[ترجمه گوگل]سالاد ناراحت بود

11. There are some unsavoury tie-ins at work here.
[ترجمه ترگمان]یه سری tie تو کار هست
[ترجمه گوگل]در اینجا کارهای گوناگونی وجود دارد

12. The chain of unsavoury incidents in important matches was thus extended, deepening the sadness and resentment felt by cricket-lovers everywhere.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه زنجیره ای از حوادث unsavoury در بازی های مهم تمدید شد و باعث عمیق تر شدن اندوه و ناراحتی دوستداران کریکت در همه جا شد
[ترجمه گوگل]بنابراین زنجیره ای از حوادث ناراحت کننده در مسابقات مهمی گسترش یافت و عمق غم و ناراحتی احساس شده توسط دوستداران کریکت در همه جا گسترش یافت

13. Study of these unsavoury personalities has been left to psychologists and historians.
[ترجمه ترگمان]مطالعه این شخصیت unsavoury به روانشناسان و مورخان سپرده شده است
[ترجمه گوگل]مطالعه این شخصیت های ناخوشایند به روانشناسان و مورخان منتهی شده است

14. Is he still touting about those unsavoury opinions of his?
[ترجمه ترگمان]آیا او هنوز در مورد این عقاید بی پایه و غریب در مورد عقاید و عقاید خاص خودش فکر می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا او هنوز در مورد این نظرات غم انگیز او است؟

پیشنهاد کاربران

ناخوشایند
از نظر اخلاقی آدم نادرست


کلمات دیگر: