کلمه جو
صفحه اصلی

useless


معنی : خنثی، بیهوده، بی مصرف، عاری از فایده، غیر قابل استفاده، غیر ضروری، عاطل، زائد، نا کار، بی فایده، بلا استفاده، عبث، باطله
معانی دیگر : ناسودمند، به درد نخور، نیست، هکف، بی اثر

انگلیسی به فارسی

بی‌فایده، عاری از فایده، بی‌مصرف، باطله، بلااستفاده


بلا استفاده، بی فایده، غیر قابل استفاده، بیهوده، بی مصرف، عبث، غیر ضروری، باطله، زائد، عاری از فایده، عاطل، خنثی، نا کار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: uselessly (adv.), uselessness (n.)
(1) تعریف: serving no beneficial or practical purpose.
مترادف: aimless, good-for-nothing, purposeless, valueless, worthless
متضاد: beneficial, grateful, helpful, profitable, useful, valuable
مشابه: idle, impractical, naught, no-good, nugatory, trifling, unhelpful, unusable, vain, waste

- I regret paying good money for this useless product.
[ترجمه ترگمان] من از پرداخت پول خوب برای این محصول بی فایده متاسف هستم
[ترجمه گوگل] من از پرداخت پول خوبی برای این محصول بی فایده پشیمانم
- His advice was useless because he really didn't understand my problem.
[ترجمه ترگمان] توصیه او بی فایده بود، چون او واقعا مشکل من را درک نمی کرد
[ترجمه گوگل] توصیه او بی فایده بود زیرا او واقعا مشکل من را درک نمی کرد
- These old tapes are useless now that we no longer have anything to play them on.
[ترجمه ترگمان] حالا دیگر این نوارهای قدیمی بی فایده است که ما دیگر چیزی برای بازی کردن نداریم
[ترجمه گوگل] این نوار های قدیمی در حال حاضر بی فایده است که ما دیگر هیچ چیز برای آنها بازی است
- The old remedies were in fact useless against the disease.
[ترجمه ترگمان] درمان های قدیمی در واقع بر ضد این بیماری بی فایده بود
[ترجمه گوگل] داروهای قدیمی در واقع در برابر این بیماری بی فایده بودند

(2) تعریف: not able to produce the desired or necessary effect; futile.
مترادف: bootless, fruitless, futile, idle, ineffective, ineffectual, inefficacious, vain
متضاد: helpful
مشابه: abortive, barren, feeble, hopeless, impotent, impracticable, otiose, pointless, unfeasible, unproductive, unprofitable, unsuccessful, unworkable, void

- His pleas were useless, as his attackers knew no mercy.
[ترجمه ترگمان] درخواست او بی فایده بود، زیرا مهاجمان هیچ ترحمی نداشتند
[ترجمه گوگل] درخواست های او بی فایده بود، زیرا مهاجمانش هیچ رحمتی نمی دانستند
- All efforts to save the ship were useless in the raging storm.
[ترجمه ترگمان] تمام تلاش برای نجات کشتی در توفان خشمگین بی فایده بود
[ترجمه گوگل] تمام تلاش ها برای نجات کشتی در طوفان شدید بی فایده بود

• not functional, not practical
if something is useless, you cannot use it.
if a course of action is useless, it does not achieve anything.
if someone is useless at something, they are no good at it; an informal use.

مترادف و متضاد

خنثی (صفت)
abortive, fruitless, barren, neutral, monoecious, futile, useless

بیهوده (صفت)
unfruitful, ineffective, ineffectual, futile, useless, impracticable, vain, trifling, pointless, jejune, trivial, trashy, idle, bootless, inutile, thankless

بی مصرف (صفت)
useless, sodden, bootless, otiose, unemployed

عاری از فایده (صفت)
futile, useless, bootless, good-for-nothing

غیر قابل استفاده (صفت)
useless, cumbering

غیر ضروری (صفت)
useless, irrelevant, dispensable, unessential, undue, unnecessary, inessential, uncalled-for

عاطل (صفت)
futile, useless, vain, idle, lazy, do-nothing

زائد (صفت)
useless, extra, redundant, surplus, further, intercalary, waste, superfluous, unneeded, supererogatory

نا کار (صفت)
useless, failed, unfit, no-good

بی فایده (صفت)
ineffective, ineffectual, futile, useless, vain, inefficacious, inutile, shotten, wasteful

بلا استفاده (صفت)
useless, haywire

عبث (صفت)
useless, vain

باطله (صفت)
useless, waste

not working; not valuable


Synonyms: abortive, bootless, counterproductive, disadvantageous, dysfunctional, expendable, feckless, fruitless, futile, good-for-nothing, hopeless, idle, impracticable, impractical, incompetent, ineffective, ineffectual, inept, inoperative, inutile, meaningless, no good, nonfunctional, of no use, pointless, profitless, purposeless, scrap, stupid, unavailable, unavailing, unfunctional, unproductive, unprofitable, unpurposed, unusuable, unworkable, vain, valueless, waste, weak, worthless


Antonyms: helpful, usable, useful, valuable, working, worthwhile


جملات نمونه

1. it is useless to expostulate with a stubborn man
پند دادن به آدم یکدنده بی فایده است.

2. o, you, useless winding stomach . . .
ای شکم بی هنر پیچ پیچ . . .

3. further discussion is useless
بحث اضافی بیهوده است.

4. people grew weary of that useless war
کم کم مردم از آن جنگ بیهوده بیزار شدند.

5. speculation about the distant future is useless
گمان پردازی درباره ی آینده ی دراز مدت بی فایده است.

6. he did not want to drag the country into a useless war
نمی خواست کشور را وارد جنگ بیهوده ای بکند.

7. The shelves were covered with ornaments and useless knick-knacks.
[ترجمه ترگمان]قفسه ها پوشیده از جواهرات و خرت و پرت بود
[ترجمه گوگل]قفسه ها با زیور آلات و کتک کاری بی فایده پوشیده شده بود

8. Learning without thought is useless; thought without learning is dangerous.
[ترجمه ترگمان]یاد گرفتن بدون فکر بی فایده است؛ بدون این که یاد بگیرد خطرناک است
[ترجمه گوگل]یادگیری بدون فکر بی فایده است؛ فکر بدون یادگیری خطرناک است

9. They weeded out useless books from library.
[ترجمه ترگمان]آن ها کتاب های بی مصرف را از کتابخانه کنده بودند
[ترجمه گوگل]آنها کتابهای بی فایده را از کتابخانه بیرون کشیدند

10. It is useless to muse upon past errors.
[ترجمه ترگمان]اندیشیدن درباره خطاهای گذشته بی فایده است
[ترجمه گوگل]بی فایده است که بر خطاهای گذشته متمرکز شویم

11. He knew it was useless to protest.
[ترجمه ترگمان]می دانست که اعتراض بی فایده است
[ترجمه گوگل]او می دانست که برای اعتراض بی فایده است

12. A well devoid of water is useless.
[ترجمه ترگمان]آب خالی از آب بی فایده است
[ترجمه گوگل]خوب از آب بی فایده است

13. The doctor concluded that further treatment would be useless.
[ترجمه ترگمان]پزشک به این نتیجه رسید که درمان بیشتر بی فایده خواهد بود
[ترجمه گوگل]دکتر نتیجه گرفت که درمان بیشتر بی فایده خواهد بود

14. She tried to work, but it was useless .
[ترجمه ترگمان]سعی کرد کار کند، اما بی فایده بود
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا کار کند، اما بی فایده بود

15. The most stringent laws in the world are useless unless there is the will to enforce them.
[ترجمه ترگمان]قوانین سخت و سخت در جهان بی فایده است مگر آنکه اراده نافذ ساختن آن ها وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]قوانین سختگیرانه ترین در جهان بی فایده است مگر اینکه اراده برای اجرای آنها وجود داشته باشد

16. A car is useless without gasolene.
[ترجمه ترگمان] یه ماشین بدون \"gasolene\" بی استفاده ست
[ترجمه گوگل]یک ماشین بدون بنزین بی فایده است

17. The collision reduced the car to a useless wreck.
[ترجمه ترگمان]برخورد اتومبیل باعث کاهش تصادف اتومبیل شد
[ترجمه گوگل]برخورد این ماشین را به یک خراب بی فایده کاهش داد

18. Her efforts to avoid him proved useless.
[ترجمه ترگمان]تلاش های او برای اجتناب از او بی فایده بود
[ترجمه گوگل]تلاش او برای جلوگیری از او بی فایده است

پیشنهاد کاربران

خودخواه

بی فایده

A festive feast with bitter memories
یک جشن ضعیف و با خاطرات تلخ و غمباد

بی مصرف

بدرد نخور ، بیکار ، خانه نشین

عاری از فایده ، بیشغل خانه نشین بدرد نخور

● بی فایده، به دردنخور
● ناتوان، عاجز ( در انجام کاری )

غیر قابل مصرف

غیر کاربردی

بی استفاده

بلااستفاده، بی ثمر، بی مصرف، بدرد نخور. ( معنای لغوی )
در جملات و گویش روزانه و محاوره ای، به شخصی گفته میشود که در انجام کاری، ناموفق بوده باشد. ( بی عرضه )


ناکارامد

ساکورا


کلمات دیگر: