کلمه جو
صفحه اصلی

upbringing


معنی : تربیت، روش اموزش و پرورش بچه
معانی دیگر : پرورش، بارآوردن

انگلیسی به فارسی

تربیت، پرورش، روش اموزش و پرورش بچه


تربیت، روش اموزش و پرورش بچه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the training and rearing of a child or children.

- He'd had a strict upbringing, and the freedom of college was unsettling.
[ترجمه ترگمان] تربیت سختی داشت و آزادی کالج هم ناراحت کننده بود
[ترجمه گوگل] او تحصیلات سختی داشت و آزادی کالج نگران کننده بود
- One's upbringing influences one's decisions later in life.
[ترجمه سارا کاووسی] تربیت یک فرد بر تصمیم گیری های وی در زندگی، بعدا تاثیر می گذارد.
[ترجمه ترگمان] تربیت یک فرد بر تصمیم گیری های فرد بعد از زندگی تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل] رشد و تکامل زندگی بعد از تصمیمات شما تاثیر می گذارد

• rearing of children, care and training devoted to the young
your upbringing is the way your parents treat you and the things that they teach you when you are a child.
training and education received while growing up

مترادف و متضاد

تربیت (اسم)
manner, steerage, cultivation, civility, nurture, upbringing, pedagogy, gentry, gentrice, pedagogics

روش اموزش و پرورش بچه (اسم)
upbringing

جملات نمونه

1. the upbringing of children is not easy
تربیت بچه کار آسانی نیست.

2. politeness is a mark of good upbringing
ادب نشانه ی تربیت صحیح است.

3. Mine was a conventional family upbringing.
[ترجمه ترگمان]زندگی من یک تربیت خانوادگی متعارف بود
[ترجمه گوگل]ماین یک تربیت خانواده متعارف بود

4. I wonder what it was about her upbringing that made her so insecure.
[ترجمه ادریس] نمیدانم چه چیزی هنگام پرورش او وجود داشته که اورا خیلی نا امن ساخت.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه چیزی در مورد تربیت او بود که او را خیلی احساس ناامنی می کرد
[ترجمه گوگل]من تعجب می کنم که در مورد رشد او چه چیزی بود که او را ناامن ساخت

5. The children had had a harsh upbringing.
[ترجمه ترگمان]بچه ها تربیت سختی داشتند
[ترجمه گوگل]بچه ها یک تربیت سخت داشتند

6. Martin's upbringing shaped his whole life.
[ترجمه ترگمان]طرز تربیت مارتین تمام زندگیش را شکل داده بود
[ترجمه گوگل]تربیت مارتین تمام عمر خود را شکل داد

7. Her political consciousness sprang from her upbringing when her father's illness left the family short of money.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بیماری پدرش مقدار زیادی پول را از دست داد، آگاهی سیاسی او از طرز تربیت او به جا جست
[ترجمه گوگل]هوشیاری سیاسی او از دوره تربیت او آغاز شد، زمانی که بیماری پدرش خانواده اش را از پول کم کرد

8. We are inescapably conditioned by our upbringing.
[ترجمه ترگمان]ما بسیار مقید به تربیت ما هستیم
[ترجمه گوگل]ما به طور غیرقابل پیش بینی از طریق تربیت ما متضرر می شویم

9. Her French upbringing gives her certain advantages over other students in her class.
[ترجمه ترگمان]تربیت فرانسوی او مزایای ویژه ای نسبت به سایر دانشجویان در کلاس دارد
[ترجمه گوگل]تربیت فرانسوی او مزایای خاص خود را نسبت به دانشجویان دیگر در کلاس او می دهد

10. He finally rebelled against his strict upbringing.
[ترجمه ترگمان]او بالاخره در برابر طرز تربیت او شورش کرد
[ترجمه گوگل]او در نهایت باورش سخت است

11. He rebelled against his puritanical upbringing.
[ترجمه ترگمان]او در برابر upbringing مقدس او شورش کرد
[ترجمه گوگل]او علیه تربیت خویشاوندی خویش شورش کرد

12. Mike had had a strict upbringing.
[ترجمه ترگمان]مایک تربیت سختی داشت
[ترجمه گوگل]مایک تا به حال آموزش دقیق داشت

13. I thought that my upbringing was "normal", whatever that is.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که تربیت من \"عادی\" است، هر چیزی که هست
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که تربیت من عادی است، هر چه که باشد

14. My upbringing prepared me for anything.
[ترجمه ترگمان]تربیت My مرا به خاطر هر چیزی آماده کرده بود
[ترجمه گوگل]تربیت من برای من آماده شد

The upbringing of children is not easy.

تربیت بچه کار آسانی نیست.


پیشنهاد کاربران


It's not up to your degree the good
upbringing. It's up to your behavior's
parents with you.
تربیت صحیح ربطی به مدرک دانشگاهی ندارد، بلکه به رفتار والدینتان با شما مربوط می شود.

تربیت کردن

تربیت عالی .

پرورش و تربیت فرزند

raising, up bringing پرورش

upbringing تربیت کردن

Up bringing =تحت تعلیم قرار دادن، آموزش دادن ( با، تربیت کردن =upbringing که معنای کلی تری دارد متفاوت است )

Upbringing =breeding تربیت بچه
Synonym

پرورش


کلمات دیگر: