کلمه جو
صفحه اصلی

vocalize


معنی : تشکیل دادن، تلفظ کردن، سراییدن، با صدا ادا کردن
معانی دیگر : بیان کردن، گفتن، آواز خواندن، (برخی زبان ها مانند عربی و عبری) زیر و زبر نوشتن، واکه نمایی کردن

انگلیسی به فارسی

با صدا ادا کردن، تلفظ کردن، تشکیل دادن


آواز خواندن، تشکیل دادن، با صدا ادا کردن، سراییدن، تلفظ کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vocalizes, vocalizing, vocalized
(1) تعریف: to make (sounds) with the voice; utter.
مشابه: utter

(2) تعریف: to provide with a voice.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: vocalization (n.), vocalizer (n.)
• : تعریف: to make use of the voice.

• produce a sound; pronounce a consonant as a vowel; sing; express a feeling or opinion out loud; mark an unvowelled text with vowel marks (also vocalise)

مترادف و متضاد

تشکیل دادن (فعل)
form, organize, found, constitute, vocalize

تلفظ کردن (فعل)
enunciate, vocalize, diphthongize, pronounce

سراییدن (فعل)
sing, intone, warble, vocalize, troll

با صدا ادا کردن (فعل)
vocalize

put into words or song


Synonyms: belt out, canary, chant, chirp, communicate, convey, croon, emit, enunciate, express, give out, groan, impart, let out, moan, pronounce, say, shout, sing, sound, speak, talk, utter, vent, verbalize, voice, warble, yodel


جملات نمونه

1. Archbishop Hunt-hausen also vocalized his beliefs that women and homosexuals should be more active in the church.
[ترجمه ترگمان]\"Archbishop هانت\" (hausen Hunt)نیز معتقد است که زنان و همجنس گرایان باید در کلیسا فعال تر باشند
[ترجمه گوگل]اسقف اعظم هانت-هاوزن همچنین ادعاهای خود را مبنی بر اینکه زنان و همجنسگرایان باید در کلیسا فعالتر باشند، ارائه کرد

2. The dog vocalized his pain in a series of long howls.
[ترجمه ترگمان]سگ درد را در یک سری زوزه طولانی فرو می برد
[ترجمه گوگل]سگ درد را در یک مجموعه ای از صدای بلند بلند کرد

3. In India and Bali students learn to vocalize music before ever picking up instruments.
[ترجمه ترگمان]در هند و دانش آموزان بالی قبل از اینکه ابزارها را جمع آوری کنند، از موسیقی vocalize یاد می گیرند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان هند و بالی قبل از گرفتن ابزار، به موسیقی گوش می دهند

4. Showing children pictures sometimes helps them to vocalize their ideas.
[ترجمه ترگمان]نشان دادن تصاویر کودکان گاهی به آن ها کمک می کند تا ایده های خود را درک کنند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات کودکان را به نمایش می گذارند تا ایده های خود را بیان کنند

5. Most patients find it very difficult to vocalize feelings of shame.
[ترجمه ترگمان]اغلب بیماران احساس شرمندگی می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران احساس خجالت می کنند

6. Some people vocalize the "r" in four.
[ترجمه ترگمان]بعضی از افراد گروه \"r\" را در چهار قسمت تقسیم می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد 'چهار' را صدا می کنند

7. Getz vocalized what everyone else at the meeting was thinking.
[ترجمه ترگمان]Getz vocalized که بقیه در جلسه راجع به چی فکر می کردند
[ترجمه گوگل]Getz اعلام کرد که هر کس دیگری در جلسه تفکر داشت

8. He tried to vocalize his feelings.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد احساساتش را عوض کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد احساساتش را بشنود

9. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

10. Please allow me to vocalize as desired during labor and birth without comment or criticism.
[ترجمه ترگمان]لطفا به من اجازه دهید تا زمانی که در هنگام کار و تولد بدون اظهار نظر یا انتقاد، مورد نظر باشم
[ترجمه گوگل]لطفا به من اجازه دهید تا بدون نظر و انتقاد در زمان تولد و تولد مطلوب صحبت کند

11. Babies can't vocalize their emotions, but you can judge from their facial expression and behaviors.
[ترجمه ترگمان]نوزادان نمی توانند احساسات خود را درک کنند، اما شما می توانید از حالت چهره و رفتار خود قضاوت کنید
[ترجمه گوگل]نوزادان نمیتوانند احساسات خود را بیان کنند، اما شما می توانید از بیان و رفتار چهره آنها قضاوت کنید

12. The chimpanzee has well-developed aryepiglottic folds which allows him to vocalize not only upon expiration but also upon inspiration, which for man is strenuous and unpleasant.
[ترجمه ترگمان]شامپانزه به خوبی folds را توسعه داده است که به او این امکان را می دهد که نه تنها پس از گذشت زمان، بلکه به الهام، که برای انسان فوق العاده و ناخوشایند است، بپردازد
[ترجمه گوگل]شامپانزه دارای چشماندازهای پیچیده ای است که به او اجازه می دهد تا نه تنها از زمان انقراض، بلکه همچنین بر الهام، که برای انسان شدید و ناخوشایند است، سخن بگوید

13. Learn all the forms and sounds of the Arabic alphabet (written and print) and how to vocalize them.
[ترجمه ترگمان]همه شکل ها و صداهای الفبای عربی (نوشته شده و چاپی)و چگونگی استفاده از آن ها را بیاموزید
[ترجمه گوگل]تمام اشکال و صداها الفبای عربی (نوشته شده و چاپ شده) و نحوه صدای آنها را یاد بگیرید

14. We say, 'Bully for the boy and his conquest of the geometry teacher, ' but that makes it harder for boys to vocalize their victimization.
[ترجمه ترگمان]ما می گوییم، لاف زدن برای این پسر و پیروزی او از معلم هندسه، اما این مساله باعث می شود که پسران به victimization تبدیل شوند
[ترجمه گوگل]ما می گوییم �برای پسر و برای تسخیر او معلم هندسه�، اما برای پسران سخت تر است که آنها را قربانی کند

Some thoughts cannot be easily vocalized.

برخی اندیشه‌ها را نمی‌توان به‌آسانی به‌صورت سخن بیان کرد.


پیشنهاد کاربران

read by lip movements and voice

برای ترجمه کردن این فعل باید واژه وام بگیریم. ترجمه درست؛ وُکالیزانیدن

معنای نخست؛ بکاربردن واژه ها برای بیان کردن چیزی
معنای دوم؛ گفتن و بر زبان آوردن و سرودن واژه ها یا آوازها و صداها

نمونه جمله
1 ) Showing children pictures sometimes helps them to vocalize their ideas.

نمودنِ تصویرها به بچگان، ایشان را کمک می کند که ایده هاشان را بوُکالیزانند ( با بکاربردن واژه بیان کنند )

2 ) Your baby will begin to vocalize long before she can talk.
نوزادتان خواهد آغازید به وُکالیزانیدن بسیار پیش از آن که بتواند سخن بگوید ( نخست صداهایی از دهان بیرون می دهد سپس می تواند سخن بگوید )

این دست واژه وامگیری نه تنها به زبان گذشتگان وپارسی کلاسیک آسیب نمی رساند که زبان آیندگانمان را غنیتر می کند.

ریشه شناسی ؛ از صفت وُکال؛ صوتی، هامبسته به صوت، پسوند ایز؛ در فرانسوی فعل سببی می سازد، پسوند آنیدن که در فارسی فعل سببی می سازد، چرایی چسبانیدن پسوند سببی فارسی این است که پسوند فرانسوی ایز در فارسی بیکاربرد و بیمعناو ناواژه زای است، پس درواقع ریشه وُکالیز را از فرانسوی وام گرفتیم و برطبق قاعده های فعلسازی فارسی به فعل فارسی تبدیلش کردیم.

بیان کردن
اظهار کردن
ادا کردن

به زبان آوردن

بیان کردن , به زبان آوردن

– He tried to vocalize his feelings
– Some people vocalize the "r" in four
– Babies can't vocalize their emotions


کلمات دیگر: