کلمه جو
صفحه اصلی

absentmindedly

انگلیسی به فارسی

غافلگیرانه


انگلیسی به انگلیسی

• distractedly, confusedly
distractedly, in a distracted manner

جملات نمونه

1. She absent-mindedly left her umbrella on the bus.
[ترجمه ا] او با حواس پرتی چترش را روی اتوبوس گذاشت
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی دستش را روی اتوبوس گذاشت
[ترجمه گوگل]او غافلگیرانه چتر خود را در اتوبوس ترک کرد

2. George has got into a fix by doing so absent-mindedly.
[ترجمه ترگمان]جورج با توجه به این همه غیبت، دچار مخمصه شده
[ترجمه گوگل]جورج با این کار به طرز غافلگیرانه به یک معضل رسید

3. She fingered her necklace absent-mindedly as she talked.
[ترجمه ترگمان]او با حواس پرتی گردن بند را لمس کرد
[ترجمه گوگل]او گفت که گردنبند خود را به صورت غافلگیرانه انگشت گذاشت

4. The professor bumbled absent-mindedly along the road.
[ترجمه ترگمان]پروفسور با حواس پرتی از جاده گذشت
[ترجمه گوگل]استاد شجاعانه در کنار جاده سوار شد

5. She absent-mindedly twisted a strand of hair around her fingers.
[ترجمه ترگمان]او با حواس پرتی یک رشته مو را دور انگشت هایش پیچید
[ترجمه گوگل]او غافلگیرانه یک رشته مو را در اطراف انگشتانش پیچید

6. Elizabeth absent-mindedly picked a thread from his lapel.
[ترجمه ترگمان]الیزابت با حواس پرتی نخ را از یقه کتش برداشت
[ترجمه گوگل]الیزابت بی اعتنایی یک موضوع را از لابلای خود برداشت

7. He absent-mindedly perused the notices on the waiting-room wall.
[ترجمه ترگمان]او با حواس پرتی، notices را که روی دیوار منتظر ایستاده بود، بررسی کرد
[ترجمه گوگل]او نادیده گرفته شده اطلاعیه ها در دیوار انتظار اتاق

8. He absent-mindedly looked at himself in the mirror.
[ترجمه ترگمان]او با حواس پرتی به خودش در آینه نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او غافلگیرانه نگاه خود را در آینه نگاه کرد

9. Corbett chewed absent-mindedly on the bread whilst analysing the problem which faced him.
[ترجمه ترگمان]Corbett در هنگام تجزیه و تحلیل این مساله که با او روبرو بود با بی قیدی به نان اشاره می کرد
[ترجمه گوگل]کوربت در مورد تجزیه و تحلیل مسئله ای که با او مواجه شده بود، نان را به صورت غافلگیرانه جویدن کرد

10. Trepolov absentmindedly bit viciously into the peppermint honey cake.
[ترجمه ترگمان]با حواس پرتی نگاهی به کیک عسلی نعناع انداخت
[ترجمه گوگل]Trepolov از لحاظ ظاهری کمی به کیک عسل نعناع نعناع تبدیل شده است

11. The man looked around and then, almost absent-mindedly, drew a shod throwing knife from his bandolier and hurled it.
[ترجمه ترگمان]مرد نگاهی به اطراف انداخت و بعد با حواس پرتی چاقویی را از جیبش بیرون کشید و آن را پرت کرد
[ترجمه گوگل]مرد به اطراف نگاه کرد و پس از آن، تقریبا غافلگیرانه، چاقو را از چوبه دار خود برداشت و آن را برداشت

12. Humming absent-mindedly along with the music on the radio as she sped on through the night, Shannon pursed her lips thoughtfully.
[ترجمه ترگمان]شانون در حالی که به سرعت در طول شب حرکت می کرد، با حواس پرتی لب هایش را به هم فشرد و لب هایش را به هم فشرد
[ترجمه گوگل]شانون مشتاقانه به همراه موزیک روی رادیو از طریق شب، شانون ذهن خود را به لب هایش داد

13. He allowed himself to be filmed on television absent-mindedly pouring a bottle of Petrus into the stew.
[ترجمه ترگمان]او به خودش اجازه داد که در تلویزیون پخش شود - با حواس پرتی یک بطری ویسکی را به خورش می ریزد
[ترجمه گوگل]او اجازه داد تا در تلویزیون تماشا کند و بطری پتروس را به گودال ریخت

14. He had gone to the lavatory and pressed the flush absent-mindedly with the damaged hand.
[ترجمه ترگمان]او به دستشویی رفته بود و با حواس پرتی دست آسیب دیده را فشار می داد
[ترجمه گوگل]او به توالت رفته بود و فشاری را با دست آسیب دیده غافلگیر می کرد

پیشنهاد کاربران

حواس پرت
پریشان خیال

حواس پرتانه

حواس پرتی, فراموشکاری

Absent minded به معنای حواس پرت و فراموش کار هست ( adj. )
ولیabsent mindedly میشه حواس پرتانه یا موجب حواس پرتی ( adj )

با حواس پرتی
از روی غفلت

بی فکرانه

با حواس پرتی

بدون توجه به اطراف، بدون اینکه بداند چه کار دارد می کند، بدون اینکه حواسش به خود/کارِ خود/دیگران باشد


کلمات دیگر: