کلمه جو
صفحه اصلی

unsaid


معنی : ناگفته
معانی دیگر : زمان گذشته و اسم مفعول: unsay

انگلیسی به فارسی

ناگفته


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of unsay.
صفت ( adjective )
• : تعریف: not spoken, though thought of; unmentioned; unstated.

• not expressed verbally
if something is left unsaid or goes unsaid in a particular situation, it is not said, although you might have expected it to be said, and it may be understood by everyone present.

مترادف و متضاد

ناگفته (صفت)
untold, unsaid

not expressed or partially expressed


Synonyms: implicit, implied, inferred, left to the imagination, silenced, tacit, undeclared, understood, unexpressed, unspoken, unstated, unuttered, unvoiced, wordless


Antonyms: expressed, said, stated


جملات نمونه

1. What I remember fondly has nothing unsaid.
[ترجمه ترگمان]چیزی که یادمه، هیچ چیز ناگفته نذاشت
[ترجمه گوگل]چیزی که من به خاطر می آورم، هیچ چیز غیر قابل انکار نیست

2. Some things, Donald, are better left unsaid.
[ترجمه ترگمان]بعضی چیزها، دونالد، بهتر از ناگفته باقی می ماند
[ترجمه گوگل]بعضی چیزها، دونالد، بهتر از این نیست که بشنوند

3. Some things are better left unsaid.
[ترجمه عیسی قاسمی] بهتره بعضی چیزا ناگفته بمونند
[ترجمه ترگمان]بعضی چیزها ناگفته باقی می مانند
[ترجمه گوگل]بعضی چیزها ناگفته بمانند بهتر است

4. Bill Bradley says too much is going unsaid between blacks and whites.
[ترجمه ترگمان]بیل بردلی زیادی می گوید که بین سیاه ها و سفیدها نیست
[ترجمه گوگل]بیل برادلی می گوید بیش از حد بین سیاه پوستان و سفید پوستان اختلاف نظر دارد

5. What is said cannot be easily unsaid.
[ترجمه ترگمان]چیزی که گفته می شود نمی تواند به سادگی ناگفته بماند
[ترجمه گوگل]آنچه گفته می شود به راحتی نمی تواند ناخوشایند باشد

6. What is said cannot be unsaid.
[ترجمه ترگمان]چیزی که گفته می شود نمی تواند ناگفته بماند
[ترجمه گوگل]گفته می شود نمی تواند بلافاصله

7. It was what she left unsaid that worried me.
[ترجمه ترگمان]این چیزی بود که او ناگفته گذاشته بود که مرا نگران کند
[ترجمه گوگل]این چیزی بود که او را ناراحت کرد که نگران من بود

8. By swallowing evil words unsaid, no one has ever harmed his stomach. Winston Churchill
[ترجمه ترگمان]با قورت دادن واژه های شیطانی، هیچ کس هرگز به شکمش صدمه نزده و ین ستون چرچیل …
[ترجمه گوگل]با بلعیدن کلمات شریرانه، هیچکس تا به حال به معده اش آسیب ندیده است وینستون چرچیل

9. Some things were better left unsaid.
[ترجمه ترگمان]بعضی چیزها ناگفته مانده بودند
[ترجمه گوگل]بعضی از چیزها بهتر شده بود بدون شک

10. At the last minute a sense of something unsaid made her hurry after him.
[ترجمه ترگمان]در لحظه آخر، احساسی ناگفته چیزی ناگفته او را دنبال کرد
[ترجمه گوگل]در آخرین لحظه یک حس ناخوشایند باعث شد عجله اش بعد از او باشد

11. Unlaced, unzipped, unpinned, unclipped, unrolled, unsaid, undone, she thought, and smiled to herself.
[ترجمه ترگمان]باز هم باز شد، باز شد، باز شد، باز شد، باز شد، باز شد، باز شد
[ترجمه گوگل]Unlaced، unzipped، unpinned، unclipped، unrolled، unsaid، undone، او فکر کرد، و به خودش لبخند زد

12. The rest of the remark he left unsaid, but it did not need spelling out.
[ترجمه ترگمان]بقیه حرف هایی که ناگفته مانده بود، ناگفته نماند
[ترجمه گوگل]بقیه اظهار نظر را نادیده گرفت، اما لازم نبود که تلفظ شود

13. Something must always be left unsaid.
[ترجمه ترگمان]چیزی باید همیشه ناگفته مانده باشد
[ترجمه گوگل]چیزی باید همیشه بیهوده باقی بماند

14. The best way to leave things unsaid is to leave them unthought, or if I've thought them, not to dwell on them.
[ترجمه ترگمان]بهترین راه این است که چیزهایی را ناگفته بگذاریم که ناگفته بماند، یا اگر آن ها را فکر می کردم، نه اینکه به آن ها فکر کنم
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای ترک چیزهایی که ناخوشایند است این است که آنها را بی اعتقاد و یا اگر من آنها را فکر کرده اید، نه در آنها ساکن

15. Life is short. There is no time to leave important words unsaid.
[ترجمه ترگمان]زندگی کوتاه است زمانی وجود ندارد که واژه های مهم ناگفته باقی بماند
[ترجمه گوگل]زندگی کوتاه است زمان زیادی برای ترک کلمات مهم ناخوشایند وجود ندارد


کلمات دیگر: