کلمه جو
صفحه اصلی

harmonious


متناسب و متوازن، جور، موزون، سازگار، (اندیشه یا سلیقه یا احساس و غیره) متوافق، همدل، همدل و همصدا، فراخور، هم آواز، هم عقیده، هم اندیش، (موسیقی) هماهنگ، دارای هارمونی، همساز، آهنگین، خوش آهنگ، هم نواخت، خوش صدا، موافق

انگلیسی به فارسی

خوش اهنگ ،خوش صدا،موزون ،موافق


هماهنگ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: harmoniously (adv.), harmoniousness (n.)
(1) تعریف: characterized by harmony or agreement.
مترادف: peaceable
متضاد: acrimonious, discordant, dissonant, factious, incongruous, inharmonious, off-key
مشابه: agreeable, amicable, compatible, consistent, consonant, cooperative, coordinate, peaceful

- The relationship between the sisters was never harmonious, but now they weren't even speaking to each other.
[ترجمه ترگمان] رابطه بین خواهرها هیچ وقت هماهنگی نداشت، اما حالا آن ها حتی با هم حرف نمی زدند
[ترجمه گوگل] رابطه میان خواهرها هرگز هماهنگ نبود، اما در حال حاضر آنها حتی با یکدیگر حرف نمی زدند

(2) تعریف: melodious.
مترادف: dulcet, melodious, tuneful
متضاد: discordant, disharmonious, inharmonious
مشابه: euphonious, mellifluous

• marked by agreement, compatible; melodious, tuneful, having a pleasant sound
a relationship, agreement, or discussion that is harmonious is friendly and peaceful.
something that is harmonious has parts which go well together.

مترادف و متضاد

agreeable, corresponding; friendly


Synonyms: accordant, adapted, amicable, balanced, compatible, concordant, congenial, congruous, consonant, coordinated, cordial, dulcet, euphonious, harmonic, harmonizing, in accord, in chorus, in concert, in harmony, in step, in tune, in unison, like, matching, mellifluous, melodic, melodious, mix, musical, of one mind, on same wavelength, peaceful, rhythmical, silvery, similar, simpatico, sonorous, suitable, sweet-sounding, symmetrical, sympathetic, symphonic, symphonious, tuneful


Antonyms: cacophonous, disagreeable, discordant, dissonant, harsh, inharmonious, opposed, unfriendly, unlike


جملات نمونه

1. a harmonious blending of pleasant colors and shapes
آمیزه ی هماهنگ از رنگ ها و شکل های خوشایند

2. a harmonious relationship
رابطه ی مسالمت آمیز

3. she elicited harmonious sounds from that old instrument
صداهای موزونی را از آن ساز قدیمی بیرون می آورد.

4. the various parts of the building are harmonious
بخش های گوناگون عمارت با هم جور هستند.

5. A warm and harmonious song has accompanied us for three years.
[ترجمه ترگمان]یک آهنگ گرم و هماهنگ سه سال است که ما را همراهی می کند
[ترجمه گوگل]آهنگ گرم و هماهنگ با ما همراه شده است برای سه سال

6. I wish you to tie the knot, a harmonious union lasting a hundred years! A happy newlywed, sweet sweet honey!
[ترجمه ترگمان]من آرزو می کنم که شما گره را ببندید، یک اتحادیه موزون برای صد سال دوام بیاورد! ! یه تازه عروس خوشحال، عزیزم
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که گره را بپیچید، یک اتحاد هماهنگ برای صد سال! تازه خوشحال، شیرین شیرین عسل!

7. Their harmonious relationship resulted in part from their similar goals.
[ترجمه ترگمان]رابطه موزون آن ها منتج به بخشی از اهداف مشابه آن ها شد
[ترجمه گوگل]رابطه هماهنگ آنها ناشی از اهداف مشابه آنها بود

8. They can build a more harmonious society once inequality and exploitation are removed.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند یک جامعه هماهنگ تری بسازند که نابرابری و استثمار را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند زمانی که نابرابری و استثمار برداشته می شود یک جامعه هماهنگ ایجاد کنند

9. The decor is a harmonious blend of traditional and modern.
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون یک ترکیب هماهنگ از سنتی و مدرن است
[ترجمه گوگل]دکور ترکیبی هماهنگ از سنتی و مدرن است

10. A harmonious relationship exists between the human body and the instrument, for the one can not operate without the other.
[ترجمه ترگمان]یک رابطه هماهنگ بین بدن انسان و ابزار وجود دارد، زیرا فرد نمی تواند بدون دیگری عمل کند
[ترجمه گوگل]یک رابطه هماهنگ بین بدن انسان و ابزار وجود دارد، زیرا کسی نمی تواند بدون آن عمل کند

11. That flexibility itself is generally associated with more harmonious households and less anxious child-rearing.
[ترجمه ترگمان]این انعطاف پذیری به طور کلی در ارتباط با خانوارهای more و پرورش کودک نگران است
[ترجمه گوگل]این انعطاف پذیری به طور کلی با خانواده های هماهنگ تر و پرورش کودک کمتر مضطرب مرتبط است

12. He presented the earth as an essentially static, harmonious system that was being torn apart by human greed.
[ترجمه ترگمان]او زمین را به عنوان یک سیستم ثابت و هماهنگ معرفی کرد که با حرص و طمع انسانی تکه تکه می شد
[ترجمه گوگل]او زمین را به عنوان یک سیستم اساسا ایستا و هماهنگ که توسط حرص و طمع انسان پاره شده بود، معرفی کرد

13. There is a certain irony in the Democrats' harmonious return to Chicago this week.
[ترجمه ترگمان]در بازگشت هماهنگ دموکرات ها به شیکاگو این هفته طنز خاصی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حالیکه هماهنگی دموکراتها با شیکاگو در هفته جاری به شدت عجیب و غریب است،

14. Receiving a Harmonious Edit Imagine listening to a symphony orchestra playing Beethoven.
[ترجمه ترگمان]دریافت یک آهنگ ویرایش تصویر، به ارکستر سمفونی که بتهوون را می نوازد گوش می دهد
[ترجمه گوگل]دریافت یک ویرایش هارمونی تصور کن گوش دادن به یک ارکستر سمفونی بازی بتهوون

15. Yet the whole was harmonious, welded together beneath the vast expanse of Virginia creeper which covered the walls to the eaves.
[ترجمه ترگمان]با این حال همه چیز در زیر آن پهنه وسیع ویرجینیا که دیوارها را پوشانده بود هماهنگی داشت
[ترجمه گوگل]با این حال، کل هماهنگ بود، جوش داده شده در زیر گستره وسیعی از ویرجینیا خزنده که دیوار به پوشش میله های پیش ساخته

The various parts of the building are harmonious.

بخش‌های گوناگون عمارت با هم جور هستند.


a harmonious blending of pleasant colors and shapes

آمیزه‌ی هماهنگ از رنگ‌ها و شکل‌های خوشایند


The two friends lived together perfectly harmoniously.

دو دوست با سازگاری کامل با هم زندگی می‌کردند.


a harmonious relationship

رابطه‌ی مسالمت‌آمیز


پیشنهاد کاربران

1 - ( موسیقی ) هماهنگ ، داراى هارمونی ، همساز، آهنگین ، خوش آهنگ ، هم نواخت
2 - متناسب و متوازن ، جور، موزون ، سازگار
3 - ( اندیشه یا سلیقه یا احساس و غیره ) متوافق ، همدل ، همدل و همصدا، فراخور، هم آواز، هم عقیده ، هم اندیش

مطلوب

Harmonious=Peaceful
به معنی مسالمت آمیز هستش


کلمات دیگر: