• rarely, not often, seldom
hardly ever
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. In Italy people hardly ever cohabit.
[ترجمه علی] در ایتالیا افراد به ندرت با هم همزیستی می کنند.
[ترجمه bit] در ایتالیا مردم به سختی باهم همزیستی می کنند
[ترجمه عسل] در ایتالیا مردم به ندرت با هم همزیستی میکنند
[ترجمه سمانه] در ایتالیا افراد به ندرت با یکدیگر همزیستی می کنند
[ترجمه Nika] در ایتالیا افراد به ندرت باهم همزیستی میکنند
[ترجمه ترگمان]در ایتالیا مردم به سختی cohabit می کنند[ترجمه گوگل]در ایتالیا مردم به سختی هم زندگی می کنند
2. I had hardly ever spoken to him.
[ترجمه MAD] من به ندرت با او صحبت میکنم
[ترجمه ترگمان]من هرگز با او حرف نزده بودم[ترجمه گوگل]من تا به حال تقریبا به او صحبت نکرده بودم
3. You hardly ever see owls in the daytime.
[ترجمه Atena] شما در طول روز جغدها را به سختی میبینید.
[ترجمه ترگمان]تو روز که دی گه هیچ وقت جغد ندیدی[ترجمه گوگل]شما در طول روز به سختی می بینید جغدها
4. This lift is hardly ever in working order.
[ترجمه ترگمان]این آسانسور به ندرت در حال کار کردن است
[ترجمه گوگل]این آسانسور تقریبا همیشه در جهت کار است
[ترجمه گوگل]این آسانسور تقریبا همیشه در جهت کار است
5. My mother hardly ever went to the bother of making cakes.
[ترجمه ترگمان]مادرم به ندرت به خودش زحمت درست کردن کیک می داد
[ترجمه گوگل]مادرم به سختی به خوردن کیک علاقه مند شد
[ترجمه گوگل]مادرم به سختی به خوردن کیک علاقه مند شد
6. We ate chips every night, but hardly ever had fish.
[ترجمه ترگمان]ما هر شب چیپس می خوردیم، اما به ندرت ماهی می خوردیم
[ترجمه گوگل]هر شب از چیپس خوردیم، اما تقریبا ماهی داشتیم
[ترجمه گوگل]هر شب از چیپس خوردیم، اما تقریبا ماهی داشتیم
7. She lives in Spain, so we hardly ever see her.
[ترجمه ترگمان]او در اسپانیا زندگی می کند، بنابراین به ندرت او را می بینیم
[ترجمه گوگل]او در اسپانیا زندگی می کند، بنابراین ما تقریبا او را دیده ایم
[ترجمه گوگل]او در اسپانیا زندگی می کند، بنابراین ما تقریبا او را دیده ایم
8. I have hardly ever seen her.
[ترجمه ترگمان]من تا به حال او را ندیده ام
[ترجمه گوگل]من تقریبا او را دیده ام
[ترجمه گوگل]من تقریبا او را دیده ام
9. I went by plane, a thing I hardly ever do.
[ترجمه ترگمان]من با هواپیما رفتم، کاری که به سختی میتونستم انجام بدم
[ترجمه گوگل]من با هواپیما رفتم، چیزی که تقریبا هرگز انجامش نمی دهد
[ترجمه گوگل]من با هواپیما رفتم، چیزی که تقریبا هرگز انجامش نمی دهد
10. I hardly ever go to bed after midnight.
[ترجمه ترگمان]بعد از نیمه شب به ندرت به رختخواب می روم
[ترجمه گوگل]من تقریبا بعد از نیمه شب به رختخواب میروم
[ترجمه گوگل]من تقریبا بعد از نیمه شب به رختخواب میروم
11. They were hardly ever parted in thirty years of marriage.
[ترجمه ترگمان]سی سال از ازدواجشان تا به حال از هم جدا نشده بودند
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا در سی سال ازدواج جدا شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا در سی سال ازدواج جدا شده بودند
12. I hardly ever go to concerts.
[ترجمه asal] من حیلی کم به کنسرت میروم
[ترجمه ترگمان]من به ندرت کنسرت خواهم داشت[ترجمه گوگل]من تقریبا به کنسرت میروم
13. She hardly ever goes out.
[ترجمه ترگمان]به ندرت از خانه بیرون می رود
[ترجمه گوگل]او به سختی میگذرد
[ترجمه گوگل]او به سختی میگذرد
14. She hardly ever calls me .
[ترجمه عسل] او خیلی کم به من زنگ میزند| او خیلی کم مرا صدا میزند
[ترجمه ترگمان]به ندرت مرا صدا می زند[ترجمه گوگل]او تا به حال به من نگفته است
15. We're getting to the stage where we hardly ever go out together.
[ترجمه ترگمان]داریم به مرحله بعدی می رسیم که به سختی می توانیم با هم بیرون برویم
[ترجمه گوگل]ما به مرحله ای می رویم که تقریبا همیشه با هم کنار بیاییم
[ترجمه گوگل]ما به مرحله ای می رویم که تقریبا همیشه با هم کنار بیاییم
پیشنهاد کاربران
به ندرت
اندکی
به سختی
بندرت
به ندرت - خیلی خیلی کم
ده درصد زمان
تقریبا همیشه ، بندرت
همواره به سختی
به ندرت, کم
خیلی کم/به سختی/به ندرت
به ندرا
به ندرت
10%
10%
Rarely
به ندرت ، کم کم، خیلی کم
Hard میشه سفت و محکم ، مشکل، دشوار، پرکار، به سختی ، خیلی زیاد
Ever هم میشود تاکنون ، از وقتی که
Ever هم میشود تاکنون ، از وقتی که
به ندرت خیلی کم
به ندرت، گاهی اوقات
بسیار کم _ اندک
به ندرت، کمتر اوقات
خیلی کم ، به ندرت
10٪ موافق
I drive a car hardly ever
من به ندرت ماشین سواری می کنم
10٪ موافق
I drive a car hardly ever
من به ندرت ماشین سواری می کنم
کلمات دیگر: