کلمه جو
صفحه اصلی

feebly


ضعیفانه، ازروی ضعف، ازروی سستی

انگلیسی به فارسی

ضعیف


انگلیسی به انگلیسی

• weakly, faintly; without strength or intensity, faintly; in a frail manner

جملات نمونه

1. It was foggy and the sun shone feebly through the murk.
[ترجمه ترگمان]هوا مه آلود بود و آفتاب به سختی از میان دود و گرد و غبار می درخشید
[ترجمه گوگل]این مهمی بود و خورشید به طرز خفیفی از درخت سرازیر شد

2. I said "Sorry", very feebly, feeling rather embarrassed.
[ترجمه ترگمان]در حالی که احساس شرمندگی می کردم گفتم: متاسفم
[ترجمه گوگل]من گفتم 'با عرض پوزش'، بسیار ضعیف، احساس خجالت زده

3. The engine sputtered feebly for a while and then stopped.
[ترجمه ترگمان]موتور خاموش شد و بعد متوقف شد
[ترجمه گوگل]موتور به مدت کوتاهی از هوا پرید و سپس متوقف شد

4. His left hand moved feebly at his side.
[ترجمه ترگمان]دست چپش در کنار او حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]دست چپ او به آرامی به سمت او حرکت کرد

5. Smiling feebly, Mundin stood silent just when I needed him to bring in the cavalry and rescue my besieged story.
[ترجمه ترگمان]وقتی به او احتیاج داشتم که سوار نظام شود و داستان محاصره مرا نجات دهد، لبخند ضعیفی بر لب داشت
[ترجمه گوگل]لبخند زد، ماندین وقتی که به او احتیاج داشتم به سوارکاری بروم و داستان محاصره من را نجات داد، سکوت کرد

6. The bird is beating feebly.
[ترجمه ترگمان] پرنده داره ضعیف میزنه
[ترجمه گوگل]پرنده ضعیف است

7. He shook his head feebly.
[ترجمه ترگمان]او با ضعف سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او سرش را به آرامی تکان داد

8. He held it between his paws and nibbled feebly.
[ترجمه ترگمان]ان را بین پنجه هایش نگه داشت و با صدای ضعیفی شروع به گاز زدن کرد
[ترجمه گوگل]او آن را بین دستان خود نگه داشت و به سختی از بین رفت

9. Eyes bulging, he collapsed, hands feebly clawing at his mouth.
[ترجمه ترگمان]چشمانش از حدقه بیرون آمد و از زمین افتاد و دستانش را روی دهانش چنگ زد
[ترجمه گوگل]چشم ها برافروخته می شوند، او فرو ریخت، دست به آرامی در دهان او می لرزید

10. I struck out feebly in self-defence and hit him across the chest, which increased his rage.
[ترجمه ترگمان]من با ضعف خود را در دفاع از خود بیرون کشیدم و به او برخورد کردم، که خشم او را بیشتر کرد
[ترجمه گوگل]من در دفاع از خود ضعیف شدم و او را در سراسر قفسه سینه قرار دادم، که خشم او را افزایش داد

11. He felt strangely disoriented and feebly guilty and for a moment could not remember the crux of his sermon for tomorrow.
[ترجمه ترگمان]او به طور عجیبی احساس گیجی و ناتوانی می کرد و برای یک لحظه نمی توانست معمای sermon را برای فردا به یاد بیاورد
[ترجمه گوگل]او احساس ناخوشایندی داشت و به سختی گناهکار بود و برای لحظه ای نمیتوانست از خطبه او برای فردا به یاد بیاد

12. Groggy with heat, Jackie wondered feebly if they changed the sign with every birth and death.
[ترجمه ترگمان]جکی با حرارت از خود می پرسید که آیا این علامت را با هر تولد و تولد عوض کرده اند یا نه
[ترجمه گوگل]جکی با گرما، جکی، اگر علامت را با هر تولد و مرگ عوض کرد، کم کم فکر کرد

13. The searchlights from the guards' boxes competed feebly with the storm still sizzling blue in the distance.
[ترجمه ترگمان]نور خورشید از میان جعبه های محافظ به طور ضعیفی با طوفانی که در فاصله دور آبی جلز و ولز می کرد، با هم رقابت می کردند
[ترجمه گوگل]چراغهای پروانه ای از جعبه نگهبانان کم کم با طوفانی که از راه دور آبی رنگ برافراشتند، رقابت می کرد

14. He kept making desperate swimming movements, feebly threshing the water trying to pull himself free.
[ترجمه ترگمان]او دائما در حال شنا کردن بود و سعی می کرد خودش را آزاد کند
[ترجمه گوگل]او حرکات شنا کردن ناامید کننده را حفظ کرد، به طرز ماهرانه ای آب را سعی می کرد خود را آزاد کند

15. We smiled feebly and refrained from attempting any further communication with these introspective folk.
[ترجمه ترگمان]ما با ضعف لبخند زدیم و از این که با این مردم با احتیاط ارتباط برقرار کنیم خودداری کردیم
[ترجمه گوگل]ما لبخند زدیم و از تلاش برای برقراری ارتباط بیشتر با این قوم ناامید کننده خودداری کردیم

پیشنهاد کاربران

به طور ضعیف


کلمات دیگر: