کلمه جو
صفحه اصلی

reckon with

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to take into account; be mindful of; consider.
مترادف: count, face, take into account
مشابه: admit, allow for, come to grips with, confront, consider, deal, face up to

(2) تعریف: to come to terms with; deal with.
مشابه: deal

• consider; deal with, take into account

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به حساب آوردن

جملات نمونه

1. I wouldn't like to reckon with the manager when he's in a bad temper.
[ترجمه علی اکبر منصوری] دوست ندارم با مدیر، موقعی که بدخلقه، روبرو بشم!
[ترجمه ترگمان]من دوست ندارم وقتی که او خلق و خوی بدی دارد با مدیر کلنجار بروم
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم با مدیریت وقتی که او خیلی بد است، حساب کند

2. We must reckon with all possible difficulties when we are considering the cost of the contract.
[ترجمه علی اکبر منصوری] ما باید تمام مشکلات احتمالی را به حساب بیاریم وقتی که داریم هزینه قرارداد را در نظر می گیریم!
[ترجمه ترگمان]ما باید با تمام مشکلات احتمالی که در حال بررسی هزینه قرارداد هستیم، حساب کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید با تمام مشکلات احتمالی که در نظر داریم هزینه قرارداد را محاسبه کنیم

3. They had many difficulties to reckon with.
[ترجمه ترگمان]آن ها مشکلات زیادی برای فکر کردن داشتند
[ترجمه گوگل]آنها با مشکلات زیادی روبرو بودند

4. She doesn't know how to reckon with this problem.
[ترجمه علی اکبر منصوری] او نمی داند چگونه با این مشکل کنار بیاد!
[ترجمه ترگمان]او نمی داند با این مشکل چه طور فکر کند
[ترجمه گوگل]او نمی داند چگونه با این مشکل حل شود

5. We must reckon with all possible difficulties.
[ترجمه ترگمان]ما باید با تمام مشکلات احتمالی روبرو شویم
[ترجمه گوگل]ما باید با تمام مشکلات احتمالی حساب کنیم

6. When the fighting is over, we will reckon with the enemy's sympathizers.
[ترجمه علی اکبر منصوری] هنگامی که مبارزه تمام می شود، ما همراهان دشمن را به حساب خواهیم آورد!
[ترجمه ترگمان]وقتی جنگ تمام شد، ما به حمایت دشمن خواهیم پرداخت
[ترجمه گوگل]هنگامی که مبارزه پایان می یابد، ما با هواداران دشمن محاسبه می کنیم

7. I didn't reckon with getting caught up in so much traffic.
[ترجمه علی اکبر منصوری] من گرفتار شدن در ترافیک سنگین را در نظر نگرفتم.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کردم توی این همه ترافیک گیر بیفتم
[ترجمه گوگل]من با گرفتن ترافیک بسیار زیاد درگیر نشدم

8. We have to reckon with many problems.
[ترجمه ترگمان]ما باید مشکلات زیادی داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما باید با مشکلات زیادی مقابله کنیم

9. I'll reckon with that boy when he gets home!
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه رسید با آن پسر فکر می کنم
[ترجمه گوگل]من با آن پسر بازی می کنم وقتی که به خانه می رسد!

10. We must reckon with the innkeeper before leaving Paris.
[ترجمه ترگمان]پیش از عزیمت از پاریس باید میهمان خانه دار را پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]قبل از خروج از پاریس باید با صاحبخانه آشنا شویم

11. Even western governments are forced to reckon with this parallel authority.
[ترجمه ترگمان]حتی دولت های غربی نیز مجبور به قبول این قدرت موازی هستند
[ترجمه گوگل]حتی دولت های غربی نیز مجبور به حساب کردن با این قدرت موازی هستند

12. Its polyphony had to reckon with an element to which Humanism attached enormous importance: the words.
[ترجمه ترگمان]پولیفونی آن باید با عنصری که در آن انسان گرایی دارای اهمیت فراوانی بود، به حساب می آمد: کلمات
[ترجمه گوگل]پلیفونی آن باید با یک عنصر که انسان گرایان اهمیت فوق العاده ای را به آنها پیوند می داد، حساب می کردند

13. But they didn't reckon with her burning ambition to win a third time.
[ترجمه ترگمان]اما به نظر نمی رسید که جاه طلبی سوزان او برای بار سوم برنده شود
[ترجمه گوگل]اما آنها با جاه طلبی خود برای به ثمر رساندن سومین بار به فکر نکردند

14. She was some one to reckon with, it was clear at once.
[ترجمه ترگمان]او کسی بود که به آن ها فکر می کرد، بلافاصله روشن شد
[ترجمه گوگل]او بعضی از آنهایی بود که با آنها حساب میشد، در یک بار روشن بود

15. You'll have the boss to reckon with if you go home this early.
[ترجمه ترگمان]اگه زود به خو نه بری رئیس رو پیدا می کنی
[ترجمه گوگل]اگر زود به خانه برسید، رئیس را به حساب می آورید

پیشنهاد کاربران

مد نظر داشتن، به حساب آوردن، در نظر گرفتن، روبرو شدن با، کنار آمدن با!


کنار آمدن با . . .
I can't reckon with = I can't deal with = I can't cope with


کلمات دیگر: