(دریچه ی میان آشپزخانه و اتاق ناهارخوری که از آن خوراک رد می کنند) دریچه،سوراخ دیوار
pass through
(دریچه ی میان آشپزخانه و اتاق ناهارخوری که از آن خوراک رد می کنند) دریچه،سوراخ دیوار
انگلیسی به فارسی
عبور کردن (از جایی)
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a windowlike opening in a wall, used to pass food from the kitchen to the dining room.
• travel through, go by way of; experience, endure
internet site that provides information on a variety of topics (such as immigration, off-shore banking, citizenship laws, travel, etc.)
passage, area through which people or material can cross; small opening in a wall that is used to pass items from one room to another (often used for passing food between the kitchen and dining room
internet site that provides information on a variety of topics (such as immigration, off-shore banking, citizenship laws, travel, etc.)
passage, area through which people or material can cross; small opening in a wall that is used to pass items from one room to another (often used for passing food between the kitchen and dining room
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] از ... گذشتن، گذرنده از، از میان ... گذشتن، مارّ بر، گذشتن از
مترادف و متضاد
Visit a place without stopping or only stopping briefly
جملات نمونه
1. She adopted an elaborate disguise to help her pass through the town unrecognized.
[ترجمه ترگمان]او تغییر قیافه داده بود تا به او کمک کند که از شهر خارج شود
[ترجمه گوگل]او یک جاسازی دقیق برای کمک به عبور از شهر ناشناخته اتخاذ کرد
[ترجمه گوگل]او یک جاسازی دقیق برای کمک به عبور از شهر ناشناخته اتخاذ کرد
2. We had to stoop to pass through the low entrance.
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم خم بشویم و از در ورودی عبور کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم از طریق ورودی پایین عبور کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم از طریق ورودی پایین عبور کنیم
3. A phantom coach is said to pass through the grounds of this house when there's a full moon.
[ترجمه ترگمان]وقتی ماه کامل می شه، یه کالسکه شبح به این خونه منتقل می شه
[ترجمه گوگل]گفته می شود یک مربی فانتوم از زمین های این خانه عبور می کند زمانی که یک ماه کامل است
[ترجمه گوگل]گفته می شود یک مربی فانتوم از زمین های این خانه عبور می کند زمانی که یک ماه کامل است
4. Gases produced in the reaction pass through this tube and can then be collected.
[ترجمه ترگمان]گازها تولید شده در واکنش از طریق این مجرا عبور می کنند و سپس می توانند جمع آوری شوند
[ترجمه گوگل]گازهای تولید شده در واکنش از طریق این لوله عبور می کنند و سپس می توانند جمع آوری شوند
[ترجمه گوگل]گازهای تولید شده در واکنش از طریق این لوله عبور می کنند و سپس می توانند جمع آوری شوند
5. An estimated 1600 vessels pass through the strait annually.
[ترجمه ترگمان]تخمین زده می شود که هر سال ۱۶۰۰ کشتی از این تنگه عبور می کنند
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود 1600 کشتی سالانه از طریق تنگه عبور می کنند
[ترجمه گوگل]تخمین زده می شود 1600 کشتی سالانه از طریق تنگه عبور می کنند
6. I pass through the summer which the winter and the equator are filled with joy rush toward you to like.
[ترجمه ترگمان]از تابستان که زمستان است و خط استوا پر از شادی است عبور می کنم
[ترجمه گوگل]من از طریق تابستان عبور می کنم که زمستان و استوا را با عجله شادی به سوی شما پر می کند
[ترجمه گوگل]من از طریق تابستان عبور می کنم که زمستان و استوا را با عجله شادی به سوی شما پر می کند
7. This document will enable her to pass through the enemy lines unmolested.
[ترجمه ترگمان]این سند او را قادر خواهد ساخت که بدون مزاحمت از خطوط دشمن عبور کند
[ترجمه گوگل]این سند، او را قادر می سازد تا از طریق خطوط دشمن غیرمسلح عبور کند
[ترجمه گوگل]این سند، او را قادر می سازد تا از طریق خطوط دشمن غیرمسلح عبور کند
8. It can take 72 hours for food to pass through the gut.
[ترجمه ترگمان]می تواند ۷۲ ساعت طول بکشد تا غذا از دل و روده بگذرد
[ترجمه گوگل]غذا می تواند 72 ساعت طول بکشد تا از طریق روده عبور کند
[ترجمه گوگل]غذا می تواند 72 ساعت طول بکشد تا از طریق روده عبور کند
9. The boats all have to pass through this narrow channel.
[ترجمه ترگمان]همه قایق ها باید از این کانال باریک عبور کنند
[ترجمه گوگل]قایق ها باید از طریق این کانال باریک عبور کنند
[ترجمه گوگل]قایق ها باید از طریق این کانال باریک عبور کنند
10. He felt a small ripple of fear pass through him.
[ترجمه ترگمان]موجی از ترس وجودش را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]او احساس می کند موجی از ترس از طریق او عبور می کند
[ترجمه گوگل]او احساس می کند موجی از ترس از طریق او عبور می کند
11. A train would pass through there every few minutes at that time of day.
[ترجمه ترگمان]هر چند دقیقه یک بار قطار از آن عبور می کرد
[ترجمه گوگل]یک قطار در آن زمان هر چند دقیقه چند بار عبور می کرد
[ترجمه گوگل]یک قطار در آن زمان هر چند دقیقه چند بار عبور می کرد
12. The ends of the net pass through a wooden bar at each end.
[ترجمه ترگمان]انتهای تور از یک میله چوبی در هر انتها عبور می کند
[ترجمه گوگل]انتهای خالی از طریق یک نوار چوبی در هر انتهای عبور می کند
[ترجمه گوگل]انتهای خالی از طریق یک نوار چوبی در هر انتهای عبور می کند
13. Many hundreds of vessels pass through the straits each year.
[ترجمه ترگمان]هر ساله صدها کشتی از تنگه عبور می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از صدها کشتی در هر سال از طریق تنگه عبور می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از صدها کشتی در هر سال از طریق تنگه عبور می کنند
14. All calls must pass through the switchboard.
[ترجمه ترگمان]همه تماس ها باید از مرکز تلفن عبور کنن
[ترجمه گوگل]تمام تماس ها باید از طریق سوئیچ عبور کنند
[ترجمه گوگل]تمام تماس ها باید از طریق سوئیچ عبور کنند
15. The pipes will have to pass through the wall.
[ترجمه ترگمان]لوله ها باید از دیوار رد بشن
[ترجمه گوگل]لوله ها باید از طریق دیوار عبور کنند
[ترجمه گوگل]لوله ها باید از طریق دیوار عبور کنند
پیشنهاد کاربران
دست به دست کردن
عبور کردن
تجربه
گذراندن زمان
رد شدن از. . .
experience
رد شدن ، عبور کردن
گذر زمان
پست سر گذاشتن، گذراندن، متحمل شدن، رد شدن، عبور کردن، گذشتن
ترخیص شدن
گذراندن متحمل شدن رد کردن
گذرگاه
خروجی
محل عبور
وسایل انتقال دهنده ( مانند کابل های حامل صدا و تصویر )
خروجی
محل عبور
وسایل انتقال دهنده ( مانند کابل های حامل صدا و تصویر )
رد شدن از بین. . .
درنوردیدن
کلمات دیگر: