کلمه جو
صفحه اصلی

percentage


معنی : مقدار، قسمت، در صد، چند در صد، صدی چند
معانی دیگر : در هرصدتا، درصدی، درصدانه، (عامیانه) فایده، سود، بخش، نسبت، سهم، (عامیانه - معمولا جمع) قمار یا مخاطره ای که احتمال برد آن زیاد است، احتمال برد، حق العمل، پورسانتاژ، شمار، تعداد، میزان، برحسب درصد

انگلیسی به فارسی

برحسب درصد، صدی چند، قسمت، مقدار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: some portion of a whole based on a total of one hundred parts.
مشابه: content

(2) تعریف: part of a whole.
مشابه: fraction, portion, proportion

- the largest percentage of the profits
[ترجمه ترگمان] بیش ترین درصد سود
[ترجمه گوگل] بزرگترین درصد سود

(3) تعریف: a commission, duty, or amount of interest based on a hundred parts.
مشابه: commission

- He receives a salary plus a percentage.
[ترجمه ترگمان] او یک درصد حقوق به علاوه درصد دریافت می کند
[ترجمه گوگل] او حقوق و دستمزد به اضافه یک درصد را دریافت می کند

• rate or proportion per hundred, part of a whole expressed in hundredths; proportion, part
a percentage is a fraction expressed as a particular number of hundredths.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] درصد - پورسانتاژ - بر حسب درصد - درصدی
[ریاضیات] درصد
[آمار] درصد

مترادف و متضاد

مقدار (اسم)
extent, measure, value, content, amount, size, deal, scantling, quantity, quantum, magnitude, proportion, mouthful, percentage, certain number, dose, summa

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

در صد (اسم)
cent, percentage, percent

چند در صد (اسم)
percentage

صدی چند (اسم)
percentage

portion, allotment


Synonyms: allowance, bite, bonus, chunk, commission, corner, cut, discount, division, duty, fee, holdout, interest, juice, payoff, percent, piece, piece of the action, points, proportion, quota, rate, ratio, section, slice, split, taste, winnings


Antonyms: whole


جملات نمونه

1. a percentage of the audience
بخشی از حضار

2. no percentage in worrying
دلواپسی فایده ندارد.

3. the higher the income, the larger the percentage saved
هرچه درآمد بیشتر باشد درصد پس انداز بیشتر است.

4. The figure is expressed as a percentage.
[ترجمه ترگمان]شکل به صورت یک درصد بیان می شود
[ترجمه گوگل]این رقم به عنوان یک درصد بیان می شود

5. The percentage of girls in engineering has increased substantially.
[ترجمه ترگمان]درصد دختران در رشته مهندسی به میزان قابل توجهی افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]درصد دختران در مهندسی به طور قابل توجهی افزایش یافته است

6. Unfortunately belts are worn only by a small percentage of drivers and passengers.
[ترجمه محمدربانی] متاسفانه تعدادکمی ازرانندگان ومسافران کمربند میبندند.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه کمربندهای چرمی تنها با درصد کمی از رانندگان و مسافران فرسوده می شوند
[ترجمه گوگل]متاسفانه کمربندها تنها با درصد کمی از رانندگان و مسافران پوشانده می شوند

7. A small percentage reduction in the cost of materials would mean a significant increase in profit.
[ترجمه ترگمان]کاهش درصد کمی در هزینه مواد به معنی افزایش قابل توجه سود می باشد
[ترجمه گوگل]کاهش جزئی در هزینه مواد به معنای افزایش چشمگیر سود است

8. The percentage of school leavers that go to university is about five per cent.
[ترجمه ترگمان]درصد مدارسی که به دانشگاه می روند حدود پنج درصد است
[ترجمه گوگل]درصد مهاجرانی که به دانشگاه میروند حدود 5 درصد است

9. What percentage of the students were absent?
[ترجمه ترگمان]چه درصدی از دانش آموزان غایب بودند؟
[ترجمه گوگل]چه درصد از دانشجویان غایب بودند؟

10. The percentage has increased by 15 to 4
[ترجمه ترگمان]این درصد از ۱۵ تا ۴ درصد افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]این درصد 15 تا 4 افزایش یافته است

11. Television attracts a large percentage of the people.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون درصد زیادی از مردم را جذب می کند
[ترجمه گوگل]تلویزیون درصد زیادی از مردم را جذب می کند

12. A surprising percentage of the population are illiterate.
[ترجمه ترگمان]درصد شگفت آور مردم بی سواد هستند
[ترجمه گوگل]درصد شگفت آور جمعیت بی سواد است

13. She gets a percentage for every record sold.
[ترجمه ترگمان]او درصد برای هر رکورد فروخته شده را دریافت می کند
[ترجمه گوگل]او برای هر رکورد فروخته می شود

14. What percentage of eligible voters cast their ballots?
[ترجمه ترگمان]کدام درصد از رای دهندگان واجد شرایط رای خود را به صندوق ها انداختند؟
[ترجمه گوگل]چه درصد از رای دهندگان واجد شرایط رای دهی خود را برگزار می کنند؟

The higher the income, the larger the percentage saved.

هرچه درآمد بیشتر باشد درصد پس‌انداز بیشتر است.


No percentage in worrying.

دلواپسی فایده ندارد.


a percentage of the audience

بخشی از حضار


پیشنهاد کاربران

درصد

پورسانت

percentage ( عمومی )
واژه مصوب: درصدانه
تعریف: دستمزدی که در معامله، برحسب درصدی از کل مبلغ، به شخص واسطه پرداخت شود|||متـ . درصد|||* مصوب فرهنگستان اول


کلمات دیگر: