معنی : خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی
معانی دیگر : (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب
peculiarity
معنی : خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی
معانی دیگر : (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب
انگلیسی به فارسی
صفت عجیب وغریب، حالت ویژگی، غرابت
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: peculiarities
حالات: peculiarities
• (1) تعریف: the state or fact of being odd or strange.
• مترادف: eccentricity, oddity, queerness, strangeness
• مشابه: irregular, kinkiness
• مترادف: eccentricity, oddity, queerness, strangeness
• مشابه: irregular, kinkiness
- His peculiarity was quickly noticed.
[ترجمه ترگمان] این ویژگی بسیار زود توجه او را جلب کرد
[ترجمه گوگل] ویژگی او به سرعت متوجه شد
[ترجمه گوگل] ویژگی او به سرعت متوجه شد
• (2) تعریف: a distinctive or uncommon quality or aspect.
• مترادف: idiosyncrasy, quirk, singularity
• مشابه: anomaly, characteristic, earmark, feature, kink, specialty, twist
• مترادف: idiosyncrasy, quirk, singularity
• مشابه: anomaly, characteristic, earmark, feature, kink, specialty, twist
- This murder case has several peculiarities.
[ترجمه ترگمان] این پرونده قتل چند تا ویژگی های خاصی داره
[ترجمه گوگل] این مورد قتل چندین ویژگی دارد
[ترجمه گوگل] این مورد قتل چندین ویژگی دارد
• (3) تعریف: something odd or strange.
• مترادف: crotchet, eccentricity, oddity, quirk, singularity
• مشابه: aberration, anomaly, disparity, irregular, irregularity, kink, odd, rarity, twist
• مترادف: crotchet, eccentricity, oddity, quirk, singularity
• مشابه: aberration, anomaly, disparity, irregular, irregularity, kink, odd, rarity, twist
- a peculiarity in the design
[ترجمه ترگمان] یک ویژگی خاص در طراحی
[ترجمه گوگل] یک ویژگی در طراحی
[ترجمه گوگل] یک ویژگی در طراحی
• oddness, strangeness
a peculiarity that someone or something has is an individual characteristic or habit, especially an unusual one.
peculiarity is the quality of being strange and sometimes rather unpleasant.
a peculiarity that someone or something has is an individual characteristic or habit, especially an unusual one.
peculiarity is the quality of being strange and sometimes rather unpleasant.
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] به طور خاص، به خصوص، به طور مجزا، غیر معمول، به طور مستقل، انفرادا، خصوصیات، ویژگی، حالت ویژگی، غرابت، کیفیت عجیب غریب بودن
مترادف و متضاد
characteristic; oddity
خاصیت (اسم)
nature, character, use, cachet, property, feature, trait, peculiarity
غرابت (اسم)
eccentricity, singularity, originality, curiosity, strangeness, weirdness, quirkiness, peculiarity, queerness, freakery, kink
خصوصیات (اسم)
friendship, feature, particular, specifications, intimacy, peculiarity, particularity
صفت عجیب و غریب (اسم)
peculiarity
حالت ویژگی (اسم)
peculiarity
Synonyms: abnormality, affectation, attribute, bizarreness, character, distinctiveness, eccentricity, feature, foible, freakishness, gimmick, idiosyncrasy, kink, mannerism, mark, odd trait, particularity, property, quality, queerness, quirk, savor, schtick, singularity, slant, specialty, trait, twist, unusualness
Antonyms: normality, usualness
جملات نمونه
1. It is the peculiarity of knowledge that those who really thirst for it always get it.
[ترجمه ترگمان]این خاصیت علم است که کسانی که تشنه آن هستند همیشه آن را می گیرند
[ترجمه گوگل]این خاصیت دانش است که کسانی که واقعا از آن می ترسند همیشه آن را دریافت می کنند
[ترجمه گوگل]این خاصیت دانش است که کسانی که واقعا از آن می ترسند همیشه آن را دریافت می کنند
2. The lack of a written constitution is a peculiarity of the British political system.
[ترجمه ترگمان]فقدان یک قانون اساسی نوشتاری، یکی از ویژگی های نظام سیاسی بریتانیا است
[ترجمه گوگل]فقدان یک قانون اساسی نوشته شده، یک خاصیت نظام سیاسی بریتانیا است
[ترجمه گوگل]فقدان یک قانون اساسی نوشته شده، یک خاصیت نظام سیاسی بریتانیا است
3. These small spiced cakes are a peculiarity of the region.
[ترجمه ترگمان]این کیک های کوچک پر ادویه یکی از ویژگی های منطقه است
[ترجمه گوگل]این کیک کوچک پیتزا، یک ویژگی خاص در منطقه است
[ترجمه گوگل]این کیک کوچک پیتزا، یک ویژگی خاص در منطقه است
4. You couldn't help but be aware of the peculiarity of the situation.
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی کمک کنی، اما از این وضعیت آگاه باش
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید کمک کنید اما از خاصیت وضعیت مطلع شوید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید کمک کنید اما از خاصیت وضعیت مطلع شوید
5. I noticed a certain peculiarity about his appearance.
[ترجمه ترگمان]از ظاهرش یک ویژگی خاصی تشخیص دادم
[ترجمه گوگل]من یک خاصیت خاص را در مورد ظاهر آن متوجه شدم
[ترجمه گوگل]من یک خاصیت خاص را در مورد ظاهر آن متوجه شدم
6. She was well aware of the peculiarity of her own situation.
[ترجمه ترگمان]از ویژگی وضع خودش آگاه بود
[ترجمه گوگل]او به خوبی از وضعیت خود او آگاه بود
[ترجمه گوگل]او به خوبی از وضعیت خود او آگاه بود
7. A sharp ringing in the ears is a peculiarity of the disease.
[ترجمه ترگمان]یک زنگ تیز در گوش یک ویژگی بیماری است
[ترجمه گوگل]زنگ تیز در گوش ها یک ویژگی از بیماری است
[ترجمه گوگل]زنگ تیز در گوش ها یک ویژگی از بیماری است
8. Joe's other peculiarity was that he was constantly munching hard candy.
[ترجمه ترگمان]خاصیت دیگر جو این بود که او دائما candy را می جوید
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ویژگی های جو، این بود که او دائما آبنبات سخت را می خورد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ویژگی های جو، این بود که او دائما آبنبات سخت را می خورد
9. Each country has its own peculiarity.
[ترجمه ترگمان]هر کشور خاصیت خاص خودش را دارد
[ترجمه گوگل]هر کشوری دارای ویژگی خاص خود است
[ترجمه گوگل]هر کشوری دارای ویژگی خاص خود است
10. Pouches are a peculiarity of marsupials.
[ترجمه ترگمان]pouches یک خاصیت marsupials است
[ترجمه گوگل]کیسه های شگفت انگیز ماهرانه ها هستند
[ترجمه گوگل]کیسه های شگفت انگیز ماهرانه ها هستند
11. Not to mention the peculiarity of their lack of spacesuits when crossing from a passenger pod to a ship's airlock.
[ترجمه ترگمان]نه برای این که این خاصیت lack را داشته باشد که هنگام عبور از یک سفینه از یک سفینه به اتاق هوا عبور می کند
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که ویژگی های کمبود سفینه ها هنگام عبور از یک غلاف مسافری به یک دریچه هواکش کشتی
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که ویژگی های کمبود سفینه ها هنگام عبور از یک غلاف مسافری به یک دریچه هواکش کشتی
12. The only beneficial peculiarity of environment was the sense of detachment from the outside world.
[ترجمه ترگمان]تنها خاصیت مفید محیط، مفهوم جدایی از دنیای بیرون بود
[ترجمه گوگل]تنها خصیصه سودمند محیط، احساس جدا شدن از جهان خارج بود
[ترجمه گوگل]تنها خصیصه سودمند محیط، احساس جدا شدن از جهان خارج بود
13. In this lay the historical peculiarity of the capitalist mode of production.
[ترجمه ترگمان]در این میان، ویژگی تاریخی نوع سرمایه داری تولید وجود داشت
[ترجمه گوگل]در این ویژگی، تاریخی از شیوه تولید سرمایه داری قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در این ویژگی، تاریخی از شیوه تولید سرمایه داری قرار می گیرد
14. He too had this hereditary peculiarity.
[ترجمه ترگمان]او نیز این خاصیت موروثی را داشت
[ترجمه گوگل]او همچنین این ویژگی موروثی را داشت
[ترجمه گوگل]او همچنین این ویژگی موروثی را داشت
15. Utilizing the linearity peculiarity of the exciting current of magnetic powder brake and brake moment, the closed loop control system is designed.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از ویژگی های خطی جریان هیجان انگیز جریان هیجان انگیز روغن مغناطیسی و گشتاور ترمز، سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
[ترجمه گوگل]با استفاده از ویژگی های خطی جریان جبر ترمز ترمز مغناطیسی و ترمز لحظه ای، سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
[ترجمه گوگل]با استفاده از ویژگی های خطی جریان جبر ترمز ترمز مغناطیسی و ترمز لحظه ای، سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
They looked alike but their peculiarities of character were quite different.
آن دو هم قیافه بودند؛ ولی ویژگی‌های شخصیت‌های آنان خیلی متفاوت بود.
پیشنهاد کاربران
a strange or unusual feature
eccentricity
ویژگی/مشخصه های غیر عادی/غیر معمولی/عجیب و غریب
peculiarity ( noun ) = ویژگی ( مختص کسی یا مکانی ) ، مشخصه یا ویژگی ( عجیب و غریب، غیرعادی ) /نامتعارف/خصوصیت، خصیصه
Definition = چیزی که معمولی برای یک شخص ، گروه یا چیزی است/ ویژگی عجیب یا غیرمعمول بودن ، یا ویژگی یا عادت غیر معمول/
examples:
1 - the puffin has many peculiarities not shared by other birds.
ماکارو دارای ویژگی های زیادی است که سایر پرندگان از آن بی بهره اند.
2 - You couldn't help but be aware of the peculiarity of the situation.
شما نمی توانید کمک کنید اما از مشخصه موقعیت آگاه باشید .
3 - Well, we all have our little peculiarities, don't we?
خوب ، همه ما ویژگی های جزئی خود را داریم ، اینطور نیست؟
4 - This technique is applicable to a wide variety of crops, but some modifications may be necessary to accommodate the peculiarities of each type.
این تکنیک برای انواع مختلفی از محصولات زراعی قابل استفاده است ، اما ممکن است برخی تغییرات برای تطبیق خصوصیات هر نوع مورد نیاز باشد.
Definition = چیزی که معمولی برای یک شخص ، گروه یا چیزی است/ ویژگی عجیب یا غیرمعمول بودن ، یا ویژگی یا عادت غیر معمول/
examples:
1 - the puffin has many peculiarities not shared by other birds.
ماکارو دارای ویژگی های زیادی است که سایر پرندگان از آن بی بهره اند.
2 - You couldn't help but be aware of the peculiarity of the situation.
شما نمی توانید کمک کنید اما از مشخصه موقعیت آگاه باشید .
3 - Well, we all have our little peculiarities, don't we?
خوب ، همه ما ویژگی های جزئی خود را داریم ، اینطور نیست؟
4 - This technique is applicable to a wide variety of crops, but some modifications may be necessary to accommodate the peculiarities of each type.
این تکنیک برای انواع مختلفی از محصولات زراعی قابل استفاده است ، اما ممکن است برخی تغییرات برای تطبیق خصوصیات هر نوع مورد نیاز باشد.
کلمات دیگر: