عجیب است که، جالب اینکه، از عجایب است که
oddly enough
عجیب است که، جالب اینکه، از عجایب است که
انگلیسی به انگلیسی
• surprisingly, interestingly
جملات نمونه
1. Oddly enough, I, too, met him yesterday.
[ترجمه ترگمان]عجیب است که من هم دیروز او را دیدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، من نیز دیروز او را دیدم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، من نیز دیروز او را دیدم
2. Oddly enough, the most expensive tickets sold fastest.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی عجیبه، گرون ترین بلیط به سرعت فروخته میشه
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، گران ترین بلیط فروخته سریعترین
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، گران ترین بلیط فروخته سریعترین
3. Oddly enough, someone asked me the same question only yesterday.
[ترجمه ترگمان]عجیبه، یه نفر همین سوال رو دیروز ازم پرسید
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، کسی فقط از دیروز سوال مشابهی را پرسید
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، کسی فقط از دیروز سوال مشابهی را پرسید
4. Oddly enough, we were just talking about the same thing.
[ترجمه ترگمان]عجیبه، ما داشتیم راجع به یه چیز حرف می زدیم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، ما فقط در مورد همان چیزی صحبت کردیم
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، ما فقط در مورد همان چیزی صحبت کردیم
5. Oddly enough, it was an area about which he felt quite as strongly as the members of the monastic community.
[ترجمه ترگمان]عجیب این که آن منطقه ای بود که در آن به شدت به اندازه اعضای جامعه رهبانی احساس می کرد
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، این ناحیه ای بود که او به اندازه اعضای جامعه مدرن احساس می کرد
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، این ناحیه ای بود که او به اندازه اعضای جامعه مدرن احساس می کرد
6. The workers responded with hundreds of ideas and, oddly enough, management accepted and implemented many of them.
[ترجمه ترگمان]کارگران با صدها ایده واکنش نشان دادند و، به طور عجیبی، مدیریت بسیاری از آن ها را پذیرفته و اجرا کردند
[ترجمه گوگل]کارگران با صدها ایده پاسخ دادند و به طرز عجیب و غریبی مدیریت بسیاری را پذیرفت و اجرا کرد
[ترجمه گوگل]کارگران با صدها ایده پاسخ دادند و به طرز عجیب و غریبی مدیریت بسیاری را پذیرفت و اجرا کرد
7. And, oddly enough, this growing uneasiness somehow affected my work for the better.
[ترجمه ترگمان]و به طرزی عجیب، این اضطراب در حال رشد بود که به طور عجیبی روی کار من تاثیر گذاشت
[ترجمه گوگل]و به اندازه کافی عجیب و غریب، این نگرانی رو به رشدی به نحوی کار من را برای بهتر شدن تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل]و به اندازه کافی عجیب و غریب، این نگرانی رو به رشدی به نحوی کار من را برای بهتر شدن تحت تاثیر قرار داد
8. Such basic work, oddly enough, has been largely neglected.
[ترجمه ترگمان]این کار اساسی به اندازه کافی مورد غفلت قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]چنین کارهای اساسی، به طرز عجیب کافی، به شدت نادیده گرفته شده است
[ترجمه گوگل]چنین کارهای اساسی، به طرز عجیب کافی، به شدت نادیده گرفته شده است
9. Oddly enough, however, ethanol is also soluble in oils and fats.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به طور عجیب، اتانول در روغن و چربی ها نیز قابل حل است
[ترجمه گوگل]با این حال، به اندازه کافی عددی، اتانول نیز در روغن و چربی محلول است
[ترجمه گوگل]با این حال، به اندازه کافی عددی، اتانول نیز در روغن و چربی محلول است
10. The reporters, oddly enough, just happen to be sitting there in the line of fire with nothing better to do.
[ترجمه ترگمان]خبرنگاران که به اندازه کافی غافلگیر شده بودند، در صف آتش نشسته بودند و هیچ کاری بهتر از این نمی توانستند انجام دهند
[ترجمه گوگل]خبرنگاران، به اندازه کافی عجیب و غریب، اتفاق می افتد که در خط آتش قرار بگیرند و هیچ کاری بهتر انجام نمی دهند
[ترجمه گوگل]خبرنگاران، به اندازه کافی عجیب و غریب، اتفاق می افتد که در خط آتش قرار بگیرند و هیچ کاری بهتر انجام نمی دهند
11. And oddly enough, they were discussing the hiatus too.
[ترجمه ترگمان]و به طرز عجیبی آن ها هم در حال بحث در بحث بودند
[ترجمه گوگل]و به اندازه کافی عجیب و غریب، آنها در مورد تعطیلات بحث کردند
[ترجمه گوگل]و به اندازه کافی عجیب و غریب، آنها در مورد تعطیلات بحث کردند
12. Time spent arguing is, oddly enough, almost never wasted. Christopher Hitchens
[ترجمه ترگمان]زمان صرف جر و بحث کردن، عجیب بود، تقریبا هیچ وقت هدر نرفته بود کریستوفر Hitchens
[ترجمه گوگل]زمان سپری شده است، به طرز عجیب و غریب، تقریبا هرگز هدر نمی رود کریستوفر هیتچنز
[ترجمه گوگل]زمان سپری شده است، به طرز عجیب و غریب، تقریبا هرگز هدر نمی رود کریستوفر هیتچنز
13. Oddly enough, some of the best things about the broadcast were the commercials.
[ترجمه ترگمان]به طرز عجیبی، بعضی از بهترین چیزهایی که پخش می شد، تبلیغات بود
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، برخی از بهترین چیزها در مورد پخش، تبلیغات بودند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، برخی از بهترین چیزها در مورد پخش، تبلیغات بودند
14. Oddly enough, these two traditions are not antithetical.
[ترجمه ترگمان]عجیب است که این دو سنت در تناقض نیستند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، این دو سنت ضد تعارض نیستند
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی عجیب و غریب، این دو سنت ضد تعارض نیستند
پیشنهاد کاربران
در کمال تعجّب، با کمال تعجّب، عجیب است که، به طور عجیبی، شاید باورتان نشود ولی، جالب است که
🌠 used for saying that something is not what you would expect in a particular situation
◀️Oddly enough, she wasn’t offended by his remarks
🌠 it is strange or remarkable ( that )
◀️
I saw John this morning. Oddly enough, I was just thinking I hadn’t seen him for a long time
🌠 used to say that a fact or something that happens is strange or surprising
◀️
Strangely enough, I didn’t feel at all nervous when I faced the audience.
◀️ You should have studied English, at least you'd get our names right on the cup
Oddly enough, I DID. That alone deserves roasting
شاید باورت نشه، عجیبه که
◀️Oddly enough, she wasn’t offended by his remarks
🌠 it is strange or remarkable ( that )
◀️
I saw John this morning. Oddly enough, I was just thinking I hadn’t seen him for a long time
🌠 used to say that a fact or something that happens is strange or surprising
◀️
Strangely enough, I didn’t feel at all nervous when I faced the audience.
◀️ You should have studied English, at least you'd get our names right on the cup
Oddly enough, I DID. That alone deserves roasting
شاید باورت نشه، عجیبه که
کلمات دیگر: