کلمه جو
صفحه اصلی

necessary evil

انگلیسی به انگلیسی

• something unpleasant that must be done in order to achieve a goal

پیشنهاد کاربران

اش خالته بخوری پاته نخوری پاته

بلای گریز ناپذیر

توفیق اجباری

چاره ی ناچار

Many people regard work as a necessary evil
( بسیاری از مردم به کار به دیده ی چاره ی ناچار می نگرند. )

Paying taxes is a necessary evil
( پرداخت مالیات یک چاره ی ناچار است. )

شر ضروری

اخرین گزینه

یک انتخاب یا گزینه ناچاری

چه بخوای چه نخوای اتفاق میفته


کلمات دیگر: