کلمه جو
صفحه اصلی

salvation army


سپاه رستگاری (سازمان خیریه ی مذهبی - تاسیس: 1865)، تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است

انگلیسی به فارسی

ارتش رستگاری


تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an international evangelical and charitable Christian organization.

• international christian organization founded in london in 1865 and is known for its evangelical and philanthropic work
the salvation army is a christian religious organization that is structured like an army and that tries to help people in need.

جملات نمونه

1. He took a saxophone from the Salvation Army but was caught and had to hand it back.
[ترجمه ترگمان]او یک ساکسیفون از ارتش رستگاری گرفت، اما دستگیر شد و مجبور شد آن را پس بگیرد
[ترجمه گوگل]او یک ساکسیفون از ارتش رستاخیز گرفت اما گرفتار شد و مجبور بود آن را به دست بیاورد

2. A closer look revealed the familiar Salvation Army logo on the pot, but this bell-ringer was like none I recognized.
[ترجمه ترگمان]یک نگاه دقیق تر نشان داد که آرم ارتش رستگاری آشنا روی ظرف قرار دارد، اما این زنگ مانند چیزی بود که من می شناختم
[ترجمه گوگل]یک نگاه نزدیک نشان داد که آرم ارتش آشنا آشنا بر روی گلدان، اما این زنگ زنگ مانند هیچ کدام من به رسمیت شناخته شد

3. There is the Salvation Army that is mentioned.
[ترجمه ترگمان]ارتش رستگاری نام دارد که به آن اشاره شده است
[ترجمه گوگل]ارتش نجات است که ذکر شده است

4. Members of the Salvation Army have remained silent since their announcement that their money had disappeared.
[ترجمه ترگمان]اعضای ارتش رستگاری از زمانی که اعلام کردند پولشان از بین رفته است، ساکت مانده اند
[ترجمه گوگل]اعضای ارتش نجات پس از اعلام این که پولشان ناپدید شده است، سکوت کرده است

5. Salvation Army Have projects in Wandsworth and Lothian offering emotional and practical support and recreational facilities.
[ترجمه ترگمان]ارتش رستگاری دارای پروژه هایی در Wandsworth و لوتیان هستند که حمایت عاطفی و عملی و امکانات تفریحی فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]ارتش رستگاری پروژه هایی در Wandsworth و Lothian ارائه می دهد که خدمات عاطفی و عملی و امکانات تفریحی را ارائه می دهد

6. That same year the Salvation Army was celebrating a hundred years of witness in Rhodesia.
[ترجمه ترگمان]در همان سال، ارتش رستگاری ۱۰۰ سال شاهد در رودزیا را جشن گرفت
[ترجمه گوگل]در همان سال، ارتش رستاخیز یک صد ساله شاهد در رودزیا بود

7. The Salvation Army is an institution that performs good works, and it is entitled to its views of homosexuality.
[ترجمه ترگمان]ارتش رستگاری یک موسسه خیریه است که کاره ای خوبی را انجام می دهد و این حق دارد که دیدگاه های خود درباره همجنس گرایی را بیان کند
[ترجمه گوگل]ارتش رستاخیز موسسه ای است که کارهای خوبی انجام می دهد و به دیدگاه های خود درباره ی همجنس گرایی حق دارد

8. I go into a Salvation Army hostel right, and then that's it, problem solved.
[ترجمه ترگمان]من به هتل شبانه روزی ارتش رستگاری می روم، و بعد آن را حل می کنم، مشکل حل می شود
[ترجمه گوگل]من به یک میزبان ارتش رستاخیز بروید، و پس از آن، این مشکل حل شده است

9. I got some phone numbers out of the Salvation Army yesterday.
[ترجمه ترگمان] دیروز چند تا شماره تلفن از ارتش رستگاری گرفتم
[ترجمه گوگل]من دیروز برخی از شماره تلفن ها را از ارتش رستاخیز دریافت کردم

10. The Salvation Army in Sri Lanka had a reputation for making a rupee stretch further than anyone else.
[ترجمه ترگمان]ارتش رستگاری در سری لانکا شهرت داشت که روپیه بیشتر از هر کس دیگری کشیده شود
[ترجمه گوگل]ارتش رستاخیز در سریلانکا برای ساخت یک روپیه بیشتر از هر کس دیگری شهرت داشت

11. The only alternative was the Salvation Army.
[ترجمه ترگمان]تنها جایگزین ارتش رستگاری بود
[ترجمه گوگل]تنها جایگزین ارتش نجات بود

12. The activities of the Salvation Army and the smaller Church Army continued as before, but without notable expansion.
[ترجمه ترگمان]فعالیت های ارتش آزادی بخش و ارتش کوچک تر نیز مانند گذشته ادامه یافت، اما بدون توسعه قابل توجه ادامه یافت
[ترجمه گوگل]فعالیت های ارتش رستاخیز و ارتش کلیسای کوچکتر همچنان همانطور که قبلا ادامه داشت، اما بدون گسترش چشمگیر بود

13. A young Salvation Army lassie with black curly hair, brown eyes and a peaches and cream complexion had caught his eye.
[ترجمه ترگمان]جوانی بود با موهای مجعد، چشمان قهوه ای، چشمان قهوه ای و پوست هلو، چشم او را گرفته بود
[ترجمه گوگل]یک لیسبی ارتش جوان رستگاری با موهای فرورفتگی سیاه و سفید، چشمهای قهوه ای و هلو و چهره کرم چشمش را گرفت

14. In a sense the Salvation Army is a subculture.
[ترجمه ترگمان]در یک حس، ارتش رستگاری یک خرده فرهنگ است
[ترجمه گوگل]به یک معنا، ارتش رستاخیز یک زیر کشت است

15. When their daughter, another Maria, joined the Salvation Army she was disinherited.
[ترجمه ترگمان]وقتی دخترشان، ماریا دیگر، به سپاه رستگاری پیوست، از ارث محروم شد
[ترجمه گوگل]وقتی دخترشان، یکی دیگر از ماریا، به ارتش رستاخیز پیوست، او نابود شد


کلمات دیگر: